حساس بودن به همسر

سلام خسته نباشین من خانم ۵۲ ساله هستم ۳۳ سال هست که با همسرم زندگی مشترک داریم همسرم معلم بازنشسته ومومنومحترم وبا شخصیت هستن ومورد احترام همه محل، مشکل من از زمانی با ایشون شروع شده که حدود ۴ سال هست ایشون عطاری دارن ودر طب سنتی مشاوره وبرنامه به مردم میدن وچون من روی همسرم خیلی حساسم نمیتونم ببینم ایشون با خانمها در مورد مسائل زنان صحبت کنن وبه اونها برنامه بدن واینکار تو زندگی من خیلی مشکل پیش آورده بطوریکه همش باعث جرو بحث وقهر بین ما میشه ومن افسردگی پیدا کردم لطفا راهنماییم کنین

مشکل ارتباطی با پارتنردارای مشکلات روانی

سلام.دختری۲۲ ساله ام.۷ ماه است باشخصی وارد رابطه شده ام.علایم آشکار شخصیت مرزی وگاهی پارانوییدی دارند.خلق متغیر،ذهن پر تنش،منفی نگر، تفکر صفر یاصدی .کنتزل گری زیاد،وابستگی شخصیتی از خصلت هایشان است
هربار اقدام به جدایی میکنم التماس و تمنا وجدیدا تهدید به خودکشی میکنند
دوبار خودکشی ناموفق طی جدایی مان داشتند
دیشب برای همیشه تمام کردم.میدانم اینبار خودکشی موفق خواهد داشت.احساس گناه دیوانه ام کرده
نیاز به کمک دارم

آیا شرایط شوهرم خطرناک است و او بیمار است و ادامه زندگی منو پسر سه ساله م با او غیر عاقلانه و پر خطر است؟

بیشتر از یه هفته پیش یه سوال ازتون پرسیدم و هر روز میام چک میکنم بلکه جواب داده باشید پس چرا به سوالم جواب نمیدید اخه

درگیری لفظی با خانمم

باسلام و خدا قوت
تشکر میکنم از این فرصتی که در اختیار مردم قرار دادید.
آب هویچی که دردسر ساز شد
هفته گذشته خانواده خانمم منزل ما نهار بودن بعد نهار جاتون خالی آب هویچ بستنی درست کردم و به خوشی میل کردیم.
چند روز پیش به خانمم گفتم این دفعه آب هویج درست کنم و خانواده منو دعوت کنیم. اما ایشون مخالفت کرد. گفت بستنی که قبلا براشون گرفتی و این هویج هارو ببر بده خودشون درست کنن.
فردای اون روز مجدد گفتم و باز همان جواب رو شنفتم .
منم گفتم چرا برای خانواده خودت اینطور نگفتی ولی برای من مخالفی
گفت خواب یه روز دیگه دعوت کن
گفتم از این حرفت خوشم نیومد که برای خانواده خودت مهمونی نهار شام بدی ولی برای خانواده من حتی یه هویج بستنی خالی مخالف باشی.
که چشماشو بست و دهنشو باز کرد. آره من مادرمو دوس دارم وظیفه منه که براشون خدمت کنم وووو
خلاصه من از خونه زدم بیرون
الان دو روزه میرم خونه فقط سلام و خدافظ
امروز بدون اینکه به من بگه کجا میره آماده شد و زد بیرون. پرسیدم کجا تشریف میبرید؟ گفت خونه خواهرم.
منم چیزی نگفتم. خدافظی کرد منم جوابی ندادم.

ارتباط با دوست دختر قبلی

همسرم چندین سال است با دوست دختر قبلی خود ارتباط داشته و بعد از فهمیدن من بارها اضهار بی گناهی و تمام کردن قضیه را کرده در حالیکه همچنان این ارتباط را حفظ کرده و اکنون که بعد از مدتها دوباره به این ارتباط پی بردم دیگر نمیتوانم اعتماد کنم و زندگی را تمام شده میدانم ولی یک پسر دارم چه کنم چه کنم