تصورات بیش از حد، ناتوانی در کنترل افکار
سلام
من مشکلی که دارم اینه که خیلی بیخودی فکر میکنم
مثلا اسم یه مریضی که میاد به شدت حس میکنم که با اوردن اسمش یا فکر کردن بهش ، اون مریضیو میگیرم، بعد به شدت سعی میکنم بهش فکر نکنم اما بدتر میشه، خودمو در حالی که درگیر اون مریضی رو تخت بیمارستانم هی تصور میکنم، به صورت ناخوداگاه
یا مثلا اگر وسط عصبانییت به کسی بگم تو بدبختی ، همش تا چندین ماه یا حتی چند سال ، خودمو تصور میکنم که بدبخت و بیچاره شدم و بقیه بهم ترحم میکنن
انقدر تصویر هایی که تو ذهنم هستن واضح و واقعی هستن که بعضی وقتا نمیدونم کدوم یکی از چیزایی که تو ذهنمه خیاله و کدوم یکی خاطره
همش احساس گناه میکنم که با تصورات قوی و تصویر سازی اینجوری اتفاقات بد، باعث اتفاق افتادنشون میشم، نمیدونم چجوری ذهنم و کنترل کنم
با اینکه همیشه تو حرف زدنم دقت بی اندازه میکنم و حرفی که دل کسیو بشکنه نمیزنم، اما به چیزی فکر هم میکنم احساس گناهش منو رها نمیکنه
مثلا اگر یکیو ببینم تو دلم نا خوداگاه بگم چقدر کم مو هستش، تا چندین ماه خودمو تو بستر بیماری و کچل تصور میکنم و زجر میکشم
توروخدا بگید چکار کنم، حسای بد منو رها کنن