بررسی جامع تفکر و تاملات پیرامون موضوع مرگ

  تفکر در مورد مرگ و میر خود می تواند به فرد کمک کند تا به شیوه ای امروزی زندگی کند. برای افراد سالم، فکر کردن به مرگ و میر آنها ممکن است بد تلقی شود. آگاهی از مرگ می تواند زندگی واقعی را تقویت کند که با ترس، تضعیف روحیه یا ناامیدی تحریف نشده […]


 

تفکر در مورد مرگ و میر خود می تواند به فرد کمک کند تا به شیوه ای امروزی زندگی کند.

برای افراد سالم، فکر کردن به مرگ و میر آنها ممکن است بد تلقی شود.

آگاهی از مرگ می تواند زندگی واقعی را تقویت کند که با ترس، تضعیف روحیه یا ناامیدی تحریف نشده باشد.

چالش ایجاد یک تحمل برای اضطراب ناشی از تأمل در مورد مرگ یا مردن است.

قابل درک است که هیچ موضوعی به اندازه در نظر گرفتن مرگ و میر یک فرد مملو از انکار، اضطراب و اجتناب نیست. بسیاری از کارها در مورد “مرگ خوب” بر روی پایان زندگی یا مراقبت تسکینی متمرکز شده است. برای افراد سالم، فکر کردن در مورد مرگ و میر آنها ممکن است بد تلقی شود. ممکن است سرنوشت‌ساز، منفی و چیزی به نظر برسد که فرد را از لذت کنونی زندگی امروز دور می‌کند. با این حال، همچنین می‌تواند موارد اجتناب‌ناپذیر را به ما یادآوری کند و در نظر بگیرد که می‌خواهیم امروز را چگونه بگذرانیم و همچنین زمان باقیمانده را.

تعریف مرگ خوب

در ادبیات روانشناسی مطالب زیادی در مورد زندگی موفق نوشته شده است. به نظر می رسد زندگی موفق بیشتر تحت کنترل فرد باشد تا مردن موفق. برای اکثر افراد، آخرین روز زندگی فرد ناشناخته است و همیشه نمی توان نحوه و مکان وقوع آن را تعیین کرد. مایر و همکاران (۲۰۱۶)، در بررسی مطالعات کمی و کیفی بررسی شده با همتایان (ایالات متحده و در سطح جهانی)، دیدگاه‌های بیمار و خانواده را تشریح کردند. مایر و همکاران، خواستار گفتگوی عمومی در مورد مرگ موفق شدند. یافته‌های آنها ممکن است برای طیف وسیعی از افراد، حتی کسانی که با بیماری لاعلاجی مواجه نیستند، آموزنده و معنادار باشد.

افراد در حال مرگ و خانواده هایشان ترجیحاتی را برای فرآیند مردن شناسایی کردند (یعنی کجا مرد، چه کسی در آنجا حضور داشت، چگونه و چه زمانی). وضعیت بدون درد و رفاه عاطفی (مردن در آرامش) از جمله موضوعات برتر بودند. فرد در حال مرگ بیشتر از اعضای خانواده تمایل داشت که دینداری/معنویت را به عنوان موضوعی برای “مرگ خوب” شناسایی کند. دیدگاه اعضای خانواده از مرگ خوب بیشتر با خواسته های فرد در حال مرگ مطابقت دارد تا با خواسته های ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی. با این حال، شناسایی خانواده ها از یک مرگ خوب یا “مرگ موفق” تا حدودی با دیدگاه بیمار متفاوت بود. یعنی خانواده این موضوعات را بیشتر از خویشاوندان در حال مرگ گزارش می کردند. به عنوان مثال، خانواده تکمیل زندگی (خداحافظی، پذیرش مرگ، داشتن یک زندگی خوب) را شناسایی کردند. کیفیت زندگی (توانایی زندگی مثل همیشه، داشتن امید، لذت، قدردانی و اعتقاد به اینکه زندگی ارزش زیستن دارد)؛ کرامت (احترام، استقلال)؛ و حضور خانواده

مایر و همکاران تاکید کرد که این دیدگاه فرد در حال مرگ است که مهمتر از تعاریف دیگر است. جهت گیری نمایشنامه نویس برای «خروج از خنده» ممکن است معیاری برای مرگ خوب باشد. مراقبت تسکینی از دیدگاه اجازه دادن به مرگ با وقار و کنترل پذیرفته شده است و نه پس از ابتلا به بیماری طولانی مدت و ناتوان کننده. مایر و همکاران خاطرنشان کرد که ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی فرآیند مرگ را فرآیندی در نظر می گیرند که در آن بیمار بی سر و صدا می گذرد، درگیر درمان بیهوده نمی شود، و برای بیمار ارزش زیادی قائل هستند که دارای وضعیت، منزلت و رفاه عاطفی بدون درد است.

مزایای روانشناختی تأمل در مورد مرگ و میر

آیا فکر کردن به موضوعاتی مانند مرگ موفق و مرگ خوب برای افراد سالم فایده ای دارد؟ در نظر گرفتن مرگ و میر فرد ممکن است باعث اضطراب، احساس بی‌نظمی، عجیب و غریب و حتی عجیب یا تابو شود. با این حال، تا آنجا که ممکن است بخواهیم چنین ملاحظاتی را در انکار پنهان کنیم، مرگ امری اجتناب ناپذیر است. در واقع، ما با سایه ای که بر آگاهی ما افکنده شده زندگی می کنیم.

اضطراب مرگ، که در اصل یک مفهوم فرویدی بود، ممکن است چنین انکاری را مطرح کرده باشد که ما از در نظر گرفتن فناپذیری برای حفظ حس جاودانگی اجتناب کنیم. ممکن است چنین ملاحظاتی یک مزیت روانشناختی و تعمیق معنا در زندگی داشته باشد، حتی زمانی که در اثر بیماری فعال نشده باشد یا با رویدادهای پایان زندگی آغاز شود. بلاک (۲۰۰۱) “رشد و تعالی” در پایان زندگی را به عنوان “هنر ممکن” توصیف کرد. این هنر ممکن ممکن است برای همه ما، چه جوان، چه میانسال، چه پیر، چه سالم و چه بیمار، درس هایی ارائه دهد. ممکن است ادغام آگاهی و قدردانی از مرگ و میر یک نفر را به ارمغان بیاورد و ما را به زندگی به شیوه ای امروزی سوق دهد.

ویکتور فرانکل آگاهی از مرگ را فرآیندی وجودی می‌دانست که معنا را تقویت می‌کند – نیاز اولیه انسان. اگرچه چنین تأملاتی خطر برانگیختن اضطراب مرگ را دارد، اریکسون (۱۹۸۲) روانکاو پیشنهاد کرد که احساسات ناخوشایند نیز می توانند در مراحل آخر رشد بزرگسالی به سمت دور شدن از ناامیدی و زایش (رشد) محرک باشند. اریکسون و دیگر متفکران روانکاوان و انسان‌گرا پیشنهاد می‌کنند که به جای انکار مرگ، آگاهی از مرگ می‌تواند اصالت (زندگی در راستای ارزش‌ها) و حقیقت وجودی را در مقابل از خودبیگانگی، ترس یا حالت‌های اجتناب‌محور پیش ببرد. چالش وجودی چنین آگاهی، ایجاد تحمل در برابر اضطراب ناشی از تأمل مستقیم در مورد مرگ و میر فرد است. نظریه پردازان اگزیستانسیال پیشنهاد می کنند که آگاهی هدفمند از مرگ و میر یا مرگ می تواند باعث زندگی اصیل، خودآگاهی شود که با ترس، تضعیف روحیه یا ناامیدی تحریف نمی شود.