مشکل روحی و درونی خودم

سلام من دختر ۲۴ ساله فن پیج خانم مجری هستم تقریبا شده دو سال . و ارتباط مجازیمون عالیه مثله هنرمندان دیگه نیستند ، فالو کردن من رو لایک می کنند ، کامنت می ذارن حتی پیج شخصیم رو هم فالو کردند و شماره بنده رو هم دارن و گاهی گاهی با هم تلفنی حرف می زنیم .
منتهی این مشکل رو از سمت خودم داشتم و برام عجیبه اینکه وقتی ببینم دوستاش ازش به شوخی خواستگاری کنند یا متوجه بشم با پسری دوسته خیلی ناراحت میشم ، ینی ممکنه گریه کنم ، خیلی بهم می ریزم . نه اینکه حسادت ها ، من واقعا حسود نیستم . اما ناخودآگاه ناراحت میشم . امیدوارم منظورم رو رسونده باشم

سردرگمی و عدم توانایی در حل مسئله

با سلام.
من خانمی ۳۳ ساله و مجرد از شیراز هستم. کارشناسی ارشد زبان دارم و مترجم هستم.
مساله من این هست که دچار سردرگمی شدم. برخلاف تلاشی که می کنم, هیچ کدوم از برنامه هام به خوبی پیش نمی ره؛ نه در مورد ازدواج، نه در مورد کار، نه در مورد ادامه تحصیل. انگار کاملا متوقف شدم و پیشرفتی ندارم.
لطفاً راهنمایی کنید که چه طور باید این شرایط رو مدیریت کنم.
ممنون از لطف شما

اختلال روحی روانی

با سلام من چند وقت هست که خیال میکنم افراد مشهور عاشقم هستند در حالی که اونا ها منو اصلا ندیدن ولی خیال میکنم با خودم حرف میزنم و گریه میکنم و از وقتی اینگونه خیال پردازی میکنم نمیتوانم درست فکر کنم و خیلی پرحرف شدم و استرس دارم در حالی که قبلا اصلا این چنین نبودم ازتون درخواست راهنمایی داشتم اگه میشه کمکم کنید لطفا

چگونه میتوانم اتانازی کنم؟

من بیمار هستم و مشکل روانی دارم و همیشه با پدر و مادرم دعوا دارم و cpخفیف هستم و نه کار دارم نه شغل و اصلا به گرافیک علاقه ای ندارم.پیش روانشناس نرفته ام.ولی به این نتیجه رسیدم که باید اتانازی کنم از صبح تا شب فقط پدر مادرم بهم گیر میدن.و دست بزن دارم.‌و میزنمشون بیشتر مادرم را حال از شما کمک میخواهم برای اتانازی.

اضطراب بیماری فکری و وسواس گونه

سلام و خسته نباشید خدمت شما دکتر و تمام مراجعه کننده های عزیز قرض از زحمت میخاستم مشکل خودم را که برایم طی مدت زمان هشت ماه ایجاد شده در به شما در موردش مشاوره کنم ممنون میشم رهنمایی کنید.
موضوع من ازین قرار است که پسر ۲۸ ساله استم مجرد استم و در شرکت گردشگری کارمند بودم که رئیس شرکت عمویم بود من از نظر دوستی انها را خیلی دوست داشتم و اندک که بدی نسبت به خودم میدیدم از پیش انها ناراحت میشدم و چهار سال امان جا مشِغول بود که خیلی طی چهار سال اذیتم میکرد و اضطراب میگرفتم که شب ها خوابم نمیبرد و حتی وسولس عملی شدید پیدا کرده بودم عمویم پولم را در اسرع وقت نمیداد خیلی با عاطفه من بازی میکرد و نسبت به انها خانواده کم پول بودیم و بعد نامزد شدم با دختر عموی دیگرم که همین دو تا عمویم با هم زندگی میکردند و بعد نامزدی دو برابر شد اذیت کرد ن عمویم نسبت به من اظطراب داشتم اما نه مداوم گاهی اوقات ، خانواده نامزدم یعنی مادر زنم از این رابط من و دخترش خوشحال نبود و میخاست هر طور شده جدامون کنه بعد چند وقت متوجه شدم کلیه هام ضعیف شده که نیاز یه دیالیز شدم بعد این مشکل همه چیز تعغیر کرد و با نامزدم جدام کردن در طول درمانم جدایم کردند خیلی طرف رو دوست داشتم از نظر عاطفی خیلی ضربه خوردم دو سال دیالیز شدم الان پیوند کردم پیش از دیالیز چون خیلی در مورد مریضی فکر های منفی میکردم میترسیدم که و نا امید میشدم اخه این چیز ها رو تجربه نکرده بودم خیلی احساس تنهایی و بی اهمیتی میکردم بعد دو سال که دیالیز شدم برایم اضطراب بیماری فکری پیدا شد که از اینجایی که یه روز ناشتا ازمایش ادرار دادم برگشتم خونه فرداش برام زنگ زدم که سابقه دیابت داری من گفتم نه و گفتند باید بیای دوباره تکرار کنی از اینجا یه بعد خیلی این فکر منو اذیت میکنه که نکنه در اینده خدا نکرده دیابت بگیری مدت سه ما همین طوری اذیت و اضطراب داشتم که یه روز خیلی عصبی شدم گفتم ارزو میکنم دیابت بگیرم بعد توبه کردم دیگه مریضی ها رو که به زمان میارم امان گونه گه میگم ارزو میکنم زیاد اصلا اساس نیستم اما تو این خیلی اساس شدم که یک ماه اضطراب دارم یک ماه خوبم نزدیک ۸ماه گذشت و مدت چهار ماه است که پیوند کردم خدا را شکر خیلی خوبم اما الان هم یک ماه خوبم یک ماه اضطراب به گونه مداوم دارم با دکتر نفرولوژیست حرف زدم ایشون گفتند حتما به روانشناس مراجعه کنم الان تو قرنطینه خانه هستم میخاستم بفهمم که به کلی میشه این ذهنیت پاک بشه چون از نظر مالی هم خوب نیستیم به من مشاوره بدید که چی میتونم بکنم که خوب بشم به کلی
ممنون منتظرم

کدام دکتر در تهران بیماری اسکیزوفرنی را درمان کرده است

من در ذهنم یک نفر با من حرف میزند صداها رو تکرار میکنی حرف هارو تکرار میکند از صبح تا شب این صدا در سر من هست به طوریکه میخام جیغ بزنم میخواستم دکتریو به من در تهران معرفی کنید که همچین بیماری داشته و او را درمان کرده است

استرس،ضعف،بی حالی،افسردگی،ترس و ……

سلام.من نمیدونم چطور شروع کنم یا بای چطور بیان کنم ولی خب ی نحوی شروع میکنم
من مغازه دارم کارم فنی هستش ی مدتی هست که نمی توانم اصلا کار کنم صبح که میشه میام در مغازه رو باز میکنم ولی به هیچ عنوان نمی توانن کار کنم بزار ی مثال کوچک دیگه بزنم مثلا موقعی که گوشیم زنگ میخوره اصلا می ترسم جواب بدم یا اینکه خودم رو از بقیه مردم جامعه مخفی میکنم دلم میخاد تنها باشم هیچ کسی دور و برم نباشه اینا که گفتم همش نیست و الان یکسال هست که اینطوری شدم دارم فکر میکنم اگه خودکشی کنم بهترین راه ممکن هستش

حس افسردگی و نداشتن اعتماد بنفس

سلام وقتتون بخیر من از زایمانم ب بعد حس میکنم افسرده شدم پسرم الان دوسالش تموم شده ولی من باز هم با کوچیکترین حرف بهم میریزم موقع عصبانیت خیلی حالم بد میشه قبلا با خانواده همسرم زندگی میکردم طی ی حرف هایی جداشدیم و رفت وامد نداریم مادر و خواهر همسرم خیلی اذیتم کردن تو این چند ماهی ک جدا شده بودیم یکم بهتر بود حالم ولی خب باز هم چند روز پیش اشتی کردیم مثلا باز حالم بد شده همش گذشته میاد جلو چشمم و موقع عصبانیت با پسرم و همسرم رفتار درستی نمیکنم بعد ک اروم میشم خیلی خیلی شرمنده میشم طوری ک گریه میکنم اگه لطف کنین راهنماییم کنیم ممنون میشم ببخشید طولانی شد