وابستگی به درمانگر

من دو سال هست که به روانشناس مراجعه میکنم روند درمانی من خوب پیشرفته بود تا این اواخر که وابستگی زیادی به درمانگرم پیداکردم و بنا به دلایلی قصد دارم که از مراجعه به ایشان خودداری کنم اما ترس از از دست دادن ایشان را دارم و فکرم مشغول ایشان هست ؟ و علت نرفتن من هم این است که ایشان در جلسات درمان مرا بغل میکنند که من اصلا احساس خوبی ندارم و یک بار به ایشان تدکر دادم اما نمی خواهم دوباره این مساله تکرار شود از طرفی میخواهم از رفتن خودداری کنم اما از طرف دیگر احساس وابستگی مانعم میشود باید جه کار کنم؟

رابطه با مادر شوهر

رابطه خوبی با مادر شوهرم ندارم و دلیل اونرو همسرم می‌دونم چون وابستگی خیلی زیادی بهم دارن و اصلا رفتارهای بد و اشتباه ایشون رو قبول ندارن وهر دفعه انتظار دارن که من گذشت کنم و اگر من با مادرشان رابطه خوبی نداشته باشند صرفنظر از رفتار پدر و مادرم به اونها کم محلی می‌کنه خیلی خسته شدم نمی‌دونم باید چکار کنم با اینکه گاهی وقتا بهشون کم محلی میکنم ولی چون همسرم بهشون توجه و رسیدگی می‌کنه بازم تمایل داره که دایم تو خونه ما رفت و آمد داشته باشه و من اصلا دوست ندارم زیاد به منزل ما بیاد چون باعث اختلاف بین من و همسرم میشه خیلی از دست هر دو سوم خسته شدم پیش یکی از بهترین روانشناسای تهران هم رفتم واسشون فقط به من گفتن که بی توجه باش نسبت بهشون ولی نمیتونم شما بگید با همسرم و مادرشان چه رفتاری باید داشته باشم

مشکل با همسر کینه ای

سلام ، من با همسرم قبل از عقد آشنایی داشتیم و ایشون متوجه ارتباط من با برخی از اقایون شدن که در حد گفت و گو بود . همیشه سر این موضوع ناراحت میشد و از من بدش میومد تا اینکه باهم ازدواج کردیم چون خیلی دوستم داشت با کینه ای که داشتیم پاپیش گذاشت . اما بعد ازدواج این مشکل شدیدتر شد و وقتی عصبانی میشه میگه اشتباه کردم . محلم نمیذاره ، جواب من رو سر بالا میده ، بهم زنگ نمیزنه و خیلی سرد صحبت میکنه من باید گریه کنم اصرار کنم و خودمو به اب و اتیش بزنم تا دلش خنک بشه خودش هم این قصیه رو تاکید کرده که اینطوری اروم میشه البته وقتی پشیمون میشه ازم عذرخواهی میکنه و میگه که خیلی دوستم داره اما من حس میکنم دوستم نداره . چون بازهم تکرار میکنه رفتارش رو . وقتی اینجوری رفتار میکنه حالم از خودم بهم میخوره و بفکر خودکشی میوفتم . خسته ام واقعا . اونم خسته است . اون خیلی خسته است . چیکار کنم ؟

احساس گناه و پشیمانی

با سلام و احترام
من در رابطه ای بودم که خودم باعث از بین رفتنش شدم و الان شدیدا احساس گناه و حسرت دارم که اگر اون کار رو نمیکردم رابطم از بین نمیرفت میخوام بدونم چطور میتونم با این افکار و احساسم کنار بیام و خودمو آروم کنم

نبود حرف مشترک در رابطه

سلام
من مدتی هست که با آقا پسری در ارتباطم که خب اینطور به نظر میرسه که همدیگه رو دوست داریم
از دید خودم ما آدم های موفقی هستیم و خب تقریبا در حد سن و تجربه ی خودمون توی جامعه حرفی برای گفتن داریم
من ۲۰ سال دارم و تا الان تجربه ی رابطه ی عاطفی نداشتم و این به عنوان اولین رابطم هست و خب من خیلی چیز ها رو نمیدونم و دارم برای اولین بار تجربه میکنم و در بعضی موقعیت ها نمیدونم در لحظه باید چه تصمیمی بگیرم و چیکار کنم
ولی خب میدونم که اون آقا قبل از من چندین رابطه داشته و خب بلاخره تجربه هایی رو پشت سر گذاشته
ما هر بار که با هم میریم بیرون تمام مدتی که با همیم با سکوت سپری میشه و هیچ حرفی نداریم که به هم بزنیم
یعنی من حرف دارم هااا ولی ترجیح میدم سکوت کنم اونم همینطور به نظر میرسه بارها و بارها این اتفاق افتاد و ما حتی یکبار با هم چتی صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم چون توقعاتمون با هم فرق داره دیگه تموم و با هم در ارتباط نباشیم اما بعد از تقریبا دو ماه همو دیدیم و بع از اون آقا دوباره پیشنهاد ارتباط دوستانه ی مجدد داد و گفت قرار هست به خانوادش در این رابطه بگه چون من ازش خواسته بودم در کل اونروز خوب بود همه چی و بعد از اون هم گفت تصمیم داشته که رابطمون قطع بشه ولی نتونسته احساساتش رو سرکوب کنه خلاصه بعد از اون قرار ما دوبار دیگه همو دیدیم ولی اون اشتیاق نبود و ما تمام مدت توی ماشین ساکت بودیم و کلمه ای رد و بدل نمیشد میدونم که خیلی اذیت میشه منم همینطور ولی با وجود اینکه من خیلی حرف برای
گفتن باهاش دارم ما نمیتونیم باهم حرف بزنیم و این خیلی اذیت کنندس و احساس در رابطه بودن نمیکنه منم همینطور و بعد از آخرین قرارمون من انقدر حال بدی گرفتم که تا چند روز توی خودم بودم آخه فضای ماشین رو با آهنگ های دپ و افسرده ای که گذاشته بود خیلی سنگین کرده بود و بعد از اون قرار هیچ کلمه ای بین ما رد و بدل نشد تا دو سه روز پیش که حدود ده روز بو د با هم صحبت نکرده بودیم من رفتم حالش رو پرسیدم و ابراز دلتنگی کردم
گفت چطور و از این حرفا
سعی داشت که دوری کنه
و بعد که باااش صحبت کردم
گفت وضعیت عجیبیه و و به این اشاره کرد که از اینکه حرفی برای گفتن با هم نداریم خستس
من گفتم با هم مشکلمون رو حل کنیم و دنبال راه حل بگردیم
البته اگر برات اهمیتی داره
اونم اوکی داد و
و الان من نمیدونم باید چیکار کنیم
من میخوام راه حل ارائه بدم
یک راه حل عاقلانه
که یا با هم به نتیجه برسیم یا من از بلاتکلیفی در بیام
میشه راهنمایی کنید

حساس بودن به همسر

سلام خسته نباشین من خانم ۵۲ ساله هستم ۳۳ سال هست که با همسرم زندگی مشترک داریم همسرم معلم بازنشسته ومومنومحترم وبا شخصیت هستن ومورد احترام همه محل، مشکل من از زمانی با ایشون شروع شده که حدود ۴ سال هست ایشون عطاری دارن ودر طب سنتی مشاوره وبرنامه به مردم میدن وچون من روی همسرم خیلی حساسم نمیتونم ببینم ایشون با خانمها در مورد مسائل زنان صحبت کنن وبه اونها برنامه بدن واینکار تو زندگی من خیلی مشکل پیش آورده بطوریکه همش باعث جرو بحث وقهر بین ما میشه ومن افسردگی پیدا کردم لطفا راهنماییم کنین

آیا همسر من نیاز به روان درمان دارد؟

سلام ، بعد از مشکلات رفت وآمد کرونا ، همسرم خیلی همیشه گریه میکنه چون از مادرش اینا دوره، حوصله هیچ چیزی رو نداره ، تو روابط سکسیمون هم کلا سرد شده ، اصلا علاقه ای
به مسایل جنسی نداره. سرکار میره اما ، اکثر اوقات حالت ناراحت و گریه داره.من براش نگرانم ، با این وضعیت که حتی از خانه بیرون هم نمیشه رفت.