زوجینی که تصمیم می گیرند بچه دار نشوند به شدت توسط اطرافیان خود مورد قضاورت قرار می گیرند.
وقتی افراد دیگر زوج های متاهلی را که بچه دار نمی شوند قضاوت می کنند – و آنها را قضاوت می کنند – آنها فقط کارهایی را که انجام می دهند غیرعادی نمی دانند. آنها آن را اشتباه می بینند. آنها از نظر اخلاقی از این زوج ها عصبانی هستند. اینها نتایج یک مطالعه […]
وقتی افراد دیگر زوج های متاهلی را که بچه دار نمی شوند قضاوت می کنند – و آنها را قضاوت می کنند – آنها فقط کارهایی را که انجام می دهند غیرعادی نمی دانند. آنها آن را اشتباه می بینند. آنها از نظر اخلاقی از این زوج ها عصبانی هستند. اینها نتایج یک مطالعه جدید است که توسط پروفسور روانشناسی لزلی اشبرن-ناردو در شماره مارس ۲۰۱۷ مجله Sex Roles منتشر شده است.
در این مطالعه، مطالعات دانشگاهی زندگینامه مختصری از یک مرد متاهل یا یک زن متاهل را خواند که با همسرشان تصمیم گرفته بودند یا دو بچه داشته باشند یا بچه نداشته باشند. دو سال بعد دوباره از افراد متاهل پرسیده شد که بر تصمیم خود می ایستند.
در پاسخ به این سوال که فرد متاهل چه احساسی در آنها ایجاد می کند، شرکت کنندگانی که افرادی را که تصمیم به بچه دار شدن نداشتند ارزیابی می کردند، نسبت به افرادی که می خواستند بچه دار شوند، بسیار متفاوت پاسخ دادند. آنها بیشتر احساس خشم، عصبانیت، عدم تایید، آزار و حتی انزجار می کردند.
انحراف به همین جا ختم نشد. همچنین از شرکت کنندگان مجموعه ای از سوالات در مورد برداشت آنها از رضایت و سازگاری روانی فرد متاهل پرسیده شد. به عنوان مثال، از آنها پرسیده شد که آیا فرد متاهل و شریک زندگی آنها از تصمیم خود در مورد بچه دار شدن راضی هستند، آیا از رابطه زناشویی خود راضی هستند، آیا احتمال طلاق دارند، آیا پدر و مادر خوبی خواهند بود و آیا راضی هستند یا خیر. با زندگی آنها در کل در مورد این سؤالات نیز (به طور میانگین با هم)، افرادی که تصمیم به بچه دار شدن داشتند بیش از افرادی که می خواستند بچه دار شوند مورد تحقیر قرار گرفتند. آنها از نظر روانشناختی کمتر برآورده میشدند و کمتر سازگار بودند.
به نظر میرسد تحلیلهایی که نویسنده انجام داده نشان میدهد که احساسات خشم اخلاقی باعث ایجاد دیدگاههای شکآمیز درباره سلامت روانی افرادی شده است که بچه دار نشدن را انتخاب کردهاند. وقتی شرکتکنندگان متوجه شدند که شخصی که در موردش مطالعه میکردند تصمیم گرفته بود بچه دار نشود و سالها بعد بر این تصمیم ایستادند، از نظر اخلاقی خشمگین شدند. به نظر میرسید که این خشم به قضاوتهای خشن آنها دامن میزد که افرادی که تصمیم گرفتند بچه دار نشوند احتمالاً کاملاً برآورده یا سازگار نبودند.
شرکتکنندگان در این مطالعه نمایههای یک مرد متاهل یا یک زن متاهل (و نه یک زوج) را مطالعه کردند تا محققان بتوانند ببینند که آیا زنان بهخاطر انتخاب بچه دار نشدن، شدیدتر از مردان مورد قضاوت قرار گرفتهاند یا خیر. بر اساس روایات فرهنگی رایج، فرض بر این است که زنان بیش از مردان به کودکان اهمیت می دهند. پروفسور اشبرن-ناردو، با این حال، هیچ تفاوتی در قضاوت های انجام شده در مورد زنان متاهلی که تصمیم به بچه دار نشدن داشتند، نسبت به مردان متاهل نیافت. هر دوی آنها به یک اندازه تند ارزیابی شدند.
بچه دار نشدن – چه به انتخاب و چه بر اساس شرایط – دیگر مثل گذشته غیرعادی نیست. در سال ۱۹۷۶، از هر ۱۰ زن بین ۴۰ تا ۴۴ سال، تنها یک نفر هرگز صاحب فرزند نشده بود. تا سال ۲۰۰۵، این تعداد دو برابر شده بود: از هر ۵ زن در اوایل چهل سالگی، یک زن هرگز صاحب فرزند نشده بود. اگرچه این اعداد پس از سال ۲۰۰۵ کاهش یافت، اما هرگز به آنچه در دهه ۷۰ بودند نزدیک نشدند.
تصمیم به بچه دار نشدن اکنون بخشی از گفتگوی فرهنگی ما است. این امر در ازدیاد مقالات، مقالات، تحلیلها، خاطرات و گلچینها در این زمینه مشهود است. با این حال، شدت بحث نیز نشان میدهد که این تصمیم، تصمیمی دشوار است. از نظر آماری هنوز بچه دار شدن یک امر هنجاری است.
دکتر اشبورن-ناردو معتقد است که افراد متاهلی که تصمیم به بچه دار نشدن داشتند، به شدت مورد توجه قرار گرفتند، زیرا آنها انتظاراتی را زیر پا گذاشتند که بسیار قوی است، تقریباً یک الزام فرهنگی است: شما باید بچه دار شوید! زوجهایی که این هنجار را زیر پا میگذارند به خاطر این کار با واکنشهای منفی مواجه میشوند.
مسیر زندگی که از ما انتظار می رود دنبال کنیم
محققان دیگر «مدل وظایف زندگی توسعه ای» را پیشنهاد کرده اند. در Singled Out، مدل به این صورت توصیف شد:
“وظایف زندگی خاصی وجود دارد که از افراد در یک جامعه معین انتظار می رود آنها را به انجام برسانند، و جدول زمانی مربوطه برای دستیابی به آنها. به عنوان مثال، تا یک سن خاص، شما “باید” ازدواج کنید. پس از مدتی طولانی، یک زوج متاهل «باید» شروع به بچه دار شدن کنند. این دستورات فرهنگی را زیر پا بگذارید… و شما انگ می شوید.»
تحقیقات منطبق با این مدل نشان داده است که افراد مجرد نسبت به افراد متاهل به شدت مورد قضاوت قرار میگیرند و زمانی که افراد مجرد و متاهل به جای ۲۵ سال، ۴۰ سال سن دارند، اختلاف سختگیری حتی بیشتر میشود. مردم فکر می کنند که افراد مجرد نسبت به افراد متاهل از نظر روانی کمتر برآورده می شوند و سازگاری کمتری دارند و فکر می کنند که با افزایش سن از سلامت روانی کمتری برخوردار هستند. (اگرچه هنوز قطعی ترین تحقیقات انجام نشده است، اما نشانه ها حاکی از آن است که به احتمال زیاد برعکس این موضوع صادق است: افراد مجرد زمانی که از سنین جوانی خود می گذرند، از نظر روانی رضایت بیشتری پیدا می کنند.)
همانطور که در مورد افراد متاهل در مطالعه اشبرن-ناردو که تصمیم گرفتند بچه دار نشوند، افراد مجردی که مجرد بودن را انتخاب می کنند نیز واکنش های شدیدتری نسبت به افراد مجردی که می خواهند با هم جفت شوند، برمی انگیزند. مردم نسبت به آنها خشم بیشتری نشان می دهند. همچنین ادراکات رضایت روانی و سازگاری مشابه است. افراد مجردی که میگفتند میخواهند مجرد باشند، کمتر شاد، تنهاتر، خودمحورتر و ناامنتر از افراد مجردی بودند که میگفتند از مجردی ناراحت هستند و میخواهند با هم باشند. افرادی که قضاوت می کنند، به نوعی منکر این هستند که افرادی که به انتخاب خود مجرد هستند، واقعاً خوشحال هستند. به نظر می رسد آنها فکر می کنند که این افراد فقط می گویند که خوشحال هستند.
به نظر می رسید در مطالعه افرادی که بچه دار نشدن را انتخاب کرده اند، همین اتفاق افتاده است. این افراد متاهل در مقایسه با افراد متاهلی که میگفتند میخواهند بچه دار شوند، کمتر از تصمیم خود راضی بودند.
هنگامی که مردم تمایلی مخالف غلات را ابراز می کنند، کافر شده و مجازات می شوند. نقض هنجارهای فرهنگی، کلیشه های رایج و دیدگاه های درونی شده در مورد مسیرهای زندگی که مردم باید دنبال کنند هزینه دارد. اعتقادات در مورد ازدواج و فرزندان فقط یک باور قدیمی نیست. آنها جهان بینی هایی هستند که مردم عمیقاً در آن سرمایه گذاری کرده اند. آنها اعلام می کنند که برخی از مردم زندگی خوب و اخلاقی دارند و برخی دیگر چنین نیستند. این جهان بینی ها بدون مبارزه کنار گذاشته نمی شوند.
اگر افرادی که بچه دار نشدن را انتخاب کردند مجرد بودند چه؟
در مطالعه افرادی که تصمیم به بچه دار شدن یا نداشتن داشتند، همه تصمیم گیرندگان متاهل بودند. اما اگر برخی مجرد بودند چه؟ مدل تکالیف زندگی رشدی پیشبینی میکند که افراد مجردی که بچه دار نشدن را انتخاب میکنند، مانند افراد متاهل تحقیر نمیشوند. این مدل مسیری را که از مردم انتظار می رود طی کنند، مسیری که مورد احترام و تجلیل است را توصیف می کند. این مسیری است که می گوید مردم اول باید ازدواج کنند و بعد بچه دار شوند. افراد مجرد ازدواج نکرده اند، بنابراین هیچ اجباری برای بچه دار شدن ندارند و اگر بچه دار شوند بیشتر مورد قضاوت شدید قرار می گیرند. تنها متاهل ها هستند که با خشم اخلاقی مجازات می شوند وقتی تصمیم می گیرند به مسیر زندگی ادامه ندهند که قرار است به عنوان ایستگاه بعدی بچه دار شوند.
این پیش بینی است. حالا یک نفر باید مطالعه کند تا ببیند آیا درست است یا خیر.