عزتنفس چگونه شکل میگیرد ؟
عزتنفس چگونه شکل میگیرد ؟ فرآیند درونی کردن مفهوم «آسیبدیدگی شفابخش» در ایجاد و ارتقاء سطح عزتنفس : تابآوری، استقامت و پایداری غالباً تعاریفی در جهت توانمندسازی وجوه انسانی محسوب میشوند. درمانگران حوزهی انسانی همواره مراجعین خود را به سمتوسوی ایجاد و ارتقا مفاهیمی ازایندست سوق میدهند و سعی در کاستن نمودهای آسیبپذیری فرد و […]
عزتنفس چگونه شکل میگیرد ؟ فرآیند درونی کردن مفهوم «آسیبدیدگی شفابخش» در ایجاد و ارتقاء سطح عزتنفس : تابآوری، استقامت و پایداری غالباً تعاریفی در جهت توانمندسازی وجوه انسانی محسوب میشوند.
درمانگران حوزهی انسانی همواره مراجعین خود را به سمتوسوی ایجاد و ارتقا مفاهیمی ازایندست سوق میدهند و سعی در کاستن نمودهای آسیبپذیری فرد و تقویت نشانههای قدرتمندی در عملکرد افراد دارند.
اما من توصیهی دیگری به ایشان دارم، همواره آسیبپذیر باشید و آن را در عمق جان خویش احساس کنید. در ذهن نگهداشتن «منِ آسیبپذیر» نهتنها موجب ترس و ناکامی نمیشود بلکه استفادهی بالغانه از آن فرد را از مواجههی دوباره و چندبارهی موقعیت تنشزا میرهاند.
برای درک بهتر ضروری است آسیبهایی که منبع بیرونی دارند و فرد هیچ دخل و تصرفی در پدیدآوری و دوام آنها ندارد را از آسیبهای وابسته به خود که مستقیم عواقب انتخابهای فرد به شمار میآیند، تفکیک کنیم.
به این معنا که برخورداری از مهارتهای مقاومت و تحمل در برابر تنشهای بیرونی همانقدر لازم و کارآمد هستند که داشتن این خصیصهها در تعاقب با رفتارها و انتخابهایی که فرد بهشخصه مسئول آن بوده است، مخرب و ناکارآمد بهحساب میآیند.
فردی که در سالهای اولیهی زندگی خود، تجربیات ناخوشایندی از قبیل طردشدگی، محرومیت نوازشی، تحقیر و سرزنش را در حافظهی خود ثبت و بایگانی کرده است، گویی رنج را جزئی معمول و جداناشدنی از روزگار خود میشمارد چهبسا خود را لایق شرایط عاری از مشقت نمیداند و باآنکه این رنج را با تمام وجود احساس میکند و همراه خود میکشد، اما گویی تصور سرنوشتی بیرنج و یا دستکم کاهنده از سختی دور از تصور اوست؛ و چهبسا در انتخابهای آیندهی خود مصونیت از درد و رنج را حق خود ندانسته و بدون در نظر گرفتن عواقب و آسیبی که در انتظار اوست، تصمیماتی میگیرد و انتخابهایی میکند که منجر به آسیبهای دیگری میشود که فرد گویی هنوز تحمل آن را دارد و درست در همینجاست که من با این میزان از تحمل و تابآوری مخالفت میکنم.
از مراجعینی مثال میزنم که در هنگام اتخاذ تصمیم نادرست و تکانشی – باآنکه پیشبینی عواقب تنشزا و ناکارآمد تصمیمشان برای آنها روشن است- گویی قادر نیستند خودشان را در قاب آینده متصور شوند که چگونه در تلاطم رنجی که ریشه در انتخاب هیجانی امروز آنها دارد، غوطه میخورند. آنها تحمل آسیب را دارند، از آن فرار نمیکنند، اجتناب نمیکنند، دوری نمیکنند، پیشگیری نمیکنند. اغلب از آنها میپرسم هنگامیکه این فکر هیجانی و ناکارآمد را عملی کردی و بااینکه پیشتر نیز در انتخابی مشابه شکست و رنج را تجربه کردهای، چگونه باز تن به این انتخاب میدهی؟
آنها در پاسخ به من میگویند: نمیدانم، نهایت یک اتفاقی خواهد افتاد و میدانم که رنج خواهم برد.
از خود سؤال میکنم که چطور است که این فرد هیچ درسی از مشقت پیشین به یاد نمیآورد؟
آنها قوی هستند، قدرتی مخرب و بدکارکرد. ابزاری قلدرانه که شاید زمانی در روزهای کودکی تنها ابزار ایشان بوده و حالا این ابزار واپسمانده، این تحمل کاذب به آنها مجال لذت بردن از آسیبپذیری را نمیدهد.
و این عملکرد دقیقاً نقطهی مقابل افرادی است که از آسیب دیدن دوباره اجتناب میکنند زیرا که موقعیت رنج را در شأن و یا بهتر بگویم در توان خود نمیبینند و درواقع از تصور هیبت خویش در قاب استیصال بیزارند.
از این مراجعین شنیدهام که باوجود فشار و اضطرابی که در شرایط کنونی خویش تجربه میکنند، درنهایت صراحت و قاطعیت اظهار میدارند: دیگر محال است بار دیگر خود را در شرایط رنجدیدگی قرار دهم، تحمل تجربیاتی که در انتخاب پیشینم داشتم از توانم خارج است و هرگز با انتخابی مشابه دوباره خود را در آن تنش گرفتار نمیکنم.
البته بر هیچ درمانگری پوشیده نیست که انتخابهای ناکارآمد انسانها متأثر از عوامل گوناگونی از قبیل تعارضات درونی، اجتناب از تنش و اضطراب، عدم مهارت تصمیمگیری و مقابله با هیجان و موارد بیشمار پنهان و آشکار دیگری است که در طول عمر علم روانشناسی بارها و بارها از طرف نظریهپردازان با رویکردهای مختلف موردبررسی قرارگرفته شده است. دراینبین متخصصان –مخصوصاً فعالان در حیطهی تئوری انتخاب – همواره توجه خود را بر مسئولیتپذیری مراجع در برابر انتخابهای خود معطوف داشتهاند؛ اما من بهدفعات شاهد قاطعیتی شگفتآور از سوی مراجعان بودهام که با نگاهی سرد و مسخشده اظهار داشتند که نهتنها عواقب انتخاب ناکارآمد خود را میدانم بلکه آن را پذیرفته و تن به تجربهی آسیبزای آینده خواهم داد.
به ظنِ من آنها در آن لحظهی خاص قادر به ذهنی کردن رنج خود در آینده و بازسازی آن در زمان حال و متعاقباً پیشگیری از آن هیجان دردناکی که در انتظار آنهاست، نیستند.
تمایل دارم با ذکر مثالی ساده به مفاهیم روشنتری در این باب دستیابیم:
فردی را در نظر بگیریم که در شهری با آبوهوای نسبتاً متعادل سکونت دارد و به دلایل مختلف- که همانا انگیزههای ناخودآگاه فرد برای انتخاب است – تصمیم به نقلمکان به سرزمینی سرد و بیآبوعلف را گرفته است. بعد از مدتی اقامت در آن شرایط دشوار خسته، درمانده و بیمار بازمیگردد. پس از گذشت چند ماه باز به دلایل مختلف اقدام به گرفتن بلیتی دیگر به سرزمینی یخبندان و بدون امکانات میکند. با علم بر اینکه همانند تجربهی پیشین، انتخاب وی منجر بهمواجهه با شرایط سختی خواهد شد که بیماری، سرمازدگی و گرسنگی را در پی خواهد داشت. مگر تجربهی پیشین بهقدر کافی دشوار و گزنده نبود که دوباره قصد تکرار آن را دارند؟ آیا این فرد هیچ تجربهای از «من آسیبدیده» که در سفر قبلی رنج دید، به همراه ندارد؟ چطور در مواجهه با دردی که کشید و قلبی که یخ زد و خاطرهی تلخی که بر جانش نشست، از تجربهی دوبارهی آسیبدیدگی اجتناب نمیکند؟ در برخورد با این افراد متوجه قدرت و پایداری انکارناپذیری میشویم که هرچند ابزاری است زهوار دررفته و در شرایط حاضر ناکارآمد، اما هنوز برای فرد مقابلهای ارزشمند تلقی شده و حتی آن را در خود تقویت میکنند. درصورتیکه شتافتن انتخابی به سمت هستهی رنج و اجتناب نکردن از آسیبدیدگی مجدد، نهتنها ارزشمندی برای آنها به همراه نمیآورد بلکه نمود بارزی از عدم عزتنفس و وجود احساسات ناخوش نسبت به خود محسوب میشود.
لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.