نمی توانم رهایش کنم، چه کنم؟

سلام . من دختري هستم ك قرار بود با آقايي ك از قبل باهم ارتباط داشتيم ازدواج كنم . مراحل خواستگاري طي شد اما ب دليل نتايج تحقيقات منفي و تاييد نشدن ايشون ؛ منتفي شد. بعد از مخالفت خانواده من ، ايشون ديگه قدم پيش نذاشتن.
اما تمايل داشتن ك ب رابطه با من ادامه بدن. چند ماهي اينطوري تحمل كردم گفتم شايد درست بشه . ايشون ديگه رابطه رو جدي نكرد ولي من رو هم رها نميكنه و با اين ك ٧ ماه گذشته اما هنوز هفته اي يكبار يا دوبار ب من پيام ميده و منو در جريان كاراش ميذاره.
متاسفانه توي اين مدت چيز هاي بد و وقيحانه اي از ش ديدم ، و مطمئن شدم ك آدم مناسبي براي من نيست . اما الان يك مشكلي دارم و اون اين ك توانايي دفع كردنش رو ندارم يعني هر بار ك بهش ميگم ديگه حق نداري ب من پيام بزني ، بعدش خيلي براش ناراحت ميشم و احساساتي ميشم ، ياد خوبياش ميوفتم و تمام كاراي بدش رو فراموش ميكنم .
شايد حتي مجدد خودم بش پيام هم بزنم . اگه خودمم ديگه سمتش نرم دوباره خودش روزاي بعدي پيام ميزنه !!! اين سيكل معيوب چند باري برام اتفاق افتاده .
نميدونم بايدچكار كنم . لطفا منو راهنمايي كنيد .

سلام. اتقاقی که افتاده اینه که شما علیرغم اینکه عقلا به این نتیجه رسیدید که این فرد براتون مناسب نیست و شواهد رو هم دیدید اما هنوز از نظر احساسی به ایشون وابسته موندید به این صورت که احساس ترحم، دلسوزی و دلتنگی دارید. شما در دلبستگی عاطفی به ایشون دو تا مشکل دارید: ۱. دلتنگی ۲. دلسوزی.
برای هر کدوم از اینها باید راه درمانی خودش رو رفت. بعد از شکست عاطفی از هر نوعی یک میزان دلتنگی عادیه اما طولانی شدن این مطلب که در کنارش حس دلسوزی و ناراحتی چیزیه که باید حتما دنبال درمانش باشید.
حس دلسوزی و عدم توانایی در دفع ادمی که شما رو به نوعی آزار داده یک طرحواره ناسازگاره. طرحواره ها باورهایی هستند که به دلایلی در آمها شکل میگیرند که اگر ناسازگار باشند روی رفتار و عملکرد شما اثر منفی دارند.

2 thoughts on

  • اشکان

    سلام. من چند سال با دختر خانمی دوست بودم که رفتم خواستگاری چون سن هر دو مون کم بود خانوادش مخالفت کردن. پدرش موبایلش رو ازش گرفته بود که باهم حرف نزنیم یک روز دوستش رو فرستاد پیشم که حرفاشو بهم بگه دوستش داخل ماشین نشته بود من تا مغازه رفتم خرید کردم وقتی برگشتم دیدم دوستش داره شیشه میکشه .بعد منم رفتم بروش نیاوردم تا یک مسیری بردمش پیاده شد.سرباز بودم روز بعد از تلفن کارتی تو پادگان زنگ زدم تلفن خانشان مادرش اجازه داد باهاش حرف بزنم و من بهش گفتم دیگه با دوستش ارتباط ش رو قط کنه وگفتم که دوستش شیشه کشیده. و گفت باشه .بعد رفته بود بادوستش دعوا کرده بود گفته بود چرا کشیدی که اشکان بفهمه دوستش هم به دورغ گفته بود بامن رابطه داشته و منم کشیدم. درحالی که اصلا نکشیدم نه رابطه داشتمباهاش دیگه تلفنی هم مادرش نزاشت حرف بزنیم دو سه سال بعد دوباره رفتم خواستگاریش سال ۹۲ ازدواج کردیم. بعد از یک سال فهمیدم خانم با دوستش نگین هنوز دوسته و با هم بیرون میرفتن که من نزاشتم دیگه باهاش بگرده .بعد از دو روز خانم حالش خوب نبود و باهام دعوا میکرد فهمیدم که با دوستش شیشه کشیده و اعتیاد داده.میخواست بره پیش دوستش من اجازه ندادم و کمکش کردم ترک کرد.تازه ترک کرده بود یک شب من خواب بودم بیدار شدم میخواست منو خفه کنه که مج دستش رو فشار دادم خندید که شوخی کردم.چند رو بعدش ازم معذرت خواهی کرد گفت دست خودم نبوده خواستم خفت کنم. ولی دیگه بعد از اون مشکلی نداشتیم فقط گوش به حرفم نمیداد بهش میگفتم با حمید پسر عمت خوشم نمیاد حرف بزنی(چون همش او میامد پیش خانم حرف دوست دختر و دوست پسر میزد ) هرچی به زبان خوش بهش میگفتم میگفت باشه و وقتایی که من بودم حتی جواب سلامش رو نمیداد ولی چند بارکه من نبودم سر زده برمیگشتم خانه ی پدر خانم دیدم داره باهاش حفرف میزنه. منم دیدم گوش نمیده دیگه هیچی نگفتم یک بار بهم گفتم بیا بریم کلنیک ترک احتیاط متادون بگیریم که وقتایی رابطه داریم بخوری رابطه طولانی بشه اولش قبول نکردم بهانه میگرفت و باهام رابطه دیگه نداشت منم مجبور شدم برم متادون بگیرم و هفته ای یک بار یک سی‌سی میخوردم دیگه چند سال مشکلی نداشتیم تا منم مشکل مالی پیداکردم مجبور شدم مغازه بفروشم. چون فرست نکردم خانم خبر نداشت که مغازه رو فروختم و چون باهاش مشورت نکردم قهر کرد خانه ی باباش من رفتم دنبالش آوردمش خانه ولی چند ماه عصابش خراب بود همش دعوا بام میکرد بهم میگفت طلاقم بده تو با نگین شیشه کشیدی بهم خیانت کردی و چون تو خانه ی پدرم زندگی می‌کردیم پدرم شنید و به پلیس زنگ زد و شاکی خانواده ازم شد و۵ شم منو انداخت زندان برگشتم خانه دیگه با پدرم صحبت نمیکردم و چند روز بعد خانم دوباره میگفتم من باید برم پیش نگین فهمیدم من زندان بودم دوباره رفته با دوستش شیشه کشیده.میخواستم باهش حرف بزنم منصرف کنم نره عصبانی شد دوباره بهم گفت شیشه ای معتاد تو با دوستم بهم خیانت کردی پدرم امد خانم رو صدا کرد بیرون چند دقیقه بعد پدرم امد گفت این قرص رو بخور آرام بخشه بگیر بخواب . قرص خواب بهم داد من خواب بودم که پدرم زنگ زده بود کمپ آمدن منو بردن منم گیج بودم از داخل کمپ گفتم من اعتیاد ندارم ازم ازمایش کرفتن فهمیدن شیشه نکشیدم و فقط متادون مثبت شد. و روز آخر پدرم امد دنبالم فهمید که من شیشه نکشیدم و منم همه چیز رو توضیح دادم براش. و دوباره کلی عذاب کشیدم تا خانم کرک کرد. ومنم به خاطر مشکلات اعصاب خانم دیگه متادون نخوردم. دوسال خوب بودیم تا خانم دماغش رو عمل کرد دیگه روز به روز بیشتر ازم فاصله میگرفت و رابطه شو باهام کم کرد و چند وقت یک بار میگفتم دیگه میخوام جدا شم ازت و هم باهاش حرف میزدم منصرف میکردم از ۱۱ فروردین ۱۴۰۰ من با خانم رابطه داشتم دیگه ۴ ماه با من رابطه نداشت ۳ تیر بود که سر اشغال بهانه گرفت باهم حرفمان شد روز بعد من ساعت ۸ از خواب بیدارشدم دیدم دسته کلیدم قد جا کلیدی نیست رفتم اون یکی اتاق دیدم دسته کلیدم رو گاوصندوق درش رو باز کردم دیدم خالیش کرده . هرچی طلا مال خودش و طلاهای که من برای پس انداز خریدم حتی یک سرویس جواهر مال خواهرم که امانت گرفته بودم که خانم استفاده کنه اون هم برده بود. دو بار رفتیم دنبالش به پدش گفته بود اشکان متادون میخوره میخوام طلاق بگیرم و قبلا مغازه فروخته با من مشورت نکرده. هر دوبار که رفتیم دنبالش اینه گفتن و همش میگفتن طلاق.پیامک داده گفته طلاها پیشه منه ولی بعد از این که وکیل گرفت مهریه گذاشته اجرا زده زیر طلاها . منم خانم رو خیلی دوست دارم میخوام برگرده و درخواست تمکین دادم. تو دادگاه خودش نیامد وکیلش کلی تهمت وبهم زده که من اعتیاد به شیشه دادم براش ساتور کشیدم. من به قاضی گفتم دوست خودش و خانم کشیده من فقط وقتایی که با خانم رابطه داشتم متادون خوردم. که دوساله متادون هم نخورد گفتم ازمایش ازم بگیرید. وکیلش همش می‌پرید تو حرفم و قاضی اشتباه متوجه شد.به نظر شما چکار کنم از یک طرف به خاطر تهمت ی که بهم زده ناراحتم. از یک طرف هم نمیتانم به طلاق فکر کنم ؟؟؟ممنون راهنمایی کنید

    Reply
  • پریسا

    سلام . من ۸ ساله ازدواج کردم. بچه ندارم. شوهرم اعتیاد داره الان میخوایم جدا شم . شوهرم چند ماه ترک کرده میگه یک فرست دیگه بهم بده اگه اشتی کنی هیچ وقت پاکی مو خراب نمیکنم. میگه حق طلاق هم بهت میدم اگه دوباره رفتم سمت اعتباد یا به هر دلیلی که ازم راضی نبودی طلاق بگیر. بعد قبول کردم وکالت طلاقی ازش گرفتم . شب امدن دنبالم که برگردم خانه خانوادم با حرفشان منو منصرف کردن و من باهاشان نرفتم گفتم طلاق میگیرم. روز بعد با شوهرم تلفنی حرف میزدم گفت گولم زدی زدی زیر حرفت باهام اشتی نکردی . چرا منو شادو پشیمان کردی . باید بیاد بریم وکالت رو باطل کنی منم گوشمو قط کردم خاموش کردم . الان مفمیدم که به خاطر این کار من چند ماه پاکیش خراب شد و دوباره رفته سمت مواد. من دادخواست طلاق دادم با وکالته طلاقه میگه تو باعث شدی چند ماه پاکیم خراب شه. بیا اشتی کنیم ترک میکنم اگه رفتم سمتش یا به هر دلیلی ازم راضی نبودی طلاق بگیر . باید چکار کنم . به نظر شما کار اشتباهی کردم وکالت ازش گرفتم. راهنمایی کنید ممنون میشم

    Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *