بررسی هم پوشانی احتمالی بی اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری اجباری در مبتلایان به وسواس

هر آنچه که نیاز است درمورد درک بی اشتهایی عصبی غیر معمول بدانید

بی اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری-جبری بی اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری-جبری: چگونه تشخیص دهیم که واقعاً چه زمانی با هم زندگی می کنند. همزیستی بی اشتهایی عصبی با اختلال وسواس فکری-اجباری (OCD) شایع است. ارتباط ژنتیکی بین این اختلالات پیدا شده است. ما نباید آداب غذا خوردن و ورزش اجباری بی اشتهایی […]


بی اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری-جبری

بی اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری-جبری: چگونه تشخیص دهیم که واقعاً چه زمانی با هم زندگی می کنند.

همزیستی بی اشتهایی عصبی با اختلال وسواس فکری-اجباری (OCD) شایع است. ارتباط ژنتیکی بین این اختلالات پیدا شده است.

ما نباید آداب غذا خوردن و ورزش اجباری بی اشتهایی عصبی را به علائم OCD نسبت دهیم.

OCD  به طور کلی مانعی برای درمان بی اشتهایی عصبی نیست، و ما باید تصمیم بگیریم که کدام اختلال باید ابتدا مورد توجه قرار گیرد.

هنگامی که وسواس و اجبار ناشی از OCD بر خوردن تأثیر می گذارد، باید این دو اختلال را به طور همزمان درمان کنیم.

۱۰ تا ۴۰ درصد از بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی به اختلال وسواس فکری اجباری مبتلا هستند. به همین ترتیب، ۱۱ درصد از بیماران با تشخیص اولیه اختلال وسواس فکری-اجباری یک اختلال خوردن همزمان دارند. علاوه بر این، بستگان درجه اول افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی در مقایسه با بستگان افراد سالم تقریباً سه تا پنج برابر خطر ابتلا به اختلال وسواس فکری-اجباری دارند.

داده های فوق حاکی از وجود ارتباط ژنتیکی بین این اختلالات است. این پیوند همچنین توسط یک مطالعه انجمن گسترده ژنوم (GWAS) پشتیبانی شده است، که یک همبستگی ژنتیکی بین بی اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری جبری پیدا کرد.

با این حال، در برخی از بیماران مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، تشخیص اختلال وسواس فکری-جبری اغلب در پاسخ به ویژگی‌های اختلال خوردن معمولی، مانند پایبندی به آداب غذا خوردن و/یا ورزش بیش از حد و اجباری انجام می‌شود، و در نتیجه نادرست است.

ویژگی های اختلال خوردن اغلب به عنوان بیان اختلال وسواس فکری-جبری اشتباه گرفته می شود.

آداب غذا خوردن در افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی رایج است و اغلب با محدودیت کالری و کمبود وزن بر آن تاکید می شود. این رفتارها حتی در شرکت‌کنندگان در آزمایش گرسنگی مینه‌سوتا گزارش شد، که بدون داشتن هیچ‌گونه ویژگی آسیب‌شناسی روانی اختلال خوردن، یک دوره طولانی نیمه گرسنگی را پشت سر گذاشتند.

تنها بعداً این ویژگی‌ها توسط پزشکان هنگامی که وجود آن‌ها را در افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی مشاهده کردند، به‌عنوان «علائم گرسنگی» شناخته شدند. متداول ترین آداب غذا خوردن مشاهده شده به هم زدن غذا، جدا کردن غذای مصرفی، شمردن لقمه ها، برش دادن غذا به اشکال هندسی، خرد کردن غذا به قطعات کوچک، جویدن برای مدت طولانی، استراحت طولانی بین لقمه ها و غذا خوردن بسیار آهسته است.

ورزش بیش از حد و اجباری نیز یکی از ویژگی های مشترک افراد مبتلا به اختلالات خوردن است، به ویژه آنهایی که وزن کم دارند. به عنوان مثال، در نمونه ای از بیماران بستری در واحد من، ورزش بیش از حد در ۴۵٫۵٪ موارد مشاهده شد که بیشترین شیوع (۸۰٪) در بیمارانی که با بی اشتهایی محدود کننده عصبی تشخیص داده شده بود، مشاهده شد.

ورزش بیش از حد و اجباری دو ویژگی متمایز دارد: (۱) مدت، دفعات و شدت آن بیشتر از آنچه برای به دست آوردن فواید سلامتی لازم است و خطر ایجاد آسیب جسمی را افزایش می دهد. و (ii) با یک احساس ذهنی از اجبار یا اجبار، اولویت دادن به سایر فعالیت های روزمره و ایجاد احساس گناه یا اضطراب در صورت به تعویق افتادن همراه است.

آداب غذا خوردن و ورزش بیش از حد و اجباری بیان مستقیم آسیب شناسی روانی اصلی اختلالات خوردن است (یعنی ارزش گذاری بیش از حد شکل، وزن، غذا خوردن و کنترل). این رفتارها برای مدیریت نگرانی در مورد شکل، وزن و کنترل غذا استفاده می شود.

با این حال، این دو ویژگی خاص آسیب شناسی روانی اختلال خوردن، با توجه به سختی و تداوم اعمال آنها، اغلب ویژگی های یک اختلال وسواس فکری-اجباری در نظر گرفته می شوند.

برای جلوگیری از سوء تفاهم، ۵DSM-  در معیار D تشخیص اختلال وسواس فکری-اجباری به وضوح بیان می‌کند که این اختلال نباید با علائم سایر اختلالات روانی، که شامل رفتارهای غذایی تشریفاتی اختلالات خوردن است، توضیح داده شود. علاوه بر این، در بخش «تشخیص افتراقی»، ۵DSM-  مشخص می‌کند که اختلال وسواس فکری اجباری را می‌توان از بی‌اشتهایی عصبی تشخیص داد، زیرا در مورد اول، وسواس‌ها و اجبارها به نگرانی در مورد شکل و وزن محدود نمی‌شوند.

عنصر دیگری که این دو آسیب شناسی روانی را از هم متمایز می کند، ماهیت خود-سنتونیک نگرانی های بیمار است. به طور خاص، بیماران مبتلا به اختلالات خوردن، مشغولیت به غذا و خوردن را به عنوان عاملی برای کنترل وزن و شکل بدن می دانند. در مقابل، افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-اجباری تمایل دارند وسواس های خود را به عنوان مزاحم و مضر قضاوت کنند.

ملاحظات فوق بر اهمیت ارزیابی دقیق ماهیت رفتار آشفته به منظور دستیابی به تشخیص دقیق و اینکه چگونه تکیه بر مشاهده علائم اغلب ناقص و گمراه کننده است، تأکید می کند. علاوه بر این، تشخیص اشتباه اختلال وسواس فکری-اجباری را آشکار می کند بیماران به درمان‌های روان‌شناختی و روان‌دارویی ناکافی که می‌تواند اختلال خوردن را تشدید و حفظ کند.

زمانی که اختلال وسواس فکری جبری همراه با اختلال خوردن باشد

زمانی که اختلال وسواس فکری- جبری همزمان با یک اختلال خوردن وجود دارد و وسواس و اجبار صرفاً بر نگرانی در مورد غذا و خوردن متمرکز نمی شود، این سوال مطرح می شود که چه زمانی باید به این دو اختلال پرداخت.

اختلال وسواس فکری جبری به طور کلی در درمان اختلالات خوردن دخالتی ندارد اما به درمان آن پاسخ نمی دهد. بنابراین باید تشخیص داده شود و در مورد زمان پرداختن به آن با درمان روانشناختی تصمیم گیری شود. این باید قبل یا بعد باشد، اما ترجیحاً نه همزمان. در بیشتر موارد، پزشکان ابتدا به آسیب شناسی روانی اختلال خوردن می پردازند، زیرا همانطور که در آزمایش گرسنگی مینه سوتا مشاهده شد، کمبود وزن فراوانی و شدت وسواس ها را برجسته می کند. با این حال، ترکیب یک درمان روان‌دارویی برای اختلال وسواس فکری- جبری با یک مداخله روان‌شناختی برای اختلال خوردن رایج است.

بسیار مشکل سازتر، هرچند نادر، مواردی از اختلال وسواس فکری-اجباری است که در آن وسواس و اجبار بر غذا خوردن بیمار تأثیر می گذارد و بنابراین، برای حفظ آسیب شناسی روانی اختلال خوردن عمل می کند. در چنین مواردی، افراد تمایل دارند گزارش دهند که از مراسم غذا خوردن برای مدیریت برخی وسواس های غیر مرتبط با کنترل شکل و وزن استفاده می شود (به عنوان مثال، “اگر غذا را به شکل های هندسی برش ندهم، اتفاق بدی می افتد”؛ “اگر من آخرین لقمه را بخور، این لحظه برای همیشه ناپدید می شود و من هرگز آن را بر نمی گردم»؛ «اگر سریع غذا بخورم ممکن است اتفاق غیرقابل جبرانی بیفتد»؛ «اگر برخی غذاها را بخورم، آلوده می شوم»).

در این موارد، این دو اختلال باید به طور همزمان درمان شوند، اگرچه این گزینه پیچیده است و نیاز به یک درمانگر با مهارت دارد تا به طور همزمان به این دو اختلال رسیدگی کند.