درست و منطقی فکر کنید

درست و منطقی فکر کنید : برخی از مردم در هنگام ناراحتی وقایع پیش آمده را افتضاح، وحشتناک و فاجعه بار در نظر می گیرند و فکر می کنند این وقایع اصلاً نباید روی می دادند! آنها وقایع را بد و وحشتناک و افتضاح ارزیابی می کنند و اسیر این باور غلط و غیربالغانه می […]


درست و منطقی فکر کنید : برخی از مردم در هنگام ناراحتی وقایع پیش آمده را افتضاح، وحشتناک و فاجعه بار در نظر می گیرند و فکر می کنند این وقایع اصلاً نباید روی می دادند!

آنها وقایع را بد و وحشتناک و افتضاح ارزیابی می کنند و اسیر این باور غلط و غیربالغانه می شوند که زندگی نباید این قدر سخت و دشوار باشد و باید آسان تر و لذت بخش تر از اینی که هست باشد! اشکال اصلی چنین طرز تفکر غیربالغانه و غیرمنطقی که بعدها منجر به رفتارهای ناخوشایندی مانند پرخاشگری، عقب نشینی، بی تفاوتی و حتی خودکشی و دیگرکشی می شود، ارزیابی اولیه نادرست و غیر واقع بینانه از وقایع زندگی است. به طور کلی فرآیند ارزیابی و بررسی وقایع زندگی به سه مرحله تقسیم می شود: مرحله اول شامل اتفاقات و حوادث زندگی و آدم هایی است که در زندگی ما وجود دارند و بر ما تأثیر می گذارند، که به آن رویدادهای فعال کننده می گویند./

مرحله دوم ارزیابی و نحوه تفکر ما درباره این اتفاقات و آدم ها است، که ممکن است منطقی یا غیرمنطقی باشد. و مرحله سوم شامل عواطف، احساسات و رفتارهای ما است که نتیجه نحوه ارزیابی ما از مرحله اول، یعنی رویدادهای زندگی و آدم ها است. بنابراین ما طبق این فرمول عمل می کنیم: ابتدا رویدادهای زندگی و آدم ها(مرحله اول)باعث افکار و تحلیل ما از وقایع و آدم ها شده(مرحله دوم)و بعد منجر به احساسات و رفتار در ما می شود(مرحله سوم). وقتی در زندگی ما اتفاقی می افتد(یعنی یک اتفاقی روی می دهد یا یک شخصی یک کاری میکند)، اگر در مرحله دوم(یعنی تفکر و ارزیابی)درست و منطقی رویداد پیش آمده یا شخصی که کاری انجام داده را ارزیابی و تحلیل نکنیم و دچار افکار و ذهنیت های غلط باشیم، در مرحله سوم(یعنی احساسات و رفتار)نه احساس خوبی خواهیم داشت و نه رفتار مناسبی از خود بروز خواهیم داد. بنابراین، همه چیز به مرحله دوم(یعنی نحوه تفکر و ارزیابی ما)باز می گردد؛ اگر خوب و درست و منطقی و واقع بینانه در مورد وقایع زندگی و رفتار آدم های دیگر فکر کنیم و آنها را مورد ارزیابی قرار دهیم دچار انواع و اقسام ناراحتی های روحی و اختلالات عاطفی و رفتاری نخواهیم شد. در واقع، نوع ارزیابی و نحوه برداشت و تفکر ما از رویدادهای زندگی و آدم های دیگر بر عواطف و احساسات و رفتارهای ما تأثیر مهمی می گذارد. برای این که نحوه عملکرد سه مرحله ارزیابی را بهتر درک کنید، به یک مثال توجه کنید. کارمندی را در نظر بگیرید که بعد از سال ها خدمت در اداره محل کار خود از گرفتن ترفیع و ارتقای شغلی محروم شده است(این یک رویداد و اتفاق در زندگی او است؛

مرحله اول). شما بگویید در صورتی که این فرد ارزیابی های زیر را در مرحله دوم(افکار و عقاید)به عمل آورد، چه نوع هیجان و رفتاری را از خود بروز خواهد داد؟

ارزیابی اول: من ترفیع خود را از دست دادم. معنایش این است که شکست خورده ام و خوب نیستم. حتماً لیاقت این ترفیع را نداشته ام. زندگی ام نابود شد؛ من بدون آن ترفیع هرگز نمی توانم خوشحال باشم/.

ارزیابی دوم: خوب، این اصلاً منصفانه و عادلانه نیست که با من چنین رفتار تحقیرآمیزی داشته باشند. در حق من ظلم شده است. آن مدیران احمق فکر می کنند خیلی قدرتمند هستند؟! آنها حق ندارند با من این طور رفتار کنند. من هم می دانم چگونه باید از آنها انتقام بگیرم!/.

ارزیابی سوم: از دست دادن ترفیع چیز زیاد مهمی نیست. به درک که آن را از دست دادم. من از همان اول هم دنبال آن نبودم. برای من مهم نیست که مدیران درباره من چه فکر می کنند/.

ارزیابی چهارم: من در مورد از دست دادن ترفیع متأسفم، این برای من یک تنزل و افت است و احتمالاً برای مدتی در مورد آن ناراحت خواهم بود. اما خب، در حال حاضر باید بر خود مسلط باشم و تلاش بیشتری کنم تا بتوانم ترفیع بگیرم.

همان طور که شما هم می توانید حدس بزنید ارزیابی نوع اول به احتمال زیاد به احساس ناکامی، شکست، نفرت از خود و افسردگی منجر می شود. ارزیابی دوم احتمالاً موجب خشم و عصبانیت و نفرت از دیگران و حس انتقام جویی می گردد. ارزیابی سوم بستگی به راستگویی و صداقت فرد با خودش دارد. اگر واقعاً ترفیع شغلی برایش اهمیت ندارد، مسئله ترفیع گرفتن بر او تأثیر زیادی نخواهد داشت، اما اگر واقعاً خواستار ترفیع باشد اما در ظاهر آن را انکار کند، احتمالاً در کوتاه مدت احساس راحتی می کند، اما در درازمدت احساس استرس و ناراحتی خواهد کرد. در ارزیابی چهارم- که منطقی ترین و واقع بینانه ترین ارزیابی است- احتمالاً فرد دچار حالاتی از تأسف و بعد امید برای تلاش بیشتر خواهد بود. شما در این مثال ساده می توانید ببینید که یک رویداد ثابت(ترفیع شغلی نگرفتن)می تواند حداقل ۴ نوع ارزیابی متفاوت داشته و ۴ نوع احساس و رفتار متفاوت ایجاد کند. اگر نحوه تفکر و ارزیابی شما از وقایع زندگی از جنس ارزیابی اول و دوم و سوم است، احساسات و رفتارهای ناخوشایندی از خود بروز خواهید داد، اما اگر ارزیابی و نحوه تفکر شما از نوع چهارم- منطقی و واقع بینانه است، زندگی آرام تر و معقولانه تری خواهید داشت. تحلیلی که در پشت این فرمول ارزیابی نهفته است، این گفته مشهور فیلسوف یونانی اپیکتتوس است که: «این رویدادها و اتفاقات زندگی نیستند که ما را آشفته و ناراحت می کنند، بلکه نوع نگرش ما نسبت به آنها است که ما را ناراحت می کند.» برداشت های ما از وقایع زندگی، نتیجه نظام باورهای ما است. اگر شما معتقد باشید که دیگران باید افرادی کامل و بی عیب و نقص باشند و هرگز خطایی نکنند، وقتی می بینید که آنها کامل نیستند و مرتکب خطا و اشتباه می شوند، به شدت ناراحت و عصبی خواهید شد. اگر شما اعتقاد داشته باشید که دیگران باید، باید و باید شما را بی قید و شرط دوست داشته باشند و به شما توجه کنند، بی تردید زمانی که چنین دوست داشتن و توجهی از آنها نمی بینید، عصبانی می شوید. تعدادی از این باورهای غلط و نامعقول که برخی از مردم به آنها اعتقاد کامل دارند و آن را در زندگی خود اعمال می کنند و این باعث می شود هم حال خودشان را بد کنند و حال دیگران را، عبارتند از:

۱)همه کسانی که برای من مهم هستند، باید همیشه مرا دوست داشته باشند و هیچ گاه مرا ترک نکنند!

۲)مردم نباید رفتار سردی با من داشته باشند. اگر این کار را بکنند پس آدم های خوبی نیستند و باید مجازات شوند!

۳)اگر من یا دیگران کار بدی انجام دهیم، باید حتماً تنبیه شویم!

۴)علت تمام ناخوشی ها و بدبختی های من، یا دیگران هستند یا شرایط محیطی، و من بر آنها کنترلی ندارم!

۵)اگر احتمال واقعه ای تهدید کننده یا خطرناک در آینده وجود داشته باشد، من باید از همین حالا مدام نگران آن باشم!

۶)نادیده گرفتن و فرار کردن از مشکلات بهتر است تا مواجه شدن و حل و فصل آنها!

۷)من به شخصی قوی تر از خودم نیاز دارم تا بر او تکیه کنم!

۸)تنها گذشته، خانواده، ژنتیک و سرنوشت تلخ من است که تعیین کننده رفتارهای فعلی من است و اگر چیزی در گذشته بر من تأثیر گذاشته و زندگی مرا خراب کرده، اثرش برای همیشه باقی است و من نمی توانم آن را تغییر دهم!.

افرادی که بر باورها و عقاید نامعقول و غیرواقع بینانه بالا پافشاری می کنند و نمی خواهند آنها را تعدیل و اصلاح سازند، همیشه در زندگی با مشکلاتی مواجه می شوند، زیرا رسیدن به رضایت و احساس آرامش برای آنها دشوار خواهد بود. ما می توانیم از طریق آموختن نحوه انجام ارزایابی های معقول و منطقی(مرحله دوم)، بعضی از هیجانات و عواطف منفی خود را تعدیل کرده و فشار روانی خود را کاهش دهیم.

به عنوان مثال، فرض کنید مردی می خواهد زنش را طلاق بدهد. چگونه این زن می تواند این رویداد زندگی را بر اساس انتخاب یکی از ارزیابی های زیر کنترل کند؟:

۱)او تنها فرد مهم زندگی من بود، زندگی من بدون او بی ارزش است(افسردگی)

۲)من نمی توانم دوری او را تحمل کنم، بدون او نمی توانم زنده بمانم(اضطراب، وحشتزدگی)

۳)او پست فطرت است، چطور توانست این کار را با من بکند؟ حقش را کف دستش می گذارم(خشم، نفرت، انتقام جویی)

۴)با این که رفتن او مرا غمگین می کند، اما او تصمیم قطعی خودش را گرفته و هیچ کار دیگری نمی توان کرد.

به او و تصمیمش برای ترک رابطه احترام می گذارم و خودم را برای زندگی بدون او آماده خواهم کرد(احساس تسلط و خویشتن داری). با تأسف بسیار، خیلی از افراد در موقعیت بالا به سه طریق اول با ارزیابی های غیرمنطقی از موقعیت پیش آمده شرایط دشواری برای خود و دیگران درست می کنند. تعداد افرادی که ارزیابی شماره ۴ را انجام می دهند و منطقی و معقول با رویدادهای اینچنینی مواجه می شوند، بسیار کم است. به طور خلاصه در پایان باید گفت آنچه مهم است نحوه تفکر ما در مورد رویدادهای زندگی است و نه خود آن رویدادها. شکسپیر می گوید: «هیچ چیز نیست که خوب یا بد باشد، بلکه این تفکر ما است که آن را خوب یا بد جلوه می دهد.» و این حقیقت دارد.

 

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.