چگونه شخصیت عاطفی ما شکل میگیرد ؟

چگونه شخصیت عاطفی ما شکل میگیرد ؟ اینکه هر انسانی بداند پاسخ به کدام نیاز والدین خودش است بسیار مهم است. جواب این سوال در شکل گیری ساختار روانی افراد تاثیر دارد حتی اگر کسی فرزند نا خواسته مادرش باشد این مسیله در شخصیت فرزند بسیار تاثیر گذار است. از زمانی که چیزی تحت عنوان( […]


چگونه شخصیت عاطفی ما شکل میگیرد ؟

اینکه هر انسانی بداند پاسخ به کدام نیاز والدین خودش است بسیار مهم است. جواب این سوال در شکل گیری ساختار روانی افراد تاثیر دارد حتی اگر کسی فرزند نا خواسته مادرش باشد این مسیله در شخصیت فرزند بسیار تاثیر گذار است.

از زمانی که چیزی تحت عنوان( خود) در فرد شکل میگیرد  و وجود داشتن معنا پیدا میکند خاطرات نیز به یاد می ماند.

کودک در ابتدای تولد تفکیکی از خود با دنیای بیرون قایل نیست  . برای کودک محوریتی جز خود وجود ندارد وکودک  همه ی دنیا را در خدمت خود میبیند . و کودک  تصور این را دارد که خودش برای خودش کافی است . اما به مروردر بازه زمانی یک یا دو ماه این خود از بین میرود کم کم متوجه میشود خودش برای خودش کافی نیست و کسی وجود دارد که نیازهایش را مثل شیر دادن عوض کردن پوشک و یا نوازش و غیره رابر طرف میکند یعنی هر ناملایمتی را که تجربه میکند تا وقتی برطرف میشود زمان کوتاهی طول میکشد.و کس دیگری بع غیر از خودش  ان نیاز را مرتفع میکند.

اما زمانی که بین ایجاد نیاز در کودک و پاسخ گرفتن از دنیای بیرون فاصله بیفتد یعنی بر اورده شدن این نیاز زمان زیادی طول بکشد احساس نا امنی در کودک شکل میگیردکه این احساس عدم امنیت ممکن است تا بزرگسالی ادامه پیدا کند.

گاهی ممکن است افسردگی کودک قبل از دو سالگی نیز اتفاق بیفتد ، زمانی که کودک متوجه میشود خودش نمیتواند همه ی نیازهایش را برطرف کند و به کس دیگری نیاز دارد، زمانی که هنوز selfشکل نگرفته اما کم کم تفکیک کودک از دنیای بیرون مشخص میکند که او چه قدر و اندازه ای دارد .واقعیت اورا از دنیای بیرون جدا میکند.

تا چه زمانی تربیت برای بچه ها باید انجام شود؟

تربیت کودکان باید از هجده ماهگی به بعد انجام پذیرد چرا که از ابتدا تا هجده ماهگی همه ی نیازهای کودک باید بدون عیب و نقص و تعلل انجام شود وتربیت بی معنیست ومادر بیست وچهار ساعته در اختیار کودک است البته منظور حضور فیزیکی نیست .

اگر کسی از قبل از چهار یا پنج سالگی اش خاطره ای به یاد نداشته باشد ممکن است به این دلیلباشد که کودک رویدادهای بد بیرونی راسرکوب کرده است  یعنی خاطرات وعواطف ناخوشایند را سرکوب کند  وان را به قهقرای ناخوداگاهش ببرد.

بنا بر این با کسی وارد رابطه شدید که احساس نا امنی شدیدی دارد میتواند احتمالا نمیتوانید او را اصلاح کنید چرا که احساس نا امنی قبل از هجده ماهگی فرد شکل گرفته و دیگر قابل تغییر نیست

کودک در طی روند رشد می اموزد که رویدادهای دنیای بیرون یا خوبند یا بد، کم کم میفهمد چه کسی روی عواطفش تسلط بیشتری دارد چه کسی مرجع قدرت است (  کسی که شخصیت با ثبات دارد ودو قطبی نیست) کم کم اتفاقات خوب وبدرا از ادمهای خوب وبد تجربه میکند و این برایش درونی میشود که ادم خوب کارهای خوب میکند وادم بد کارهای بد.

درونی شدن را میتوان این گونه تعریف کرد : ذهن مانند موتوری که همه ی دنیا در ان تخلیه میشود یک سری خط فرمان دارد اگر خط فرمانی باشد که بگوید اگر کسی که روزی خوب بوده  حتما بدی هم میکند این خط فرمان تا همیشه برای فرد باقی میماند این یعنی درونی شدن.

اما با عاشق کسی شدن ممکن است درونیات افراد تغییر کند، گاهی حتی درونیات کن فیکون میشوند.

در دنیای کودک اگر ادمهای خوب کار بدی انجام دهند کودک فرایند جداسازی را که یک مکانیزم دفاعیست انجام میدهدایگوی کودک هنوز انقدر قدرتمند نیست که خوب وبد را باهم در خود نگه دارد موضوع خوب را نگه میدارد و موضوع بدرابیرون میریزد به خاطر همین همه ی ما فکر میکنیم عواطف بد محصول دنیای بیرون است .فکر میکنیم اگر در جامعه با چیزی مشکل داریم مقصر جامعه است یاد میگیریم چیزهای بدمان درون ما نیست ومال دنیای بیرون است  بدی هارابه دنیای بیرون نسبت میدهیم واین جریان را درونی میکنیم   مثلا اگر مادر به خاطر کار کودک را تنها گذاشت چون در ذهن کودک مادر خوب است پس تقصیر کار مادر است ، نه خود مادر پس همه ی ما در جداسازی( spilting) گیر میکنیم و تحمل خوبی وبدی را به طور همزمان در یک فرد نداریم هرچقدر ادمها ، دیگران را در بازه ی صفر تا صد ببینند یعنیspiling   بیشتر است

کودک زمانی یاد میگیرد دنیارا یکپارچه ببیند یا اصطلاحا کمتر spiling انجام دهد که به واسطه ی اثبات خوب بودن افراد و احتمال انجام کار بد توسط افراد خوب این تفکر ترمیم شود و دنیارا یکپارچه تر ببیند.

به طور دقیق تر باید گفت Spling  زمانی اتفاق می افتد که زمانی که اطرافیانمان را فقط  صفر ویک ببینیم و حد وسط قاعل نباشیم یعنی یا خوب یا بد و چیزی غیر از این نبینیم ، انسانها را تلفیقی از خوب وبد ندانیم و  همه چیز مطلق باشد یا خوب یا بد.

در کنار این مفهوم فرا فکنی مفهومی است که برای توجیه کردن، موضوعات بد درونی گردن دنیای بیرون بیفتد .

تفاوت فرافکنی و spling  در این است که در spling فرد نمیتواند درک کند که کسی هم خوب باشد هم بد و در فرافکنی فرد حس میکند تمام بدی هایی که تجربه کرده حاصل دنیای بیرون است مثلا دروغ میگوید و فکر میکند چون بقیه دروغ میگویند اوهم مجبور به دروغ گفتن شده است.

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.