چگونه میتونم از خانه فرار کنم؟

من دختری تک فرزند هستم و با این وجود که نک فرزندم باید توجه زیادی هم به من شود ولی این گونه نیست از نظر خانوادگی پدرم که از صبح تا شب به سر کار می‌رود و وقتی هم برمی گرده درجا بعد خوردن شامل میره رو تختش میخوابه و حتی شب بخیر هم نمی گه و و ازمان کودکی تا به الان که سن دارم یادم نیست بابام یه شب بیاد پیشم و ازم بپرسه دخترم امروز چطور بود خوب ، بد بود و این که اصلا هم از مسافرت خوشش نمی یاد و من تا به الان به غیر از تهران و رفتن به خونه خالم اونم به اصرار خودم جایی دیگه نرفتم و دوستان زیادی هم ندارم و فقط بدونه دوست صمیمی دارم که اونم چند وقته با هام سرد شده و اونم یه دوست بهتر و لایق تر از من پیدا کرده و این که مادرم خیلی با بابام فرق داره ولی همه چیز رو از من پنهان میکنن حتی بچه دار شدنشون ……
خلاصه مامدرم همش اصرار داره درسته بخون تا به یه جایی برسی و من به غیر از درس خوندن توی هیچ ورزش و هنری استعداد ندارم و چند وقته به طور ناگهانی و پشت سر هم تو رختخوابم گریه می‌کنم به حدی که شبا آرزو می‌کنم صبح نشن و با خانواده پردیمم هم اصلا ارتباط نداریم و با هم خوب نیستیم ممنون میشم من رو راهنمایی کنین و چند ماهه تصمیم گرفتم دیگه مثله قبل درس نخوندم و آشتی‌ام به درس خوندن به شدت کم شده است

با سلام به شما دوست گرامی

همه انسانها نیازهایی اساسی دارند که باید ارضا شوند و اگر این نیازها ارضا نشده و بدون پاسخ باقی بمانند مشکلات جسمی و روانی بسیاری در فرد ایجاد کرده و موجب آشفتگی در احساسات ، افکار و رفتار فرد میشود.
برخی از این نیازها ، نیاز به محبت، عشق و حمایت و نیاز به لذت است .
با توجه به شرایطی که از خانواده خود توصیف کردید به نظر می‌رسد این نیازها در شما بی پاسخ باقی مانده و در نتیجه مشکلاتی را رقم زده است.
گریه های ناگهانی و بی دلیل ، از دست دادن اشتیاق هایی که قبلاً وجود داشته ( مانند اشتیاق به درس در شما) و کناره گیری از دوستان و… میتواند از نشانه های شروع افسردگی باشد. بنابراین برای کاهش اثرات منفی تجربه های ناخوشایند گذشته و دستیابی به توانایی و مهارت های برای افزایش کیفیت زندگی و آرامش ذهنی و درونی لازم است با یک روانشناس صحبت کنید و کمک تخصصی دریافت کنید.
شادکام و آرام باشید.

مریم محمودی ، درمانگر مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره احیا

One thought on

  • Mahi

    سلام من ۱۵ سالمه و نه ماهه با کسی تو رابطم رابطه ما اولش مجازی بود تا اینکه اون برای دیدن من اومد شهر ما و رابطه جنسی برقرار کردیم. حالا هم اون اصرار میکنه که بعد از امتحانای نوبت اولم به مدت یه هفته برم شمال پیشش خونه مجردی داره و اون میگه اگه نیای ولت میکنم و مطعنم این کار رو هم میکنه. میخوام برم واقعا نیاز دارم برم چون واقعا تو خونه ارامش ندارم و پدر و مادرم همیشه درحال تنش ایجاد کردن تو خونه هستن از طرفی برای رفتن پول ندارم و از طرفی میدونم اگه رفتم و خواستم برگردم پدر و مادرم نابودم میکنن و از طرفی اول سال تحصیلی کلاس نهمم و امسال انتخاب رشته دارم و اصلا دوست ندارم تو این شرایط درسمو ول کنم و یه هفته غیبت پام بخوره. ولی هم دلم براش تنگ شده هم نیاز به فرار دارم هرروز داریم سر این قضیه بحث میکنیم و دعوا و واقعا دوست ندارم رابطمون بهم بخوره.
    داشتم به فرار فکر میکردم که برم و همونجا خودکشی کنم و دیگه برنگردم

    Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *