بیمار: جکیل و هاید

بیمار: جکیل و هاید : اگر بیمار زحمت مراجعه برای درمان را بر خود هموار کرده و درمانی می خواهد او را مداوا کند، پس چگونه است که درمان شکست می‌خورد؟ باید یک تناقض بنیادین را توضیح داد. ممکن است بیمار هم بخواهد درمان شود و هم از تغییر خود بیزار باشد و در نتیجه، […]


بیمار: جکیل و هاید : اگر بیمار زحمت مراجعه برای درمان را بر خود هموار کرده و درمانی می خواهد او را مداوا کند، پس چگونه است که درمان شکست می‌خورد؟

باید یک تناقض بنیادین را توضیح داد. ممکن است بیمار هم بخواهد درمان شود و هم از تغییر خود بیزار باشد و در نتیجه، هرچه از دستش بر می آید بکند تا پیشرفت درمان را به مخاطره بکشد.

این تناقض با استفاده از مثال مرد چاق مفهوم می شود. وقتی مرد چاق نمی تواند مثل قبل از پله ها بالا برود، پی می برد که به مشکلی دچار شده است.

ممکن است راه حل این قضیه، که ورزش و کمتر خوردن کیک های فنجانی است، همانقدر به مذاقش ناخوش بیاید که عدم تناسب اندامش.

شاید بیماری از نشانگان مرضی زیادی رنج ببرد و از آن‌ها نفرت داشته باشد. ممکن است احساس کند تنها مانده و از جمع همکاران طرد شده است.

به احتمال بسیار، علت این مسئله، علتی بسیار عمیق است و چیزی پیش پا افتاده و دم دستی. در اغلب اوقات، حتى فکر اینکه به

چیزی بی اندازه ریشه ای و بنیادین را تغییر داد نیز فرد را مستأصل می کند.

بیمار اغلب چیزی شبیه این می گوید که: «اما این کمرویی چنان به جزئی از من بدل شده که نمی توانم زندگی را بدون آن تصور کنم».

یک دیدگاه ذهنی ناسالم می تواند شبیه عضوی از خانواده باشد که فرد به او دلبستگی دارد.

پس باید انتظار داشته باشید که درمانگر با آن نفرت از تغییر که درون شما جای گرفته، مبارزه کند.

شاید نشانه خوبی است اگر احساس خشم و نفرت می کنید؛ این احساس نشانه وجود درمانگری است که با عادتی دیرینه در شما، که مثل سرطان زندگیتان را می بلعد، در حال مبارزه است.

چالش درمانگر این است که دست از تجهیزاتش نکشد و مرعوب شما شود.

ممکن است وقتی درمانگر یکی از عادات محبوبتان را به چالش می‌کشد عصبانی شوید، اما بعدا خوشحال خواهید شد زیرا خواهید دید که آثار خوبی برایتان خواهد داشت.

شما در درون خود، هم یک بخش همکاری کننده دارید و هم بخشی که می خواهد به فرایند درمان ضربه بزند

از آن‌جا که بسیاری از متوجه این بخش آسیب رسان نیستند، اگر به نظر رسید که درمان گفته هایتان را می پذیرد و هیچ چیز را به چالش نمی کشد، لحظه ای شک کنید.

به یاد داشته باشید که شما به این علت برای درمان مراجعه کرده اید که چیزی در زندگیتان درست کار نمی کند.

پس چیزی در شما هست خلاف مهمترین مصالح خودتان. شما درمانگری می خواهید که بتواند این وجه را تشخیص دهد و همکاری شما را بر علیه آن جلب کند.

لازم است احساس کنید از سوی درمانگر به چالش کشیده شده اید و پس از جلسه با او، حس کنید یک برخورد تمام عیار داشته اید.

زنی نزد درمانگری رفت و پس از مصاحبه با خستگی عرق از ابروانش پاک می‌کرد. در طول مصاحبه تمام هیجاناتش درگیر شده بودند.

شما کسی را می خواهید که هم نسبت به آنچه می گویید پذیرا باشد و هم چیزی از خودش به شما بدهد.

همچنین از خود بپرسید: «آیا درمانگر، به رغم تمام تلاشتان برای مخفی کردن نشانه ها، توانسته بعضی از چیزهایی را که برایتان شرم آورند کشف کند؟ آیا احساس می کنید در حضور درمانگر، عیان شده اید و در معرض دید او قرار دارید؟» اگر اینطور است،

پس به احتمال زیاد درمانگر دارد کار خود را به خوبی انجام می دهد. شاید شما در پنهان کردن مشکلاتتان استاد شده باشید و بتوانید درمانگرتان را گمراه کنید.

صادقانه با خود صحبت کنید و از خود بپرسید آیا درمانگرتان را فریب داده اید یا نه. اگر او را فریفته اید، پس به کسی تیزبین تر نیاز دارید تا بهتر بتواند «درونتان را ببیند».

 

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.