چگونه فرزندپروری خودشیفته می تواند بر تربیت کودکان تاثیر بگذارد؟

چگونه فرزندپروری خودشیفته می تواند بر تربیت کودکان تأثیر بگذارد؟

فرزندپروری خودشیفته فرزندپروری خودشیفته: حداقل ۳۰ اثر طولانی مدت، از جمله شک و تردید به خود فلج کننده. سنگ بنای اختلال شخصیت خودشیفته فقدان همدلی و ناتوانی در هماهنگی با دنیای عاطفی دیگران است. فرزندان خودشیفته‌ها ممکن است خود را سرزنش کنند، زمانی که والدین خودشیفته‌شان در قبال اشتباهات یا رفتار خود پاسخگو نباشند. یکی […]


فرزندپروری خودشیفته

فرزندپروری خودشیفته: حداقل ۳۰ اثر طولانی مدت، از جمله شک و تردید به خود فلج کننده.

سنگ بنای اختلال شخصیت خودشیفته فقدان همدلی و ناتوانی در هماهنگی با دنیای عاطفی دیگران است.

فرزندان خودشیفته‌ها ممکن است خود را سرزنش کنند، زمانی که والدین خودشیفته‌شان در قبال اشتباهات یا رفتار خود پاسخگو نباشند.

یکی از راه‌هایی که خودشیفته‌ها بر فرزندانشان تأثیر منفی می‌گذارند این است که برای آنها ارزش قائل شدن فقط برای کارهایی که انجام می‌دهند، نه اینکه چه کسی هستند.

چرا مهم است که والدین خودشیفته باشند؟ چگونه به کودک آسیب می رساند؟ اگر فردی هستید که با یک سابق خودشیفته والدین مشترک است، ممکن است این سوالات را بپرسید. شخصی که توسط والدین خودشیفته بزرگ شده است. کسی که با یک خودشیفته رابطه دارد. یا شاید یک متخصص طلاق که روی پرونده ای کار می کند که یک والدین خودشیفته را شامل می شود. با توجه به تجربه تحقیقاتی و بالینی خود، می‌خواهم در مورد اینکه این اختلال چگونه به کودکان آسیب می‌زند، آموزش و آگاهی ارائه کنم.

ابتدا، اجازه دهید توضیح بدهم که اختلال شخصیت خودشیفته (NPD) وقتی در مورد کسی که فقط خودستایی، مغرور و همه چیز درباره خودش است به کار می‌رود، اشتباه گرفته می‌شود. در حالی که این ویژگی‌ها آزاردهنده هستند و حضور در اطراف آن لذت‌بخش نیستند، خودشیفتگی یک اختلال عمیق‌تر و مخرب‌تر است که اثرات مخربی بر افراد در روابط با فرد دارد. درمان این اختلال دشوار است؛ برخی معتقدند که قابل درمان نیست. سنگ بنای این اختلال فقدان همدلی و ناتوانی در هماهنگی با دنیای عاطفی دیگران است.

پس چگونه فرزندپروری خودشیفته بر کودکان تأثیر می گذارد؟

کودک احساس نمی کند شنیده یا دیده شود.

احساسات و واقعیت کودک تایید نخواهد شد.

با کودک به جای یک فرد مانند یک وسیله جانبی برای والدین رفتار می شود.

کودک به خاطر کاری که انجام می دهد (معمولاً برای والدین) ارزش بیشتری خواهد داشت تا شخصیتی که دارد.

کودک یاد نخواهد گرفت که احساسات خود را شناسایی کند یا به آن اعتماد کند و با شک و تردید به خود بزرگ می شود.

به کودک آموزش داده می شود که ظاهر او مهمتر از احساس اوست.

کودک از واقعی بودن می ترسد و در عوض به او یاد می دهند که تصویر مهمتر از اصالت است.

به کودک آموزش داده می شود که برای محافظت از والدین و خانواده رازهای خود را حفظ کند.

کودک تشویق نخواهد شد تا حس خود را در خود پرورش دهد.

کودک از نظر عاطفی احساس پوچی و عدم پرورش خواهد داشت.

کودک یاد خواهد گرفت که به دیگران اعتماد نکند.

کودک احساس استفاده و دستکاری می کند.

کودک در کنار والدین خواهد بود، نه برعکس، همانطور که باید باشد.

رشد عاطفی کودک متوقف خواهد شد.

کودک احساس می کند که مورد انتقاد و قضاوت قرار می گیرد، نه اینکه مورد قبول و محبت قرار گیرد.

کودک در تلاش برای جستجوی عشق، تایید و توجه بی فایده ناامید می شود.

کودک با احساس “به اندازه کافی خوب نیست” بزرگ می شود.

کودک الگویی برای ارتباطات عاطفی سالم نخواهد داشت.

کودک مرزهای مناسب برای روابط را نمی آموزد.

کودک خودمراقبتی سالم را نمی‌آموزد، اما در عوض در معرض خطر همبستگی قرار می‌گیرد (مراقبت از دیگران به استثنای مراقبت از خود).

کودک با بزرگتر شدن در جداسازی لازم از سوی والدین مشکل خواهد داشت.

به کودک آموزش داده می شود که به دنبال اعتبار سنجی خارجی در مقابل اعتبار سنجی داخلی باشد.

کودک یک پیام مختلط و دیوانه کننده دریافت خواهد کرد: «به خوبی انجام بده که من را به عنوان یکی از اعضای اصلی والدینش افتخار کن، اما خیلی خوب رفتار نکن و از من پیشی بگیر».

کودک، اگر از والدین پیشی بگیرد، ممکن است حسادت والدین را تجربه کند.

به کودک آموزش داده نمی شود که در مواقعی که سزاوار است به خودش اعتبار بدهد.

کودک در نهایت از سطحی از اختلال استرس پس از سانحه، افسردگی و/یا اضطراب در بزرگسالی رنج خواهد برد.

کودک با این باور بزرگ می شود که بی لیاقت و دوست داشتنی نیست، زیرا اگر والدینم نتوانند من را دوست داشته باشند، چه کسی دوست خواهد داشت؟

کودک اغلب توسط والدین خودشیفته شرمسار و تحقیر می شود و با عزت نفس ضعیف بزرگ می شود.

کودک اغلب یا به موفقیت‌های بالایی تبدیل می‌شود یا خود خرابکار یا هر دو.

کودک نیاز به بهبودی ناشی از تروما دارد و باید در بزرگسالی خود را دوباره تربیت کند.

بزرگ شدن توسط والدین خودشیفته از نظر عاطفی و روانی آزاردهنده است و اثرات ناتوان کننده و طولانی مدتی بر روی کودکان دارد. اغلب حرفه‌ای‌ها آن را نادیده می‌گیرند، زیرا افراد خودشیفته می‌توانند در ارائه خود جذاب باشند و تصویری از اینکه چگونه می‌خواهند دیده شوند را به نمایش بگذارند. بچه ها پشت درهای بسته احساس خفگی می کنند و با تنهایی و درد دست و پنجه نرم می کنند.

خودشیفته پاسخگوی اشتباهات یا رفتار خود نیست، بنابراین کودک معتقد است که او مقصر است و کودکی را زیر پا گذاشته است. به عنوان یک ارائه دهنده سلامت روان با هزاران کودک، و همچنین بزرگسالان، ج فرزندان والدین خودشیفته، من علائم بالا را بارها و بارها می بینم. سبک زندگی متفاوت است، و داستان ها متفاوت است، اما همه آنها بنرهای احساسی یکسانی را تکان می دهند. این کاملاً یک لیست است. برای بهتر شدن و احساس بهتر شدن نیاز به کار ریکاوری جدی است.

اگر شما والدین دیگر یا بخشی از خانواده گسترده هستید و سعی می کنید اثرات یک والدین خودشیفته را از بین ببرید، وظیفه مضاعف به عنوان مسئول خواهید داشت. بهترین رویکرد این است که با همدلی پدر و مادر شوید – نقطه مقابل خودشیفتگی. اگر شما یک متخصص طلاق هستید که با پرونده‌ای که شامل یک خودشیفته است کار می‌کنید، ابتدا با درک واقعی پویایی این اختلال به بچه‌ها کمک کنید. آن را به حداقل نرسانید. مطمئن شوید که کودکان در حال درمان هستند و مهارت‌های قاطعیت را یاد می‌گیرند تا با والدینی که از نظر عاطفی با آنها هماهنگی ندارند، از آنها استفاده کنند. بچه ها را در اولویت قرار دهید.

توجه: خودشیفتگی یک اختلال طیفی است، بنابراین به آن به عنوان یک پیوستار از ویژگی های سطح پایین که همه ما تا حدودی داریم تا یک اختلال شخصیت کامل فکر کنید. هر چه سطح صفات بالاتر باشد، آسیب بیشتری به کودکان وارد می شود.

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.