ساختار شخصیت از نگاه یونگ

 

دیدگاه یونگ به شخصیت انسان چگونه است؟

زهره پیرحیاتی. دانشجوی دکتری دانشگاه تهران

برگرفته از شماره ۲۶ ماهنامه روانبنه

شاید پرداختن به شخصیت (موضوع) از نگاه یونگ (موضع) کار چندان ساده‌ای نباشد. برای این بازخوانی، ابتدا نیاز به مطالعه گسترده در زمینه موضوع یعنی ساختار«شخصیت» یونگ دارد و سپس نیازمند توجه به موضع یعنی هویت یا بینش و تفکر «یونگ» دارد.

بر این پایه ابتدا اندکی به مفهوم شخصیت و ساختار آن می‌پردازیم؛ مفهوم شخصیت بارها از طرف صاحب‌نظران این رشته تعریف ‌شده است که هرکدام یک یا چند ویژگی محدود را دربرمی گیرند و مفهومی کلی که بتواند تعریف جامعی از شخصیت را برساند، وجود ندارد. نکته مهم این است که تعریف‌های ارائه ‌شده از شخصیت اغلب به اصل موضوع شخصیت نپرداخته‌اند بلکه ماهیت و بحث وجودی شخصیت است که اهمیت پیدا می‌کند.

بر این اساس برای پی بردن به ماهیت و اصل شخصیت باید ساخت آن مورد توجه قرار گیرد که بررسی ساخت شخصیت مستلزم پژوهش‌های متعدد می‌باشد. مایرز می‌گوید: «مفهوم ساخت، متضمن این فکر است که تظاهرات متعدد و همواره متغیر شخصیت تابع تعیین‌کننده‌های زیربنایی پایدارتری هستند. بیشتر تعاریف شخصیت در عمل تصریح عصاره و جوهر این ساخت را مورد هدف قرار می‌دهد. پس برای درک شخصیت، یافتن مؤلفه‌های اساسی یا مقوله‌های اصلی این ساخت است که اجازه می‌دهد تعریفی بدون ابهام از آن به عمل آید.»(منصور،۱۳۸۰).

در متن حاضر نیز سعی بر آن است که ساخت شخصیت از نگاه یونگ مورد بازخوانی قرار بگیرد. «اگرچه قالب‌ها و انگاره‌هایی که یونگ در ساختار روان بازمی‌شناسد او را در یک تعریف کلی در شمار ساختارگرایان قرار می‌دهد، اما زبان در فرضیات او برخلاف بسیاری از ساختارگرایان مرکزیت ندارد. یونگ بیش از آن‌که کلام‌محور باشد، اسطوره‌محور است و با نماد بیش از نشانه سروکار دارد.»(یاوری، ۱۳۸۶).

از نظر یونگ ساختار شخصیت متشکل از خود (ego)، ناهشیار شخصی و ناهشیار جمعی است و علاوه بر آن، برای شناخت بهتر همین ساخت، نگرش‌ها و کنش‌هایی که در هر فرد وجود دارد را نیز مورد نظر قرار داده است تا نهایتاً به ۸ تیپ روان‌شناختی برسد که هر تیپ گویای یک بعد از شخصیت است. نگرش‌های تقسیم‌بندی شده از نظر وی «درون گردی» و «برون گردی» است و کنش‌های روان‌شناختی شامل «فکر، هیجان، حس کردن و شهود» می‌باشد. یونگ معتقد بود همان‌طور که هر فرد مقداری از نگرش‌های درون گردی و برون گردی را دارد از هر کنش روان‌شناختی نیز اندکی دارد اما یکی از کنش‌ها در فرد غالب و مسلط است.

یونگ اظهار می‌داشت که شخصیت به‌وسیله آنچه بوده‌ایم و امیدواریم باشیم شکل می‌گیرد یعنی علاوه بر گذشته‌ِی هر فرد، آینده‌ی وی نیز در رشد شخصیتش مؤثر است. یونگ رشد شخصیت را تنها محدود به دوران کودکی نمی‌دانست بلکه از کودکی تا میان‌سالی ادامه داشت. از نظر وی میان‌سالی زمان تفرد، یعنی یکپارچه شدن هشیار و ناهشیار است و در این وضعیت است که فرد از سلامت روان نیز برخوردار است. به‌ عبارت‌ دیگر: «یونگ رشد و گسترش شخصیت را گذشته از تأثیر کارساز مراحل فوق، در کارکردهای گسترده‌ای می‌بیند که جهت آن‌ها همساز کردن دو نیمه‌ی خودآگاه و ناخودآگاه روان، چه فردی و چه جمعی است که به دست یافتن به تشخص کامل و خویشتن‌یابی می‌انجامد و نوعی نوزایی را ممکن می‌کند. یونگ در تعریف انواع نوزایی به مشارکت فرد در فرایند دگرگونی تکیه بسیار می‌کند که گونه‌ای دیدار با خود، سخن گفتن و مراقبه به مفهوم کیمیاگرانه‌ی قدیم آن است و در آن، کس دیگری که خود ماست و درون ما می‌زید و به کمال و شکفتگی می‌رسد.»(یاوری،۱۳۸۰).

یونگ برای شناخت آدمی تنها به روش علمی بسنده نمی‌کند بلکه از مرز علم گذشته و به باورها و آیین‌های و فرهنگ‌های شاید دورافتاده‌ترین مناطق جهان توجه می‌کند و به اساطیر و عرفان روی می‌آورد که این نگاه خود حاکی از جسارت وی بود.

آن‌چنان‌که پیرحیاتی می‌گوید: «اسطوره و فرهنگ تا به امروز نقش خود را هرچند در سکوت و آرامش، به‌ خوبی ایفا کرده است. ولی گاهی عارفان، عاشقان و دل‌سوختگان انسان‌دوست راه درون‌گرایانه‌ی این مقوله را نشان می‌دهند و آتش عشقشان را به خرمن پربار و غنی از معنای سکوت اساطیر می‌زنند تا جهانی را برخوردار از این فرهنگ کنند. آنان در این راستا آثار قلمی بزرگی برجای گذاشته‌اند تا سکوت را به فریاد تبدیل کند. یونگ نیز یکی از این افراد است که از سکوت سمبل‌ها به فریاد رسیده و با اساطیر و فرهنگ باطنی، به هماهنگی‌های درونش پی برده است». از نگاه یونگ «خود» (self) نماد «تفرد» است. شمیسا چنین می‌نویسد: «self در روانشناسی یونگی دقیقاً به معنی نفس در کلامِ مشهور «من عرف نفسه فقد عرف ربه» است. Self را به خود و خویش که در ادبیات عرفانی ما معمول است نیز می‌توان تعبیر کرد»(یاوری،۱۳۸۰). یونگ راه رسیدن به تفرد و خودشناسی را چنین شرح می‌دهد: مراحل سه‌گانه‌ی خودشناسی و تفرد در روانشناسی یونگ یعنی سازگاری فرد با خود، پیوستگی با جهان و یگانگی با کیهان.

«بررسی‌های یونگ در خواب‌ها و نقاشی‌های بیماران روانی، از یک‌سو و اسطوره‌ها، افسانه‌ها، قصه‌ها و کنده‌کاری‌ها از سوی دیگر نشان می‌دهد که فرافکنیِ این جهان آرزویی در همه‌ی فرهنگ‌ها کم‌وبیش یکسان بوده و از الگوهای دایره‌ای و دایره‌های هم‌مرکز پیروی کرده است؛ مانند ماری که به دور خود چنبره زده است؛ گل‌های دایره‌وار و یا سه‌گوشه‌ها و چهارگوش‌های مهارشده در درون دایره. از این دایره‌های هم‌مرکز و ترکیب‌های آن‌ها که از گرایش روان به ایجاد یک مرکز تازه در ساختار شخصیت خبر می‌دهد، نظمی برخاسته از آشفتگی پا می‌گیرد که نیروهای روان را به‌سوی درون متمرکز می‌کند و دگرگونی و نوزایی را ممکن می‌گرداند. یونگ در نام‌گذاری نمادها، این گرایش ساختاری روان، یعنی کهن‌الگوی تمامیت، اصطلاح ماندالا را به کار می‌گیرد.»(یاوری،۱۳۸۶) در عرفان ایرانی اسلامی نیز از ماندالا با نام‌های دیگری یاد می‌شود ازجمله «سرّ مدور» و همین‌طور در عبارت زیبای قرآنی «انالله و انا الیه راجعون» سرّ مدور یا دایره‌ی امکان را می‌توان دید؛ همان دایره‌ای که حکایت از آمدن و رفتن انسان در این جهان به جهان دیگر می‌کند.

یونگ با نگاهی موشکافانه، کاشفانه و شهودی و با الهام از عرفان شرق، انسان را از این بعد جسمانی و ظاهری فراتر دانست. برای شناخت انسان اکتفا به ریخت و مسائل فیزیولوژیک نکرد و در جستجوی اسرار آدمی بود، همان سرّ مدوّر؛ «سر مدور یک حرکت درونی و باطنی است که از محیط به مرکز و از مرکز به محیط است و در یک سیر رفت و برگشتی انسان از کل به‌جز و از جز به‌کل می‌رود. این دایره نماد انسان است که در گردشی درونی و بیرونی به تکامل می‌رسد»(پیرحیاتی،۱۳۹۵). یونگ راه رسیدن به این نوع از تکامل شخصیت را، پذیرفتن خویشتن و جهان، همان‌گونه که هست و با هر آنچه در آن می‌باشد، می‌دانست زمانی که تعارض‌های درونی فرد حل نشود به این مرحله از تکامل نمی‌رسد. جالب ‌توجه این‌که میان‌سالی را برای رسیدن به این مرحله انتخاب کرده بود چرا که در میان‌سالی فرد به خردمندی دست می‌یابد و در عرفان و هنر و ادبیات نیز بزرگان از مرز ۴۰ سالگی که می‌گذشتند معمولاً صاحب تفرد یونگی می‌شوند و به تکامل خویش نیز دست می‌یابند. سخن آخر این‌که حتی یک دانه برای رویش، ابتدا به درون باید برود، به تاریکی، تا پس از شناخت و آگاهی از جهل خود، رشد و نمو پیدا کند و به تکامل خویش دست یابد. انسان نیز فارغ از این موضوع نیست؛ تا به درون رجوع نکند و دوقطبی‌های درونش را نشناسد و آن‌ها را هماهنگ نکند به تکامل شخصیت خود نیز دست نمی‌یابد.

منابع

  • اسطوره و دین، محمد پیرحیاتی (مونس)، نشر و پژوهش سهروردی، ص ۱۱ و ۵۶۷٫
  • با یونگ و هسه، میگوئل سرانو، ترجمه سیروس شمیسا، ص ۱۲٫
  • ساخت، تحول و پدیدایی شخصیت، مای لی و ربرتو، مترجم دکتر محمود منصور، ص ۱۸٫
  • روانکاوی و ادبیات، حورا یاوری، ص ۸۰ و ۹۸٫
  • گرافیک … است، محمد پیرحیاتی (مونس)، نشر روزنه، ص ۲۴٫
  • مقدمه ای بر اساطیر، محمد پیرحیاتی (مونس)، نشر و پژوهش سهروردی، ص ۴۳۲٫