اضطراب جدایی کودک

باعرض سلام. نوه ی من پسر چهار ساله ای است که بسیار باهوش است (از نظر روانشناس تست شده). او بسیار اجتماعی بود و در محافل و مهمانی خیلی احساس غریبی نمی کرد و خیلی زود گرم می شد. به راحتی و به تنهایی منزل پدربزرگ و مادربزرگ هایش می ماند. به پیش دبستانی (یک) و نیز کلاس موسیقی هم می رود. تنها فرزندِ چدر و مادرش است و بسیار بچه ی فهمیده و نسبتا آرامی است البته خیلی بازی و هیاهو و فعالیت دارد اما شیطنت های مخرب و خطرناک نداره و کمی هم محتاط و عاقلانه عمل می کند که نسبت به سنش بزرگتر می نماید. اخیرا حدود دو ماه است که دچار وابستگی شدید به والدینش شده و بدون آنها هیج جایی نمی رود و حتی مهدکودک نیز به شرطی که مادرش جلوی چشمش باشد می رود و واقعا مادرش را کلافه کرده و هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. حتی قبلا که منزل ما که در طبقه ی بالای ساختمان محل سکونتشان هست نیز تنها نمیاید و جالبه که اصرار بر آمدن به منزلمان دارد اما فقط و فقط همراه با یکی از والدین ! البته از نظر شرایط داخل خانه اشان، اخیرا شغل پدرش تغییر کرده و لذا دیرتر به منزل میاید و از طرفی مادرش هم مدتهاست بظاهرکمی به نظر افسرده و عصبی میاید و شاکی از خستگی و عدم توجه کافی شوهربه بچه است بعلاوه زن و شوهر خیلی همدیگر را دوست دارند. البته به نظرم باید بگومگوهایی هم راجع به این تاخیر حضور پدر در منزل، باهم داشته باشند که بچه کاملا متوجه است و درک می کند و بنا به گفته ی عروسم، نوه ام وسط روز اصرار دارد و به پدر زنگ می زند و ابراز دلتنگی می کند هرچند پسرم شبهایی که نوه ام کلاس موسیقی دارد سعی می کند زودتر کار را تعطیل کند تا پسر و همسرش را به منزل برگرداند. یک ماهی است که بچه را چند نوبت نزد روانشناس برده اند و ایشان سفارش کرد که با بچه راه بیایند و آنها همینطور دارند ادامه می دهند و خودشان هم کلافه شده اند و بچه هم یاد گرفته تا از او بخواهند که برای حتی چند دقیقه فاصله بگیرد بلافاصله گریه راه می اندازد و مقاومت می کند حتی با دادن جوایز مختلف و تشویق هم حریفش نشده اند و نوه ام دیگر دستش آمده که با گریه به خواسته اش می رسد و نهایتا حرف، حرف خودش است و این شیوه کم کم داره برایش عادی می شه. درحال حاضر والدینش نمی دانند که چکار باید بکنند و روشی که توسط روانشناس توصیه شد نیز کارساز که نبود متاسفانه داره برای نوه ام بصورت عادت درمیاید. من با هماهنگی عروسم تقاضای مشورت و کسب راهنمایی از شما را نمودم. امیدوارم راهی جلوی پایمان گذاشته شود تا دوباره این بچه به شرایط عادی و معمول برگردد. پیشاپیش از پاسخگویی و راهنمایی سریع شما قدردانی می کنم.

سلام و تحیت
به نظر میرسد کودک شما به خاطر موقعیتی احساس ناامنی کرده است این حس به اضطراب کودک منجر شده است …این حس ناامنی از کجا نشات گرفته است را باید پدر و مادر و یا هرکسی که کودک با آنها در تعامل نزدیک بوده پرس و جو کرد ؟نحوه ترک کردن مادر از کودک بسیار حائز اهمیت است اینکه این حس را به کودک منتقل کند که کودک را در جای امنی که مورد تایید مادر و پدر است گذاشته است و حتما برای بردن و برگرداندن کودک به خانه راس ساعت مقرر برمیگردد… توصیه روانشناس کاملا به جا بوده است که دوباره حس اطمینان به کودک بازگردانده شود ولی باید کم کم رفتارهایی مثل ماندن مادر در مهدکودک کاهش پیدا کندمثلا مادر به کودک بگوید تا تو داری با دوستات نقاشی میکشی من میرم بیرون از مهد برات خوراکی میگیرم و بر میگردم و راس ساعتی که قول داده حتی زودتر به مهد برگردد مطمئنا بحث پدر و مادر و اینکه کودک درک میکند که مادرش غمگین است بی تاثیر در رفتار کودک نمیباشد با توجه به اینکه به هوش بالای کودک توصیه میشود از جر و بحث جلو کودک جلوگیری شود ،تنظیم جداول تنبیه و پاداش به کمک روانشناس در کنترل رفتار که به نظر شما مخرب و مستمر شده است مفید خواهد بود
موفق و موید باشید🙏

پریسا بیاتی / روانشناس کودک و نوجوان

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *