بهره‌کشی های کودکی

تجربه سرکوب خاطره بهره‌کشی های وحشیانه دوران کودکی، افراد را به نابود کردن سوق می‌دهد. این افراد با احساس تشنگی برای انتقام در ناخودآگاه، ممکن است برای پنهان کردن حقیقت از خودشان و اجتناب از احساس ناامیدی که در گذشته به عنوان یک کودک شکنجه شده از آن رنج می بردند. دست به اعمالی خشونت […]


تجربه سرکوب خاطره بهره‌کشی های وحشیانه دوران کودکی، افراد را به نابود کردن سوق می‌دهد.

این افراد با احساس تشنگی برای انتقام در ناخودآگاه، ممکن است برای پنهان کردن حقیقت از خودشان و اجتناب از احساس ناامیدی که در گذشته به عنوان یک کودک شکنجه شده از آن رنج می بردند.

دست به اعمالی خشونت آمیز نظیر آتش زدن خانه ها و اماکن کسب و کار و حمله فیزیکی با دیگران و از این دست ویرانگری ها بزنند.

چنین اعمالي غالبا به نام «وطن پرستی» یا اعتقادات مذهبی بروز می کنند.

برخی دیگر در انواع کلوپ های خود آزاری و با رفتارهای سادومازوخیستی به شکنجه هایی می پردازند که زمانی نسبت به خودشان اعمال شده است و این فعالیت ها را «آزادی» می نامند.

احتمالا درد سرکوب شده در خلوت بیشتر رخ می‌نماید. مثلا زنی که در کودکی مورد بهره کشی جنسی قرار گرفته برای انکار واقعیت کودکی خود و فرار از گذشته و پرهیز از درد کشیدن، همواره از معاشرت با مردان، الكل، مواد مخدر و جلب توجه کمک می گیرد. او برای پس راندن و مهار اوقات ملال آور به هیجان مدام نیاز دارد.

او حتی یک لحظه سکون و سکوت را نیز نمی‌تواند تحمل کند زیرا ممکن است تنهایی جانسوز تجربه کودکی خود را احساس کند و از چنین احساسی بیش از مرگ می هراسد. او به راه خود ادامه می دهد مگر اینکه دریابد آگاهی از احساس های گذشته نه تنها کشنده نیست بلکه می تواند رهایی بخش نیز باشد.

📙سرکوب دردهای کودکی نه تنها بر زندگی شخصی بلکه بر تابوهای کل جامعه نیز اثر می گذارد. جریان معمول زندگینامه ها نیز این را به وضوح نشان میدهد. مثلا با خواندن شرح حال هنرمندان مشهور چنین برداشت می کنیم که زندگی آنان در دوران بلوغ شروع شده است. به ما گفته می شود دوران کودکی آنها «شاد»، «راضی»، «خالی از دردسر» یا «مملو از محرومیت» و یا «الهام بخش» بوده است.

📘اما به نظر نمی رسد واقعیت کودکی این افراد برای شرح حال نویسان جالب باشد؛ به نظر آنها ریشه های کل زندگی در کودکی نهفته نیست و در هم تنیده نشده است. این موضوع را با یک مثال ساده شرح میدهم.
هنری مور در خاطرات خود می نویسد وقتی پسربچه ای بوده برای تسکین دردهای روماتیسمی مادرش پشت او را مشت ومال می داده است. خواندن این مطلب موضوع مجسمه های مور را برای من روشن کرد: زنان بزرگ و خمیده با سر کوچک.

📒حالا می توانستم مادر را از نگاه پسر کوچک ببینم؛ با سری افراشته در بالا، در چشم اندازی رو به نقصان و پشتی فوق العاده بزرگ در برابر او. برای بسیاری از منتقدان این تعبیر ممکن است بی ربط باشد، اما از نظر من نشان دهنده این است که تجربیات یک کودک تا چه اندازه در ضمیر ناخودآگاه وی باقی می ماند و امکاناتی برای بیان و ابراز را در بزرگسالی پدید می آورد که او می تواند به آنها آزادی عمل ببخشد.

📗حالا اگر‌ حافظه مور رابطه ای با یک حادثه آسیب زا نداشت می توانست دست نخورده باقی بماند. اما تجربیات آسیب زای کودکی می تواند در تاریکی پنهان شود و بدین ترتیب کلید درک انسان از زندگی هم با آن در ابهام باقی بماند.

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.