تاملاتی روانکاوانه در باب مفهومزمان

فروید (۱۹۱۷) در مقاله ماتم و ملانکولی اشاره کرده است که در ملانکولی، بیماری و خواب، فرد لیبیدو را از جهان خارج برداشته و آن را دوباره بر روی ایگو می گذارد. در واقع در این حالت ها نیروزدایی اتفاق می افتد. وی همچنین معتقد است که بر خلاف ماتم که جهان بیرون از ابژه […]


فروید (۱۹۱۷) در مقاله ماتم و ملانکولی اشاره کرده است که در ملانکولی، بیماری و خواب، فرد لیبیدو را از جهان خارج برداشته و آن را دوباره بر روی ایگو می گذارد. در واقع در این حالت ها نیروزدایی اتفاق می افتد. وی همچنین معتقد است که بر خلاف ماتم که جهان بیرون از ابژه خالی می شود، در ملانکولی، این ایگوی فرد است که از ابژه خالی می شود. فروید سپس در بخش دیگری از مقاله به افتادن سایه ابژه روی بخشی از ایگو و حمله بخش دیگر ایگو (آرمان ایگو که بعدها بر آن سوپرایگو نام نهاد) به آن، اشاره می کند. بنابراین، در بیمار ملانکولی، فاصله از ابژه به سمت بی نهایت و مطلوبیت آن به سمت صفر میل می نماید. در این حالت زمان بی نهایت خواهد شد که به معنای توقف نسبی آن خواهد بود…

t=d/0=♾

در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی و شیدایی نیز غالبا ادراک درستی از میزان زمانی که سپری شده، وجود ندارد. برای آن ها زمان به سرعت می گذرد اما به دلیل های متفاوت:
در اختلال شیدایی، ایگو و ابژه از یکدیگر متمایز شده اند اما ابژه همانگونه که در ملانکولی دیدیم، از دست رفته است. فروید (۱۹۱۷) شیدایی را راه نجات ایگو از سرزنش ها و حملات ویرانگر آرمان ایگو (سوپرایگو) معرفی می کند. به گفته وی، حجم زیاد لیبیدویی که از روی ابژه برداشته شده و بر روی بخشی از ایگو گذاشته شده، سبب تورم ایگو می شود و این دلیل خود بزرگ پنداری در این بیماران است. توجه ناگهانی بیمار به دنیای بیرون و ابژه های بیرونی… سبب تخلیه – هر چند موقتی – لیبیدو شده و برای مدتی ایگو را از گزند سوپرایگو در امان می دارد.
اما در اسکیزوفرنی، به دلیل عدم تمایز ایگو از ابژه، لیبیدو تماما بر روی ایگو قرار دارد… سرعت گذر زمان برای این بیماران بسیار بیشتر از سایر افراد است. به همین دلیل در برخی از این بیماران، شتاب در صحبت کردن، راه رفتن و سایر موردهای زندگی بیشتر است. در واقع می توان چنین نتیجه گرفت که بین سرعت گذر زمان برای شخص با شتاب او برای زندگی کردن رابطه مستقیمی وجود دارد. در واقع شتاب آنها به خاطر لیبیدو زیادی است که بر روی ابژه های مختلف گذاشته اند و بنابراین نمی خواهند آن رابطه ابژه را از دست بدهند. این سبب می شود که تلاش کنند تا از کوتاه ترین زمان، بیشترین لذت را ببرند و در نتیجه احساس گذر زمان در آنها بسیار تند می شود.
اگر بخواهیم بر اساس فرمول یاد شده به تبیین مساله زمان در روان پریشی بپردازیم، باید توجه کنیم که در این بیماران به دلیل درهم آمیختگی ایگو و ابژه، فاصله (d) به صفر نزدیک می شود‌. همچنین میزان مطلوبیت ابژه (v) در بالاترین حد ممکن است. بنابراین خواهیم داشت:

t=0/♾=۰

بنابراین میتوان شکایت بیماران ملانکولیک مبنی بر کند و جانکاه گذشتن زمان را بهتر درک نمود. زیرا در مورد این بیماران مطلوبیت ابژه به حداقل ممکن رسیده است و در نتیجه  t به حداکثر خود نزدیک شده است. به عبارت دیگر میتوان گفت آنقدر زمان طولانی به نظر می آید که گویی اصلا زمان وجود ندارد. بی زمانی در موردی که فاصله بین فرد و ابژه صفر باشد (مثلا در مورد بیمار روان پریش که فرد با ابژه درهم آمیخته شده) نیز صدق می کند با این تفاوت که در این مورد t صفر خواهد شد. یعنی زمان به قدری سریع می گذرد که گویی نمی گذرد. این دو مورد به ظاهر متضاد در واقع یکی هستند. در هر دو مورد فرد متوجه گذر زمان نمی شود و از نظر او زمان وجود ندارد…
… فرض دیگری… این است که اصولا زمان در ایگو مطرح نیست یا وجود ندارد و تنها زمانی مطرح می شود که ایگو شروع به سرمایه گذاری لیبیدویی می کند. پس اینگونه که دیدیم، زمان در روابط ابژه شکل می گیرد. از دیدگاه دیگر، می توان گفت که زمان در زبان شکل می گیرد و یک مفهوم کاملا نمادین است. این همان ادراک بشر از “وقت” است که تحت تاثیر روابط ابژه او قرار گرفته و نام زمان را به خود اختصاص داده است. می توان گفت، تلاش بشر برای کنترل زمان با روابط ابژه و سپس ابداع زبان نتیجه داده است. زیرا وی توانسته است با کنترل سرمایه گذاری لیبیدویی بر روی ابژه های بیرون از خود، سرعت گذر زمان را دست کاری نماید و از رنج زندگی بکاهد و یا بالعکس رنج زندگی را برای خود بیشتر کند.
یکی از وضعیت های بهنجاری که در آن میتوان به راحتی متوجه گذر زمان شد، خوابیدن است. همانگونه که اشاره شد فروید (۱۹۱۷) بر این باور است که در هنگام خواب، لیبیدو از جهان خارج برداشته و بر روی ایگو گذاشته می شود (البته به طور ناقص). در اینجا سرعت حرکت لیبیدو از جهان خارج به ایگو بیشتر است، بنابراین زمان به کندی سپری می شود. البته توجه داشته باشید که مراد، مطلق خواب است و نه خوابی که همراه با رویا باشد. زیرا در این مورد، لیبیدو بر روی ابژه های درونی سرمایه گذاری می شود و سرعت گذر زمان همانند زمان بیداری اندازه گیری می شود. یعنی اگر مطلوبیت ابژه ها برای فرد زیاد باشد (حرکت بیشتر لیبیدو به سمت ابژه باشد) زمان سریعتر و در غیر این صورت زمان آهسته تر می گذرد. چنانکه وقتی در حال دیدن کابوس هستیم زمان به کندی و در رویاهای خوشایند زمان به تندی سپری می شود…

 

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.