سبک های چهارگانه ی فرزند پروری – بخش دوم

سبک های چهارگانه ی فرزند پروری والدین بی توجه احساسات بچه را پیش پا افتاده تلقی می کنند و به آنها اهمیتی نمی دهند. به احساسات فرزند خود بی اعتنا هستند و توجهی به آنها نمی کنند. وقتی که بچه هیجانات منفی خود را بروز می دهد، از او می خواهند که فوراً ساکت شود. […]


سبک های چهارگانه ی فرزند پروری

والدین بی توجه

  • احساسات بچه را پیش پا افتاده تلقی می کنند و به آنها اهمیتی نمی دهند.
  • به احساسات فرزند خود بی اعتنا هستند و توجهی به آنها نمی کنند.
  • وقتی که بچه هیجانات منفی خود را بروز می دهد، از او می خواهند که فوراً ساکت شود.
  • بر ترفند های مختلف، ذهن بچه را منحرف می کنند تا دست از ابراز هیجانات خود بردارد.
  • هیجانات بچه را مورد تمسخر قرار می دهند، یا آنها را بی اهمیت جلوه می دهند.
  • اعتقاد دارند احساسات بچه ها غیر منطقی است، و بنابراین بدان ها اعتنایی نمی کنند.
  • به آنچه کودک سعی دارد بیان کند علاقه ی چندانی نشان نمی دهند.
  • ممکن است از هیجانات خود و دیگران آگاهی نداشته باشند.
  • احساسات و هیجانات کودک باعث می شود که احساس ناراحتی، ترس، نگرانی، ناخرسندی، یا درماندگی کنند.
  • از این می ترسند که کنترل هیجانی خود را از دست بدهند.
  • بیش از آنکه به معنا و مفهوم هیجانات توجه کنند، به فکر غلبه و سرکوب آنها هستند.
  • اعتقاد دارند که هیجانات منفی، زیان بار و آسیب زا هستند.
  • معتقدند که تمرکز بر هیجانات منفی «فقط اوضاع را بدتر می کند».
  • نمی دانند هیجانات فرزندانشان چطور باید بروز کند.
  • هیجانات بچه ها را دستاویزی برای رسیدن آنها به خواسته هایشان می دانند.
  • اعتقاد دارند بروز هیجانات منفی در کودکان نشانه ناسازگاری آنها است.
  • معتقدند که هیجانات منفی بچه ها نشانه ی بی کفایت و بد بودن والدین است.
  • احساسات فرزند خود را بی اهمیت می دانند و رویدادهای سبب ساز هیجانات آنها را پیش پا افتاده قلمداد می کنند.
  • هیچ اقدامی برای حل مشکل کودک خود انجام نمی دهند، و اعتقاد دارند گذشت زمان بیشتر مشکلات را حل می کند.

تأثیرات این سبک تربیتی بر کودکان: کودکان یاد می گیرند که احساساتشان نادرست، نامتناسب، و بی ارزش است. ممکن است فکر کنند به واسطه ی مشکلی مادرزادی چنین احساساتی دارند. ممکن است نتوانند هیجانات خود را تنظیم کنند.

 

والدین ناراضی

  • بسیاری از رفتارهای والدین بی توجه را، البته به شکلی شدیدتر، نشان می دهند.
  • به ابراز احساسات فرزندانشان ایراد می گیرند و آنها را سرزنش می کنند.
  • در تعیین حد و مرز برای فرزندان خود افراط می کنند.
  • بر خوش رفتاری فرزندانشان بیش از حد اصرار دارند.
  • فرزند خود را به خاطر ابراز هیجاناتش مورد مؤاخذه، تأدیب، و تنبیه قرار می دهند؛ چه بد رفتاری کرده باشد، چه نکرده باشد.
  • معتقدند که ابراز هیجانات منفی باید در زمان مشخصی صورت گیرد.
  • اعتقاد دارند که باید هیجانات منفی را کنترل کرد.
  • معتقدند که هیجانات منفی بیانگر ویژگی های بد شخصیتی هستند.
  • اعتقاد دارند، بچه ها از هیجانات منفی خود برای کنترل اوضاع استفاده می کنند؛ این تفکر به بروز جنگ قدرت در خانواده منجر می شود.
  • اعتقاد دارند احساسات و عواطف باعث ضعف آدم ها می شوند؛ بچه ها برای بقای خود باید از نظر هیجانی محکم و قوی بار بیایند.
  • اعتقاد دارند هیجانات منفی بی فایده اند و فقط باعث اتلاف وقت می شوند.
  • هیجانات منفی (به ویژه غم و ناراحتی)‌ را به مثابه ی کالایی می دانند که نباید آن را هَدَر داد.
  • بر این عقیده اند که بچه ها باید از بزرگتر خود اطاعت کنند.

تأثیرات این سبک تربیتی بر کودکان: تأثیرات این سبک تربیتی بر کودکان همانند تأثیرات سبک تربیتی بی توجه است.

 

والدین آسان گیر

  • هرگونه ابراز احساسات را از جانب فرزندان خود می پذیرند.
  • وقتی فرزندشان دستخوش احساسات منفی می شود، به او دلداری می دهند.
  • بچه ها را در زمینه ی رفتارشان چندان راهنمایی نمی کنند.
  • درباره ی هیجانات کودک چیزی به او یاد نمی دهند.
  • آسان گیرند و حد و مرزی برای بچه ها قائل نمی شوند.
  • به کودک در حل مشکلاتش کمک نمی کنند.
  • روش های حل مشکل را به فرزند خود یاد نمی دهند.
  • اعتقاد دارند که در مورد هیجانات منفی کار چندانی نمی توان انجام داد و باید آنها را تحمل کرد.
  • معتقدند که برای کنترل هیجانات منفی باید از قواعد هیدرولیک استفاده کرد؛ یعنی باید آنها را ابراز و تخلیه کرد.

 

تأثیرات این سبک تربیتی بر کودکان: آنها یاد نمی گیرند هیجانات خود را تنظیم و کنترل کنند؛ در تمرکز، پیدا کردن دوست، و کنار آمدن با سایر کودکان مشکل دارند.

 

والدینِ‌ مربی هیجان

  • برای هیجانات منفی فرزندانشان، ارزش قائلند و از آن همچون فرصتی برای صمیمی تر شدن با آنها بهره می گیرند.
  • وقتی فرزندانشان دستخوش احساسات، ناراحتی، خشم، یا ترس می شوند. صبر و شکیبایی به خرج می دهند و در برخورد با کودک بی حوصلگی نشان نمی دهند.
  • از هیجانات خود آگاه هستند و برای آنها ارزش قائل اند.
  • به دنیای هیجانات منفی به عنوان عرصه ی مهمی برای پرورش فرزندان می نگرند.
  • به حالات هیجانی فرزند خود حساس هستند، و حتی حالات هیجانی خفیف آنها را نیز تشخیص می دهند.
  • به هنگام ابراز احساسات کودکان دستپاچه و نگران نمی شوند و می دانند چه کاری باید انجام دهند.
  • به هیجانات کودک خود احترام می گذارند.
  • احساسات منفی کودک را مورد تمسخر یا تحقیر قرار نمی دهند.
  • به فرزند خود نمی گویند باید چه احساسی داشته باشد.
  • فکر نمی کنند که باید تمامی مشکلات فرزندانشان را حل کنند.
  • از ابراز احساسات فرزندشان به عنوان فرصتی برای:

ـ گوش کردن به حرف های او

ـ دلداری دادن او با گفته های آرامش بخش و ابراز محبت

ـ کمک به وی برای نامگذاری حالت هیجانی خود

ـ راهنمایی او در زمینه ی نحوه ی تنظیم هیجانات

ـ تعیین حد و مرز برای او و آموزش وی در زمینه ی نحوه ی صحیح ابراز احساسات

ـ و آموزش مهارت های حل مسئله به وی

استفاده می کنند.

تأثیر این سبک تربیتی کودکان: با این روش بچه ها یاد می گیرند به احساسات خود اعتماد کنند، هیجانات و عواطف خود را تنظیم کنند، و مشکلاتشان را حل کنند. بدین ترتیب، عزت نفس آنها افزایش می یابد، قدرت یادگیریشان بیشتر می شود، و بهتر با دیگران کنار می آیند.

برگرفته شده از کتاب: پرورش هوش هیجانی در کودکان 

نویسنده: دکتر جان گاتمن 

ترجمه: حمید رضا بلوچ

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.