آیا روان درمانی باید بهره وری ما را بیشتر کند؟
روان درمانی روان درمانی: آیا «بهینه سازی» راه درستی برای اندیشیدن به روانشناسی است؟ اهداف «بهینه سازی» یا «بهره وری» اغلب می توانند مانع پیشرفت درمانی شوند. علائم منفی باید کشف و درک شوند، نه اینکه به سادگی غلبه کنند. روان یک سیستم ناقص است که اغلب باید علائم آن را یاد بگیریم که با […]
روان درمانی
روان درمانی: آیا «بهینه سازی» راه درستی برای اندیشیدن به روانشناسی است؟
اهداف «بهینه سازی» یا «بهره وری» اغلب می توانند مانع پیشرفت درمانی شوند.
علائم منفی باید کشف و درک شوند، نه اینکه به سادگی غلبه کنند.
روان یک سیستم ناقص است که اغلب باید علائم آن را یاد بگیریم که با آن زندگی کنیم، مدیریت کنیم و بپذیریم.
من تدریس کلاسی با این اصطلاح را به پایان رساندم که به ریشه های علم و ارتباطات علم می پردازد. در کلاس، به دلایل تاریخی مانند ارائه منافع برای جامعه به عنوان یک کل، مزایای اخلاقی یا زیبایی شناختی، یا دستاوردهای فکری یا فردی پرداختیم که چرا مردم به تحقیق علمی می پردازند.
وقتی از کلاسم نظرسنجی کردم، تقریباً همه دانشآموزان معتقد بودند که هدف از تحقیقات علمی ارائه مزایای فردی است. بسیاری از مثالهایی که مردم به آنها فکر میکردند مربوط به سلامتی بودند – به عنوان مثال، چگونه در مورد پروتئینها و ماهیچهها بیاموزیم تا دستاوردهای تمرینی خود را به حداکثر برسانیم، یا اینکه بهترین غذاها را برای خواب و تمرکز بهتر شناسایی کنیم.
بسیاری از این مثالها (نحوه مطالعه و ادغام دادههای علمی برای کمک به «بهینهسازی) میتوانند در چارچوب «بهینهسازی» قرار گیرند. اینترنت مملو از ویدئوهای سلامتی و روانشناختی است که به این صورت قاب شده اند: “۳ تکنیک برای بهتر خوابیدن” یا “چگونه اضطراب را به طور موثر کاهش دهیم.” به طور کلی، این رویکرد به علم و روانشناسی را میتوان اینگونه خلاصه کرد که تلاش میکند ما را بهعنوان افراد موفقتر، سازندهتر یا کارآمدتر در حوزههای بیولوژیکی، روانشناختی و بین فردی با هدف کلی زندگی رضایتبخشتر کند.
این چارچوب اغلب وارد عمل بالینی میشود، زیرا من اغلب با مراجعان بالقوهای ملاقات میکنم که از عباراتی مانند «بهینهسازی»، «بهینهسازی خروجی» یا «کارآمدتر» بودن هنگام بحث در مورد اهداف روان درمانی گستردهتر خود استفاده میکنند. به عنوان مثال، یک مشتری ممکن است اضطراب یا افسردگی را به عنوان مانعی در مسیر پیشرفت و بهره وری او در کار ببیند، یا مسائل مربوط به خشم یا حسادت را به عنوان مانعی در یک رابطه ببیند. درمان مکانی برای شناسایی و از بین بردن آن علامت و آزاد کردن فضایی برای عادات کاری یا ارتباطی بهتر است.
فیلسوف هانس مولر این تمرکز بر بهینه سازی را به عنوان یک اثر یا ویژگی متاخر جامعه مدرن می داند و برخی از خاستگاه های آن را به پذیرش زبان و تفکر فناورانه نسبت می دهد – دیدن خود (بدن و مغز) به عنوان واحدهایی شبیه به ماشین ها و رایانه ها که می توانند برای اطمینان از اجرای روان، سرهم بندی شده و ثابت شود. مولر این را در نحوه نگاه ما اغلب به زندگی خود از نظر بهینه سازی و بهره وری می بیند: «چرت زدن به طور کامل انجام می شود، زمان با خانواده باید «کیفی» باشد و بازی کودک به عنوان «قرار» برنامه ریزی شده است. حتی لذتهای آرامشبخش صرف ورزش، یوگا، مدیتیشن یا صرفاً «زمان استراحت» معمولاً ترفندهایی هستند که برای «شارژ کردن» برای فردای کاربردیتر انجام میشوند.
بهعنوان یک درمانگر، اغلب هنگام کار با مراجعان برای مدیریت هراس، اضطراب یا نشخوارهای مربوط به تروما، چنین رویکردهایی را اتخاذ میکنم. یوگا یا دویدن را امتحان کنید تا بتوانید سیستم عصبی خود را تنظیم کنید و در محل کار یا خانه بهتر مدیریت کنید. زمانی که با همسرتان درگیر مشاجره شدید، «تایم اوت» را انجام دهید.
اما به اعتقاد من، بین تنظیم فیزیولوژی بدن و کار بر روی تنظیم عاطفی یا سیستم عصبی در مقابل تلاش برای “به حداکثر رساندن” یا “بهینه سازی” ظرفیت های خود به عنوان انسان، یعنی اینکه بتوانیم ساعات بیشتری را در محل کار قرار دهیم، تفاوت وجود دارد. ، یا حتی با افزایش انگیزه، اوقات فراغت خود را فوق العاده شارژ کنیم.
بزرگترین مشکلی که من در مورد این مدل می بینم این است که گاهی اوقات می تواند کاوش های ضروری و دشوار علائم ما را دور بزند که ممکن است بینش های مهمی در زندگی و تغییراتی که ممکن است نیاز به ایجاد کنیم به دست دهد. به عنوان مثال، هراس، اضطراب یا احساسات افسردگی که به نظر می رسد مانع بهره وری کار ما می شوند، ممکن است به ما در مورد تغییر رابطه با کار نشان دهند. شاید من در نقش فعلی خود خسته و محدود شده ام؟ شاید من بیش از حد کار می کنم؟ شاید با افزایش سن انتظاراتم از کار تغییر کرده باشد؟
به جای اینکه فقط بر این علائم منفی غلبه کنیم، اغلب باید با آنها بنشینیم و آنها را بررسی کنیم تا بفهمیم آنها در مورد تغییرات مورد نیاز چه در نگرش یا رفتار چه می گویند. چارچوب بهینهسازی اغلب میتواند نشانهها را تنها موانعی برای بهرهوری و عملکرد ببیند. آنها البته مانع هستند. با این حال، یادگیری نحوه مدیریت یا «کنار آمدن» با احساسات منفی از طریق افزایش رژیمهای ورزشی و رژیم معمولاً به تنهایی به برخی از سؤالات روانشناختی یا وجودی بزرگتر پاسخ نمیدهد.
بهینه و سازنده بودن چه اشکالی دارد؟
مطمئناً روانشناسی و روان درمانی می توانند به عملکرد بهتر و حتی بهره وری (بیماری کمتر، روزهای از دست رفته کمتر در محل کار) منجر شوند. مقابله سازگارانه یک بررسی پزشکی عالی از این موضوع را می توان در مجموعه ویرایش شده سوزان لازار، روان درمانی ارزشش را پیدا کرد.
مشکلی که من با مدل بهینهسازی میبینم این است که میتواند در دام کمالگرایی و اعتقاد به آنچه فیلسوف هانا آرنت «ایدئولوژی پیشرفت نامحدود» نامیده است گرفتار شود. مطمئناً، ما میتوانیم در رواندرمانی به دستاوردهای بزرگی برسیم و فضای ذهنی را برای بازیابی انگیزه خود آزاد کنیم یا اضطراب را به گونهای مدیریت کنیم که با اهداف و تجربیات بلندمدت یا کوتاهمدت تداخل نداشته باشد. اما بدن و روان نیز سیستمهای ارگانیک ناقصی هستند که اغلب باید یاد بگیریم با آنها زندگی کنیم، مدیریت کنیم و بپذیریم، نه اینکه بر آنها غلبه کنیم و بر آنها مسلط شویم.
یادگیری زندگی با شریکی که به طور مضطرب دلبسته است نه تنها به این معنی است که منتظر باشیم تا آنها بر اضطراب خود غلبه کنند یا در نهایت آن را درمان کنند، بلکه همچنین بپذیریم که اضطراب آنها بخشی از بسته ای است که وارد می شود. همین امر در مورد خود ما نیز صادق است.
ما میتوانیم هر روز مدیتیشن ذهنآمیز را به امید کاهش ترس وجودی یا احساسات افسردگی تمرین کنیم و ممکن است کمک کند! اما این که فکر کنیم میتوانیم یک بار برای همیشه بر علائم منفی غلبه کنیم، با جسم و ذهنمان به گونهای که با مواد معدنی مانند کامپیوتر رفتار میکنیم، استعاره خوبی نیست وقتی به روانشناسی پیچیدهتر و پویاتر نگاه کنیم.
لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.