ارائه راهکارهای مشاوره ای جهت نحوه صحیح رفتار و مقابله با نزدیکان دارای نوسانات خلقی و هم چنین بررسی علل های وجود این نوسانات در افراد

سوء مدیریت خشم: یک تمایز حیاتی بین خشم مناسب و نامناسب وجود دارد. هنگامی که فرد به دلیل گسستگی مزمن یا سرکوب خشم مناسب از نظر آسیب شناختی عصبانی است، تقریباً هر چیزی می تواند تحریک پذیری را برانگیزد. شفقت نمی تواند همیشه خشم بیمارگونه را «از بین ببرد». پذیرش عاطفی خشم خود، آغازی برای دلسوزتر شدن نسبت به دیگران است. این پست پاسخی است کمی تأخیر به جدیدترین مشارکت دکتر استوسنی در مورد آنچه که امیدوارم خوانندگان یک بحث و مناظره گسترده مفید، آموزنده و محرک در مورد خشم بیابند: چیست و چگونه با آن مقابله کنیم، هم در درمان و هم در زندگی. خشم، علیرغم ماهیت ابتدایی و اولیه اش، احتمالاً پیچیده ترین عواطف انسانی برای مدیریت است، به ویژه در جامعه "متمدن" ما. «مدیریت خشم» واقعی باید به افراد کمک کند تا تفاوت بین خشم یا عصبانیت مناسب و نامناسب را درک کنند خشم روان رنجور، بیمارگونه یا نامناسب چیست؟ از کجا آمده است؟ خشم، یک عاطفه طبیعی، ضروری، غریزی و وجودی مناسب چگونه اینقدر مشکل ساز می شود؟ این فرآیند موذیانه و خطرناک چیست که به طور مخفیانه زیربنای بسیاری از اختلالات روانپزشکی و اعمال شیطانی دارد؟ و چگونه می توان چنین سوء مدیریت خشم را به بهترین نحو به حداقل رساند یا معکوس کرد؟ همانطور که در نظرات قبلی خود اشاره کردم، برای من، وظیفه اصلی در اینجا تمایز بین خشم وجودی، عادی یا سالم و عصبی، نامناسب یا بیمارگونه است. به نظر می رسد دکتر استوسنی اذعان دارد که همه خشم ها مشکل ساز یا نامناسب نیستند. تمایز حیاتی بین خشم مناسب و نامناسب، یا حتی خشم، برای من بسیار مهم است. وقتی دکتر استوسنی با تعجب می گوید: «وظیفه درمانگر این نیست که مراجع را در مورد «مناسب بودن» خشم خود آگاه کند، من به شدت مخالفم. به نظر من، کمک به بیماران در تشخیص دقیق این تمایز، در فرآیند درمانی کاملاً مرکزی است و تا حد زیادی بخشی از مسئولیت حرفه ای روان درمانگر است. این تا حدی مورد نیاز است، زیرا همانطور که استوسنی اشاره می کند، بیمار به سختی می تواند این تمایز را ایجاد کند، به خصوص وقتی در گرمای شدید و غیرمنطقی نبرد است. معمولاً در انعکاس گذشته‌نگر در مورد چنین طغیان‌های خشمگینی در درمان است که عصبانیت نامناسب - و اغلب ترس، گناه و شرم ناشی از آن - تشخیص داده می‌شود. دکتر استوسنی همچنین بیان می کند که "هر چه بیشتر خشم را تجربه کنید (یا سرکوب/سرکوب کنید)، خشم بیشتری را تجربه خواهید کرد (و سرکوب/سرکوب می کنید). اینجا من کاملا موافقم اما بیشتر به دلایل روانی تا عصبی. سرکوب مزمن یا سرکوب خشم یا خشم - سوء مدیریت خشم - فقط می تواند به یک چرخه معیوب از تشدید خشم منجر شود. خشم تشدید می شود و بیمارگونه می شود. اما خشم دقیقاً به دلیل انکار مزمن آن بیمارگونه و مشکل ساز شده است. از این رو بیهودگی نهایی و خطر سرکوب مزمن یا سرکوب خشم یا خشم است. علاوه بر این، اگر آنچه بیمار تجربه می‌کند و بیان می‌کند، خشم یا عصبانیت بیمارگونه نامناسب است، بله، هر چه بیشتر به آن افراط کند، احتمال وقوع آن بیشتر می‌شود. چرا؟ زیرا خشم مناسب یا سالم زیربنای این اقدام شناسایی نشده و آگاهانه به آن پرداخته نشده است.

مقابله با نزدیکان دارای نوسانات خلقی مقابله با نزدیکان دارای نوسانات خلقی: چه آنها را احساساتی، نمایشی، داشتن مشکل عصبانیت، بیش از حد حساس بودن یا همیشه بیش از حد واکنش نشان دهید، زندگی با شرکا یا اعضای خانواده که احساساتشان به راحتی بالا و پایین می شود می تواند چالشی طاقت فرسا باشد. متوجه […]


مقابله با نزدیکان دارای نوسانات خلقی

مقابله با نزدیکان دارای نوسانات خلقی: چه آنها را احساساتی، نمایشی، داشتن مشکل عصبانیت، بیش از حد حساس بودن یا همیشه بیش از حد واکنش نشان دهید، زندگی با شرکا یا اعضای خانواده که احساساتشان به راحتی بالا و پایین می شود می تواند چالشی طاقت فرسا باشد. متوجه می‌شوید که همیشه روی پوسته‌های تخم‌مرغ راه می‌روید، خودداری می‌کنید، سعی می‌کنید از انجام «آن کاری» که ممکن است آنها را تحریک کند اجتناب کنید.

یا ممکن است ناامید و عصبانی و خسته شوید – زیرا سعی می کنید آنها را وادار کنید واقعیت را ببینند، احساس خود را توضیح دهید، از اعمال خود دفاع کنید، و آنها را به آرامش وا دارید. و اگر این مدت به اندازه کافی ادامه داشته باشد، ممکن است در مواقعی احساس کنید که می خواهید از خانه بیرون بروید، زیرا از اینکه احساس کنید مورد آزار و اذیت یا انتقاد قرار گرفته اید، از اینکه همیشه در خانه سگ هستید، از شما قدردانی نمی کنید، خسته شده اید، احساس می کنید که هرگز بهتر نخواهد شد.

بررسی دلایل نوسانات خلقی

اضطراب/افسردگی بالا

برای آن، اریک به نظر می رسد که او اغلب در آستانه سقوط است. اظهار نظر منفی رئیسش، دعوای بیش از حد بچه ها، یا لغو ناگهانی یک جمع خانوادگی به دلیل آب و هوای بد می تواند او را منحرف کند و او را به لرزه درآورد، او را تحریک پذیر یا انفجاری کند، او را به فاجعه تبدیل کند و انتظار داشته باشد. بدترین و پس از این واکنش‌ها، او اغلب می‌تواند وارد یک فانک شود – انتقاد از خود به خاطر نحوه عملکردش یا اینکه دچار نگرش خاکستری و چرا مزاحم شود.

این ماهیت اضطراب و همراه آن، افسردگی است: همیشه به آینده نگاه می کنید و بدترین سناریو را می بینید، تحت تاثیر تغییرات ناگهانی قرار می گیرید، احساس غرق شدن و گاهی ناتوانی در انجام عمل یا تصمیم گیری، واکنش بیش از حد. برای برخی، اضطراب بیشتر جنبه کنترلی به خود می گیرد: به عنوان مثال، اریک، به سختی از بچه ها پایین می آید تا خط پا را زیر پا بگذارد، سعی می کند اضطراب خود را با کنترل دنیای خود مدیریت کند و دیگران را وادار به انجام کاری کند که او می خواهد.

انفجارهای خشم

سارا مشکلی دارد که دیگران آن را «مدیریت خشم» می نامند. او یک فیوز کوتاه دارد. اگر واکنش های رایج به استرس جنگ، فرار یا یخ زدن باشد، سارا همیشه عصبانی است.

اغلب چنین افرادی مانند اریک مضطرب و هوشیار هستند. اما جایی که او ذوب می شود، این افراد پرخاشگر و عصبانی می شوند. آنها اغلب محدوده عاطفی محدودی دارند: هر احساس دیگری که ممکن است احساس کنند – مانند نگرانی یا آسیب – همیشه به عنوان خشم ظاهر می شود.

خشم و بدرفتاری

در حالی که جیک مانند سارا فیوز کوتاهی دارد، خشم او لبه دیگری هم دارد. او نه تنها به راحتی شعله ور می شود، بلکه یاد گرفته است که از خشم خود برای ترساندن و دستکاری دیگران برای رسیدن به مسیر خود استفاده کند و این کار را نیز می کند. بله، این در مورد احساسات است، بلکه در مورد قدرت، استحقاق و عدم همدلی با دیگران است.

شخصیت مرزی

بسیاری از ما تصاویری از افرادی با شخصیت مرزی داریم: فرار، دراماتیک، تکانشی، ایده آل کردن دیگران و سپس روی آوردن به آنها و دیدن آنها به عنوان شرور، مستعد آسیب رساندن به خود. چیزی که آلیسون در رابطه با بیل بیش از همه تجربه می کند، توانایی ظاهری او در تغییر دادن هر چیزی است که می گوید، سرزنش مداوم او برای همه چیز، بیان مداوم تخلفات گذشته، و هرگز قدردانی او از کارهای خوبی که در زمان حال انجام می دهد. احساس راه رفتن روی پوسته تخم مرغ بر زمانی که او در اطراف او است غالب است.

اختلال دوقطبی

جان، شریک زندگی الن، نوعی اختلال دوقطبی با دوچرخه سواری سریع دارد. خلق و خوی جان می تواند در عرض چند ساعت از بسیار مثبت به منفی و افسرده تغییر کند و الن احساس کند که همیشه سوار یک ترن هوایی احساسی است.

اما برای افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، چنین تغییرات خلقی می تواند کمتر چشمگیر و/یا کمتر سریع باشد. دوره های طولانی تری از افسردگی، سرزنش خود، بی تحرکی و تحریک پذیری، و سپس تکانشگری، عمل کردن، خرج کردن بیش از حد، سوء مصرف الکل و مواد مخدر، تفکر روان پریشی وجود دارد.

چه باید کرد؟

علت هر یک از این اختلالات ممکن است ترکیبی از ژنتیک، شیمی مغز و دوران کودکی آسیب زا یا ناپایدار باشد. اما وجه مشترک همه آنها تلاش فرد برای تنظیم احساسات خود است. در اینجا چند پیشنهاد برای مقابله با آن وجود دارد:

۱٫ گوش دادن را یاد بگیرید.

وقتی طرف مقابل در حال ذوب شدن است یا منفجر می‌شود یا حمله می‌کند، تمایل طبیعی قابل درک شما این است که تلاش کنید و با او استدلال کنید، یا حالت تدافعی و عصبانیت بگیرید. این معمولا فقط وضعیت را بدتر می کند. مثل پرتاب بنزین روی آتش است. اولین خط دفاع شما زمانی که فرد احساساتی است این است که سعی کنید آرام بمانید و فقط گوش دهید. گوش دادن به آتش کمک می کند تا خود را خاموش کند، به طرف مقابل کمک می کند آرام شود.

۲٫ به خود بگویید که طرف مقابل در حال مبارزه است

بله، گفتن آسان تر از انجام دادن است. اما این همان صدایی است که می خواهید در ذهن خود داشته باشید. این به شما کمک می کند تا واکنش های آنها را چندان شخصی نگیرید.

۳٫ تعیین حد و مرز.

گوش دادن به این معنا نیست که آنجا بایستید و یک کیسه بوکس احساسی باشید، تسلیم شوید و آنچه را که طرف مقابل می خواهد انجام دهید. اگر گوش دادن به خاموش کردن آتش کمکی نمی کند، اگر احساس می کنید مورد آزار و اذیت قرار گرفته اید یا خودتان ناراحت می شوید، باید شرایط را ترک کنید. اما نه تنها سر از پا درآورید؛ اجازه دهید طرف مقابل بداند که پس از آرام شدن هر دو بر می گردید.

و هنگامی که آنها انفجاری نیستند، محدودیت هایی را تعیین کنید: به آنها اجازه دهید بدانند که شما تحمل نمی کنید که با شما بدرفتاری شود. نکات نهایی را در مورد آنچه برای شما مهم است مشخص کنید، مانند مصرف داروهای خود و/یا رفتن به درمان.

۴٫ وقتی آرام هستید، در مورد کارهایی که می توانید انجام دهید که در هنگام ناراحتی بیشترین کمک را به آنها می کند صحبت کنید.

شما نه تنها می خواهید محدودیت هایی تعیین کنید، بلکه می خواهید بدانید که برای کمک کردن چه کاری باید انجام دهید یا انجام ندهید. باز هم، این همان مکالمه منطقی است که می خواهید امتحان کنید و زمانی که اوضاع آرام است انجام دهید. باز هم، پاسخ این که شما فقط باید کاری را که طرف مقابل می‌خواهد همیشه انجام دهید یک گزینه نیست، اما تنها گذاشتن او، پیاده‌روی یا تماشای یک فیلم در نتفلیکس ممکن است باشد.

۵٫ ترموستات محیط زیست باشید.

اگر آن بتواند بگوید که اریک روز سختی را پشت سر گذاشته است و مضطرب و تحریک پذیر است، ممکن است به وضوح به او بگوید که در آن شب مسئولیت بچه ها را برعهده دارد و سپس فعالانه مداخله می کند تا از فشار دادن دکمه های اریک توسط آنها جلوگیری کند. اگر الن ببیند که جان در حال حاضر استرس دارد و افسرده یا هیپومانیک شده است، ممکن است از گفتگو درباره صورتحساب صرف نظر کند

۶٫ حساس باشید، اما روی پوست تخم مرغ راه نروید.

به راحتی می توان فکر کرد که اگر آن را درست انجام دهید، بهتر روی پوسته تخم مرغ راه بروید، طرف مقابل احساساتی نمی شود. این مرز با تفکر جادویی است، و نتیجه نهایی این است که شما تلاش خواهید کرد و تلاش خواهید کرد و هرگز آن را درست انجام نمی دهید. شما می خواهید حساس و همدل باشید – اما خودتان باشید.

۷٫ علایق بیرونی داشته باشید.

این ممکن است سرگرمی باشد، ممکن است شغلی باشد که از آن لذت می برید. زندگی با یک فرد بی ثبات می تواند دید تونلی ایجاد کند و دنیای شما را بسیار کوچک کند و فقط بر روی شخص مقابل و حالات روحی او متمرکز شود. برای متعادل کردن دیدگاه خود باید زندگی بزرگتری داشته باشید.

۸٫ مراقب خودت باش.

این در مورد ورزش، دوستان، یوگا، حمام آب گرم است – کارهایی که برای خود انجام می دهید که می تواند به شما کمک کند دیدگاه خود را حفظ کنید، به شما کمک می کند وقتی ناامید یا دلسرد یا خسته هستید آرام شوید

۹٫ کمک حرفه ای از روان شناس و مشاور را برای خود در نظر بگیرید.

شما در شرایط سخت و استرس زا زندگی می کنید. درمان می تواند به شما کمک کند خودتان را سرزنش نکنید، به شما کمک کند راه رفتن روی پوسته تخم مرغ را متوقف کنید، ابزارهایی را در اختیار شما قرار دهد که به شما کمک می کند تا زمین بمانید، و حمایتی را که برای مدیریت روزمره نیاز دارید به شما ارائه دهد.

۱۰٫ خود را در مورد این اختلال آموزش دهید.

یادگیری در مورد مبارزات دیگران می تواند به شما کمک کند تا مسائل را کمتر شخصی کنید و اختلال را از فرد جدا کنید.

۱۱٫ با سایر متخصصان هماهنگ کنید.

در اینجا شما به طور دوره ای روی درمان شریک زندگی خود می نشینید تا دیدگاه خود را در مورد چگونگی پیش رفتن زندگی ارائه دهید، یا هر دو درمان خانوادگی یا زوجی انجام می دهید تا یک انجمن برای این گفتگوها داشته باشید. در اینجا می‌توانید با تماس تلفنی و گذاشتن یک پیام صوتی در مورد نگرانی‌های جدید، متخصص را از نگرانی‌های خود مطلع کنید، یا وقتی به نظر می‌رسد که درمان مؤثر نیست، از شریک یا عضو خانواده خود دفاع می‌کنید.

۱۲٫ در مورد نتایج خود تصمیم بگیرید.

آنچه که با دید تونلی چنین روابطی همراه است، اغلب احساس به دام افتادن است که منجر به افسردگی شما می شود. در ذهن خود روشن باشید که چه چیزی را می توانید تحمل کنید و چه چیزی را نمی توانید، و این را بیان کنید. روشن باشید که در چه مرحله ای ممکن است نیاز به ترک یا پایان دادن به رابطه داشته باشید. این به ویژه در صورت برخورد با افرادی مانند جیک مهم است، زیرا قدرت و سوء استفاده می تواند به سرعت روحیه شما را تضعیف کند و احساس کنید که مقصر شما هستید. چنین سوء استفاده ای را تحمل نکنید

در حالت ایده‌آل، این مربوط به دوست داشتن فرد است، نه اختلال – دوست داشتن شما، به جای احساس شهادت یا قربانی.

بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که بهترین کاری را که می توانید انجام دهید انجام دهید.

نویسنده:

دکتر سعیده عزیز محمدی

جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره لطفا یا شماره تماس های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۸۰۱۵۹۷۸ تماس حاصل فرمایید.