خوانش جدیدی از منشاهای نظریه روابط ابژه

میراثی که فروید بر جای گذاشت صرفا مجموعه ای از اندیشه ها نبود بلکه با همان میزان اهمیت، او روش جدیدی از غور کردن در تجربه های انسان ارائه کرد که موجب شکل کاملا نوینی از ذهن گرایی انسان شد. هر یک از نوشته های روان کاوانه وی، از این دیدگاه، همزمان هم توضیحی در […]


میراثی که فروید بر جای گذاشت صرفا مجموعه ای از اندیشه ها نبود بلکه با همان میزان اهمیت، او روش جدیدی از غور کردن در تجربه های انسان ارائه کرد که موجب شکل کاملا نوینی از ذهن گرایی انسان شد. هر یک از نوشته های روان کاوانه وی، از این دیدگاه، همزمان هم توضیحی در مورد مجموعه ای از مفاهیم می باشد و هم استدلال در باب روش نوینی از فکر کردن و تجربه کردن پیرامون خودمان است.
من به دو دلیل تصمیم گرفته ام به “سوگ و ملانکولی” فروید نظری دقیق بیفکنم. نخست اینکه، من این مقاله را به عنوان یکی از مهمترین نوشته های فروید محسوب می کنم که در آن برای اولین مرتبه رشته ای از تفکری که پس از آن به عنوان نظریه روابط ابژه (فیربیرن،۱۹۵۲) مصطلح می شود، با روشی سازمان یافته، مطرح می شود. این رشته فکر نقش اصلی در شکلگیری روان کاوی از ۱۹۱۷ به بعد ایفا کرد. دوم اینکه، من متوجه شده ام پرداخت دقیق به نوشته های فروید مانند “سوگ و ملانکولی” نه تنها یک فرصت فوق العاده برای شنیدن افکار فروید در اختیار می گذارد بلکه همچنین از طریق نوشته، فرصتی می باشد برای ورود به آنچه در این شکل جدید تفکر متمایز و خاص است (و ذهن گرایی همراه با آن)، و فروید در جریان خلق آن در این مقاله بود…
صدای یگانه فروید در جمله ای که مطلع “سوگ و ملانکولی” بود منعکس می شود: “رویاها در زندگی عادی افراد مبتلا به اختلال های روانی نرگسانه به مثابه الگوی نخستین به کار رفته اند، اینک ما تلاش خواهیم کرد تا نوری بر طبیعت ملانکولی از طریق مقایسه آن با عاطفه بهنجار سوگ بیفکنیم”.
صدایی که از نوشته فروید می شنویم به طرز قابل توجهی در تمام بیست و سه جلد ویرایش استاندارد ثابت است. این صدایی است که هیچ روان کاو دیگر از آن استفاده نکرده است، زیرا هیچ تحلیل گر دیگر اجازه چنین عملی را نداشته است. صدایی که فروید خلق کرد صدای بنیان گذار یک رشته جدید می باشد. هم اکنون در این جمله مطلع، چیزی کاملا برجسته را می شود شنید که ما آن را علی القاعده در هنگام مطالعه فروید مسلم فرض می کنیم: در طول بیست سال پس از نوشتن این جمله، فروید نه تنها یک نظام مفهومی انقلابی خلق کرده بود، بلکه خود زبان را نیز تغییر داده بود. این مشاهده برای من حیرت انگیز است که عملا هر کلمه در جمله مطلع در دستان فروید معنی های جدیدی و مجموعه های جدید از روابط را به دست آورده است و این نه فقط در کلمه های دیگر این جمله صدق می کند بلکه در کلمه های بی شمار دیگر در زبان به طور عام نیز صدق می کند. برای مثال، کلمه “رویا” که جمله با آن شروع می شود کلمه ای است که حاوی لایه هایی سرشار از معنی و رمز و راز است که پیش از انتشار تعبیر رویا (۱۹۰۰) وجود نداشت. اگر بر این کلمه تمرکز کنیم تلویحاتی که به تازگی توسط فروید خلق شده بودند عبارت اند از: ۱) ادراکی از دنیای درونی ناآگاه پس رانده که با قدرت، ولی به طور تلویحی، بر تجربه ناآگاهانه اعمال قدرت می کند و بر عکس؛ ۲) نگرشی مبنی بر این که میل جنسی از هنگام تولد حاضر است و ریشه در غرایز جسمانی دارد، که خودشان را در آرزوهای نامشروع ناآگاه جهانی، تخیل های پدرکشی و ترس از انتقام در شکل قطع عضو تناسلی آشکار می سازند؛ ۳) بازشناسی نقش رویاورزی به عنوان گفتگوی لازم بین جنبه های ناآگاه و پیش آگاه خود ما؛ ۴) دوباره مفهوم سازی ریشه ای نمادشناسی انسان – در عین حال جهانی و فوق العاده منحصر به فرد در ارتباط با تاریخچه زندگی هر فرد. البته موارد فوق فقط به نمونه هایی از معانی که کلمه “رویا” – که به صورتی بدیع توسط فروید ابداع شده اند – اشاره می کند.
به همین ترتیب، کلمه های “زندگی بهنجار”، “اختلال های روانی” و “نرگسانگی”، در ارتباط با یکدیگر و کلمه “رویا” به گونه ای به کار رفتند که بیست سال قبل امکان آن نبود. نیمه دوم جمله اظهار می کند که دو کلمه دیگر که بر جنبه هایی از تجربه انسان دلالت دارند در این مقاله دوباره خلق خواهند شد: ” سوگ و ملانکولی”.
منطق بحث مرکزی “سوگ و ملانکولی” هنگامی که فروید ویژگی های روان شناختی سوگ را با ویژگی های ملانکولی مقایسه می کند شروع به آشکار شدن می کنند: هر دو پاسخ به فقدان هستند و شامل “فاصله قابل توجه از نگرش بهنجار به زندگی”.
در ملانکولی آزردگی فوق العاده دردناک، توقف توجه به دنیای خارج، فقدان ظرفیت برای عشق، بازداری تمام فعالیت ها، و کاهش احساس های حرمت نفس وجود دارند تا آن حد که در خود سرزنش گری و نفرت ورزیدن به خود آشکار می شوند و همراه با انتظار توهم گونه تنبیه شدن به اوج می رسند.
فروید اشاره می کند که صفت های یکسانی مشخصه سوگ نیز هستند، با یک استثناء: اخلال در حرمت نفس؛ فقط در بازنگری است که خواننده درک خواهد کرد وزن کامل این فرضیه که فروید در این مقاله آن را می پروراند متکی است بر این مشاهده ساده که تقریبا به طور اتفاقی رخ داد: اخلال در حرمت نفس در سوگ وجود ندارد؛ ولی به جز این، ویژگی های دیگر یکسان هستند.
همانند هر رمان کارآگاهی خوب، تمام سرنخ های لازم برای حل جنایت در واقع از ابتدا در پیش چشم قرار دارد.

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.