حفظ محور درمان با بیمار شکننده

حفظ محور درمان با بیمار شکننده محور جلسه را بر: ۱. مشکل بیمار ۲. تمایل او به کاوش مشکل ۳. مثال مشخصی از مشکل ۴. احساس وی در آن موقعیت حفظ کنید. درباره ی احساس هایی که از آنها اجتناب می کند، سؤال کنید. همواره بر تجربه ی احساس، اضطراب و یا دفاعی که در […]


حفظ محور درمان با بیمار شکننده

محور جلسه را بر:

۱. مشکل بیمار

۲. تمایل او به کاوش مشکل

۳. مثال مشخصی از مشکل

۴. احساس وی در آن موقعیت

حفظ کنید. درباره ی احساس هایی که از آنها اجتناب می کند، سؤال کنید. همواره بر تجربه ی احساس، اضطراب و یا دفاعی که در لحظه فعال می شود، متمرکز باشید. نمونه های زیر، مثال های خوبی از حفظ تمرکز درمانی هستند:

« چه مسئله ای هست که می خواهید من درباره ی اون به شما کمک کنم؟»

« چطور این مسئله برای شما اشکال ایجاد کرد؟»

« می تونیم در مورد موقعیت مشخصی که این مشکل رو ایجاد کرد، صحبت کنیم؟»

« به خاطر کاری که انجام داد، چه احساسی نسبت به او داری؟»

« اینجا، چه احساسی نسبت به من داری؟»

« این احساس رو همین الان، چطور در بدنت تجربه می کنی؟»

« الان، وقتی که آن اتفاق را به یاد می آوری، چه احساسی داری؟»

مثال های زیر، نمونه های ضعیفی از حفظ اتحاد درمانی هستند:

« شبیه چیه؟ » (خیلی مبهم است و به جای احساس، تفکر را فرا می خواند).

« احساست در این مورد چیه؟ » ( بسیار مبهم است. بهتر است بگویید:

احساستان نسبت به او، به خاطر کاری که کرد چیست؟)

« درباره ی اون چه احساسی داشتی؟ » (خیلی مبهم است.)

« درباره اش چه فکر می کردی؟ » ( افکار را فرامی خواند نه احساسات را).

« چرا این احساس را داری ؟ » ( به جای تجربه ی احساس، بیمار را به اندیشیدن در مورد آن فرامی خواند).

« فکر می کنی چرا این کار را کرد؟ » ( بیمار را فرامی خواند تا درباره دیگران فکر کند؛ یعنی فرافکنی کند. اگر فرافکنی بیمار را تشدید کند، ما او را بدتر کرده ایم).

« شما چرا انتقاد را به خودتان گرفته اید؟ » ( بیمار را به اندیشیدن درباره ی دفاع خودش فرامی خواند نه به احساسی که باعث این دفاع شده است. بیمار افسرده، فکر می کند که مورد انتقاد قرار گرفته است).

« آیا احساسی درباره ی این موضوع داشتی؟ » ( ما همواره احساسی داریم).

پس بهتر است بپرسید: چه احساسی نسبت به کاری که او کرد داری؟).

« چه احساسی داشتی وقتی تو را زد؟ » ( بیمار همواره احساس، اضطراب و یا عاطفه ای دفاعی دارد. پاسخ هایی مثل مضطرب شدم و احساس ناراحتی کردم، صحیح هستند اما شما را به خشم واکنشی نزدیک نمی کنند. به این خاطر، بهتر است سؤال شما، روی احساسی که بیمار از آن اجتناب می کند متمرکز باشد: احساست نسبت به او، به خاطر کاری که کرد چیست؟).

تمرکز را روی خواسته بیمار حفظ کنید.

اگر بیمار منفعل است و یا خواسته اش را برای درمان، به درمانگر فرافکنی می کند، فرافکنی خواسته و تمایلش را با پرسیدن سؤالات زیر غیرفعال کنید:

« آیا این چیزی است که می خواهید بررسی اش کنید؟»

« آیا این مشکلی است که می خواهید در موردش کمکتان کنم؟»

« این خواسته ی شماست؟ »

« آیا با اراده ی خودتان آمده اید؟ »

« آیا چیزی که می خواهید بررسی اش کنید، همین است؟ »

« آيا علی رغم خواسته ی خودتان اینجا هستید؟»

« این نظر شماست؟»

« آیا می خواهید این مشکل از بین برود؟»

« آیا می خواهید احساس های زیربنایی این اضطراب را ببینید؟»

« آیا می خواهید در مورد خودتان صحبت کنید تا اطلاعات بیش تری از شما داشته باشیم و بتوانیم کمک کنیم، تصمیمات بهتری بگیرید؟»

برخی از بیماران، فرافکنی خواسته ی خود را با ژست بدنی منفعلانه نشان می دهند. به جای حمایت از انفعال بیمار، با فعال شدن خودتان، به بیمار کمک کنید تا فعال شود.

« می خواهی چطوری درستش کنی؟»

« فکر می کنی باید چه کار کنیم؟ »

« بگذار ببینم باید چکار کنیم؟ »

« پیشنهاد می کنی چطور ادامه بدیم؟ »

« می توانیم با این مشکل مواجه شویم یا از آن اجتناب کنیم. فکر می کنی کدام یک بیش تر کمک می کند؟ »

دفاع های بیماران شکننده، جلساتی بی نظم، آشفته و نامتمرکز ایجاد می کنند که نتیجه ی چندانی دارد. بیمار ممکن است با شما همکاری نکند، یا نامتمرکز، طرد کننده و بی توجه باشد. علت این است که آنان از تکلیف درمانی آگاه نیستند: این که توجهی مداوم، مهربانانه و دوستانه به تجارب بدنی احساس های خود و اضطرابشان داشته باشند و با درمانگر، همکاری کنند. وقتی بیمار شکننده را از این تکلیف آگاه می کنید، بررسی کنید که آیا متوجه شده است و آیا می خواهد که این کار را انجام دهد؟ دانستن این که در درمان چه کاری قرار است انجام شود، به بیمار کمک می کند تا اضطرابش را کاهش دهد.

جمله ی زیر، طولانی تر از آن چیزی است که من همیشه به کار می برم. شما می توانید آن را به بخش هایی تقسیم کنید؛ اما همه ی این ها علائمی از تکلیف درمانی هستند که بیمار باید بداند. اگر بیمار در تکلیف درمانی درگیر نمی شود، از خود بپرسید:« آیا به او گفته ام که تکلیف درمانی چیست؟»

درمانگر:« بگذارید ببینم شما برای چه از من کمک می خواهید. برای دانستن این موضوع، باید توجهی دقیق به آنچه در بدنتان احساس می کنید، داشته باشیم. توجه کنید که در کجای بدنتان احساس اضطراب می کنید و هر تغییری را در احساس ها و اضطراب خود ذکر کنید. ما باید از این تغییرات درونی مطلع شویم تا بتوانیم بفهمیم چه چیزی، مشکلاتی را که دارید، ایجاد می کند. هم چنین باید توجه نزدیکی به همکاری بین خودمان داشته باشیم. گاهی اوقات، توجه شما به بیرون از اتاق یا موضوع دیگری جلب می شود. وقتی این اتفاق بیفتد، هر دوی ما باید به نقطه ی تمرکز اصلی خود برگردیم و ببینیم چه چیزی توجه شما را از موضوع خارج کرده است. هر چیزی که شما را از هدفتان منحرف می کند. از دست یابی شما به آن جلوگیری خواهد کرد. ما باید به این تغییرات توجه کنیم تا بتوانیم به اهدافمان برسیم. این ها برای شما معنایی دارند؟»

اگر بیمار تردید کند، ممکن است در حال فرافکنی خواسته اش بر درمانگر باشد. در پاسخ، او را برای درگیر شدن در تکلیف درمانی آماده کنید.

« می خواهید به احساس ها و اضطراب شما توجه کنیم تا بتوانیم بفهمیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟»

« می خواهید بدانید چه چیزی باعث مشکلاتتان شده است؟»

« این، همان مشکلی است که می خواهید به آن پی ببرید تا از آن خلاص شوید؟»

هنگامی که بیمار با اهداف درمان موافقت کرده است، می توانیم به او کمک کنیم تا دفاع های سد راه اهدافش را ببیند.

درمانگر: من متوجه شده ام که شما در حال توصیف مشکلات همسر سابق خود هستید. اگر ما به جای مشکلات شما، درباره ی مشکلات او صحبت کنیم، به شما کمک کرده ایم یا به او؟

بیمار: به او.

درمانگر: این نمونه ای از ترجیح نیازهای او به خودتان است.

بیمار: بله. من هم همین طور حدس می زنم. تا به حال، این طور به مسئله نگاه نکرده بودم.

درمانگر: اگر به جای شما، درباره ی او صحبت کنیم، چه کسی بیش تر مورد توجه قرار می گیرد؟ او یا شما؟

بیمار: او.

درمانگر: این برای شما منصفانه است؟

بیمار: خیر.نیست.

درمانگر: ما باید روی هدف های شما تمرکز کنیم یا هدف های او؟

بیمار: هدف های من.

ساختار جلسه: برانگیختن احساس ها در قالب چارچوب گام به گام

برای بیماران شدیداً شکننده، پرسیدن درباره ی احساس نسبت به کسی، می تواند به سرعت، اضطراب زیادی را برانگیزد. به جای این که بپرسید:« وقتی به کاری که کرد فکر می کنی، احساست نسبت به او چیه؟» می توانید از چارچوب گام به گام استفاده کنید. از فعل با زمان گذشته استفاده کنید: « چه فکری می کردی؟» ( این به بیمار شدیداً شکننده کمک می کند تا از واکنش خود به عنوان گامی مقدماتی به سمت آگاهی از احساس مطلع شود. این کار را با بیماران با ظرفیت بالاتر انجام ندهید، زیرا آن ها را به سمت عقلانی سازی سوق خواهید داد). « واکنشتان نسبت به او چه بود؟»،« چه احساسی نسبت به او داشتید؟» و سپس به فعل زمان حال برگردید: « الان درباره ی او چه احساسی دارید؟» زنجیره ای از مداخلات همانند این، این امکان را فراهم می کنند تا مقدار احساسی را که بیمار با‌ آن مواجه است، تنظیم کنید تا تحمل وی افزایش یابد.

 

برگرفته شده از کتاب: روانپویشی فشرده کوتاه مدت تعدیل فردریکسون برای شخصیت های شکننده 

مترجمان: دکتر فرهاد چنگیزی _ سارا مرادی کلاره _ پگاه سروشیان 

انتشارات: پرنده

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.