ضربه روحی ناشی از دلبستگی، انتقال و انتقال متقابل
مادر و فرزندی را رو به رویهم تصور کنید؛ کودک در پاسخ به مادری که او را گرم در آغوش گرفته است، با تمام وجود لبخند میزند. شما از دیدن این صحنه احساس خوبی پیدا میکنید. چرا؟ اتفاق خوبی در حال افتادن است: دلبستگی، با همه فواید روانی و زیستی که در بر دارد. کودکی […]
مادر و فرزندی را رو به رویهم تصور کنید؛ کودک در پاسخ به مادری که او را گرم در آغوش گرفته است، با تمام وجود لبخند میزند. شما از دیدن این صحنه احساس خوبی پیدا میکنید. چرا؟ اتفاق خوبی در حال افتادن است: دلبستگی، با همه فواید روانی و زیستی که در بر دارد. کودکی که با پیوند پایدار با پدر و مادر، بزرگ میشود، میتواند بدون حالت تدافعی، ترس یا خشم با دیگران نیز ارتباط برقرار کند.
بااینوجود، اگر این پیوند به دلیل بیماریهای فکری، مرگ، سوءاستفاده یا جدایی والدین به هم بخورد، چه اتفاقی میافتد؟ این ضربه روحی ناشی از جدایی باعث بروز احساسات دردناکی میشود. اگر کودک بتواند این درد خود را با عشق کس دیگری جبران کند، بزرگ شدن او روال طبیعی خواهد داشت و در آینده روابط نزدیکی با دیگران برقرار خواهد کرد. اگر او نتواند این احساسات را با عشق یک نفر دیگر جایگزین کند، در آینده نمیتواند احساسات و روابط خود را درست بروز بدهد. درنتیجه هنگام نزدیک شدن و صمیمی شدن باکسی، دچار خشم خواهد شد.
درد شدید ناشی از فقدان، عدم حضور یا توهین از سوی والدین، باعث بروز خشم میشود. ازآنجاییکه چنین کودکی نمیتواند به والدینش متوسل شود که به او کمک کنند تا بتواند با احساسات خود کنار بیاید، با ذهن نابالغ خود، حالت دفاعی به خود میگیرد. ازآنجاییکه او از این حس خشم آگاهانه خود رنج میبرد، درنهایت احساس خشم خود را در ناخودآگاه خود، پنهان میکند. ولی ازآنجاییکه کودک باور دارد احساساتش باید با کردارش یکی باشند، همانطوری زندگی خواهد کرد که احساس میکند، چه احساس خشم داشته باشد، چه آسیبی دیده باشد و یا حتی احساس کند که باید والدینش را از بین ببرد. درنتیجه، او مجموعهای از احساسات عشق، درد، خشم، اشتیاق و گناه از خشمی که در ذهن خود پنهان کرده است را خواهد داشت. اکنون او از احساسات خود یا از نزدیک شدن به کسانی که با آنها روبرو میشود، هراس دارد.
کودکی که احساسات پیچیده خود را در خود خاموش کرده است، در بزرگسالی دچار بیماریهای جسمانی، افسردگی، خشم، اضطراب، انزواطلبی و میل به تخریب خود خواهد شد. هرچه ضربه روانی کودک تازهتر باشد، به همان اندازه درد، خشم و احساس گناه او شدیدتر خواهند شد، بنابراین، حالت دفاعی او شدیدتر میشود و بیشتر خود را تخریب میکند (به فصل ۳ مراجعه کنید). رابطه بین این ضربه روحی و مشکلاتی که در درازمدت در فرد به وجود میآید، در تحقیقات متعدد روی وقایع ناخوشایند دوران کودکی، مشاهدهشدهاند (فلیتی و همکارانش، ۱۹۹۸).
اگر والدین نتوانند یا نخواهند به احساسات کودک پاسخ بدهند، اشتیاق کودک به ایجاد ارتباط از بین خواهد رفت. کودکانی که فاقد رابطه امن هستند، دچار الگوهای شخصیتی آسیبدیدهای مانند ساختار شخصیت شکننده (داوانلو ۱۹۹۵) و اختلال شخصیت مرزی خواهند شد (کرنبرگ، ۱۹۷۶). آنها از پیامدهای ناشی از درد شدید، خشم و احساس گناه به خاطر بیهوده بودن تلاشهایشان برای ایجاد ارتباط، رنج خواهند برد. آنها یک حالت دفاعی اولیه دارند که شامل فرافکنی، فاصله انداختن بین خود و دیگران و تشخیص فرافکنانه میشود و این موضوع باعث میشود آنها نتوانند شخصیت منسجمی داشته باشند. اضطراب ناخودآگاه آنها به شکل سردرگمی ذهنی و مجموعهای از علائم عصبی ظاهر میشود و درنتیجه آستانه تحمل اضطراب آنها پایین میآید.
انتقال
هیجانات پیچیده مربوط به آسیب روحی ناشی از دلبستگی، در روابط کنونی بیمار تحریک میشوند، بهویژه در رواندرمانی. چرا؟ شما آدم دلسوزی هستید، ارتباط قویای با بیمارتان برقرار کردهاید و به بیمارتان توجه نشان میدهید. به چشمان او نگاه میکنید و دلبستگیهای اولیه، بههمخورده و شکستخورده او را به او یادآور میشوید.
به این روند فعالسازی هیجانات، اضطراب و حالتهای دفاعی در رابطه درمانی، انتقال گفته میشود. اگرچه انتقال، نشاندهنده تمام منابع واکنشهای هیجانی در بیماران نیست، ولی آی اس تی دی پی و بیشتر درمانهای وابسته به محرکها و انگیزههای مؤثر در فکر، روی این مسئله متمرکز هستند.
حبیب دوانلو (۱۹۹۹)، عبارت انتقال را برای رابطه درمانی خود نیز بهکاربرده است. این همان T در مثلث قدیمی شخص (مالان ۱۹۷۹)، است، C افراد کنونی و P افراد گذشته هستند (شکل ۱٫۱).
کنونیC انتقال T
گذشته P
شکل ۱٫۱ مثلث شخصیت
انتقال متقابل
عبارت انتقال متقابل دارای معانی متفاوتی است. اوتو کرنبرگ (۱۹۶۵)، انتقال متقابل را بهطورکلی برای همه احساساتی که درمانگر در مورد بیمار خودش تجربه میکند، مطرح کرد. او سه نوع انتقال متقابل متفاوت را ارائه کرد که همگی با آی اس تی دی پی مرتبط هستند:
- انتقال متقابل عینی: بیمار واکنشهای هیجانی را که بیشتر افراد دارند به درمانگر برمیگرداند. برای مثال، اگر بیمار دائماً دشنام بدهد، بیشتر درمانگران و دیگران بهصورت عینی در چنین برخوردهایی خشمگین میشوند.
- انتقالات معکوس ذهنی: بیمار با گفتن مطلبی در مورد زندگی درونی خود، احساس کشش را به درمانگر برمیگرداند. کرنبرگ (۱۹۶۵) دو نوع انتقال متقابل ذهنی را توضیح میدهد:
- انتقال متقابل هماهنگ که در آن درمانگر با تجربه بیمار آشنا میشود. این روند، نتیجه هم سویی تلقینی است که منجر به این میشود که درمانگر آنچه را که بیمار احساس میکند، حس کند. ما بهعنوان افرادی اجتماعی، میتوانیم هیجانات افراد دیگر را حس کنیم و میتوانیم همان تجربیات درونی فرد را به شکل مشابهی و بهطور مفصل، تجربه کنیم. برای مثال، اگر شما درمانگر هستید، ممکن است حس کنید چیزی در شکمتان به شما میگوید که اضطراب بیمار وارد عضله صاف شکمش میشود. ممکن است احساس کنید خشم به قفسه سینه شما میرسد و به شما میگوید که خشم بیمار در حال بیرون آمدن است.
- انتقال متقابل مکمل زمانی اتفاق میافتد که درمانگر بنا به مقاومت بیمار در برابر، احساسات بیمار را حس کند. برای مثال، بیمار شمارا پس میزند، چون خود پسزده شده است و شما احساس خشم میکنید، زیرا او درگذشته به خاطر پسزده شدن، احساس خشم کرده است.
- انتقال متقابل عصبی: درمانگر بنا به ضربه روحی حلنشده ناشی از دلبستگی بیمار، نسبت به او احساساتی پیدا میکند. بهویژه وقتیکه احساسات حلنشده گذشته درمانگر نیز به هنگام ارتباط با بیمار فعال شوند و بهصورت ترکیبی از حالت دفاعی و اضطراب ناخودآگاه، دربیایند.
درمانگران درمانهای سرسختانهای را انجام میدهند که باید با آگاهی از این واکنشها و با بهکارگیری آنها و برای جلوگیری از پیامدهای منفی آن برای بیمار انجام شوند. مسائل انتقال متقابل مربوط به طبقهبندیهای مختلف بیماران در فصل ۱۳-۱۷ مفصل به بحث گذاشته خواهد شد.
ضربه روحی ناشی از دلبستگی، نیروی اصلی پاتوژنیک در گستره وسیعی از بیماریها است. انتقال زمانی اتفاق میافتد که احساسات حلنشده گذشته بیمار نسبت به درمانگر و افراد دیگر، فعال شوند. انتقال متقابل عینی زمانی اتفاق میافتد که بیمار احساساتی را که بیشتر افراد دارند، نشان بدهد. انتقال متقابل ذهنی، زمانی اتفاق میافتد که بیمار احساساتی را که درون خود داشته است، در درمانگر بیدار کند. انتقال متقابل عصبی زمانی اتفاق میافتد که درمانگر بهصورت ناخودآگاه احساسات حلنشده خود را به بیمار منتقل کند. پاسخهای انتقال متقابل میتوانند اشارههای مفیدی باشند که درمانگر را راهنمایی کنند.
بریده ای از کتاب: درمان از راه پیروزی بر مقاومت تکنیکهای پیشرفتۀ رواندرمانی
نویسنده: آلن عباس
مترجمان: دکتر فرهاد چنگیزی – مهسا جوکار – زهرا کشفی
انتشارات: پرنده
لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.