پرورش هیجان همپای رشد کودک – بخش ششم ــ اواسط کودکی ( هشت تا دوازده سالگی)

اواسط کودکی ( هشت تا دوازده سالگی) در این مقطع از دوران کودکی، بچه ها کم کم به گروه های اجتماعی بزرگتر می پیوندند و مفهوم نفوذ اجتماعی را درک می کنند. آنها به تدریج متوجه می شوند که چه کسانی جزو همسالان آنها هستند و چه کسانی نیستند. در عین حال، از نظر شناختی […]


اواسط کودکی ( هشت تا دوازده سالگی)

در این مقطع از دوران کودکی، بچه ها کم کم به گروه های اجتماعی بزرگتر می پیوندند و مفهوم نفوذ اجتماعی را درک می کنند. آنها به تدریج متوجه می شوند که چه کسانی جزو همسالان آنها هستند و چه کسانی نیستند. در عین حال، از نظر شناختی رشد می کنند و به استیلای عقل بر هیجان پی می برند.

به سبب آگاهی روزافزون فرزندتان از تأثیر و نفوذ همسالان، به تدریج در می یابند که یکی از انگیزه های اصلی او در زندگی این است که به هر قیمت شده از شرمندگی و خجالت زده شدن در برابر دیگران جلوگیری کند. غالباً بچه ها در این سنین نسبت به نحوه ی لباس پوشیدن، نوع کیف مدرسه، و نوع فعالیت هایی که انجام می دهند بسیار حساس می شوند. آنها از انجام هر کاری که تو جه دیگران را جلب کند اجتناب می کنند، به ویژه اگر این کار باعث شود دوستانشان آنها را مسخره کنند یا مورد انتقاد قرار دهند. اگرچه ممکن است این مسئله برای والدینی که دوست دارند فرزندشان رهبر باشد نه دنباله رو، ناراحت کننده باشد، اما همرنگی و همنوایی در این سنین امری کاملاً طبیعی است. این خصوصیت نشانگر آن است که فرزندتان در زمینه ی درک نشانه های اجتماعی ماهرتر شده است، مهارتی که در سراسر زندگی برایش مفید و سودمند است. از سوی دیگر، دستیابی به این مهارت در اواسط کودکی بسیار مهم است چون کودکان در این سنین در زمینه ی مسخره کردن و دست انداختن یکدیگر بسیار بی رحم و سنگدلند. درواقع، مسخره کردن در این سنین به مثابه قالبی است که بسیاری از معیارهای اخلاقی را در وجود کودکان شکل می دهد. دخترها هم مثل پسرها یکدیگر را مسخره می کنند اما مسخره کردن در میان پسرها ممکن است بالا بگیرد و به زد و خورد نیز کشیده شود.

تحت این فشار، بچه ها خیلی زود یاد می گیرند که بهترین پاسخ به تمسخر دیگران این است که هیچ گونه واکنش عاطفی از خود بروز ندهند. بچه ها می فهمند که اگر سردسته ی گروهی کلاهشان را بردارد یا آنها را با نامی مسخره صدا بزند، هرگونه اعتراض، گریه، بدگویی، یا عصبانیت، موجب می شود که بیشتر مورد تحقیر و طرد قرار گیرند. در این گونه موارد، بچه با خویشتنداری و مدارا می تواند جایگاه خود را در گروه حفظ کند. و به همین دلیل، بچه ها در روابط با همسالان احساسات خود را زیر پا می گذارند و به قواعد خاصی تن در می دهند تا مورد تمسخر واقع نشوند. اگرچه بیشتر بچه ها با این مسئله کنار می آیند، اما مطالعات ما نشان می دهد بچه هایی که در اوایل کودکی نحوه ی تنظیم عواطف و هیجانات را به واسطه ی پایبندی والدینشان به اصول پرورش هیجان یاد می گیرند، در این زمینه از سایر بچه ها موفق ترند.

این « بی تفاوتی » در روابط با همسالان، ممکن است برای والدینی که مربیان هیجان خوبی برای فرزندانشان بوده اند کمی گیج کننده باشد. آنها اغلب به غلط تصور می کنند که فرزندانشان هرگاه با فردی از همسالان خود اختلاف پیدا می کنند باید احساساتشان را با ایشان در میان بگذارند و مشکلشان را حل کنند. این روش ممکن است در سنین پیش دبستانی کارایی داشته باشد، ولی در این سن، ابراز احساسات، یک ضعف اجتماعی تلقی می شود و می تواند فاجعه آفرین باشد. بچه هایی که بر مبنای اصول پرورش هیجان تربیت شده اند از بینش اجتماعی لازم برای درک این مسئله برخوردارند. آنها قادرند نشانه های اجتماعی همسالانشان را درک کنند و رفتاری مناسب داشته باشند.

کودکان این سنین در عین حال که سعی می کنند از بروز احساسات و هیجانات خود جلوگیری کنند، نسبت به قدرت عقل و خرد آگاه تر می شوند. در حوالی ۱۰ سالگی قدرت استدلال منطقی بچه ها به شدت افزایش می یابد. آنها شبیه آقای اسپاک در فیلم پیشتازان فضا می شوند که همیشه از بروز احساسات خود جلوگیری می کرد و از دلیل و منطق لذت می برد بچه ها در این سنین دوست دارند طوری واکنش نشان دهند که انگار ذهن آنها یک رایانه است. برای مثال، اگر به یک بچه نُه ساله بگویید:« جوراب هایت را از این جا بردار»، او جوراب هایش را از زمین بر می دارد و دوباره آنها را در همانجا به زمین می گذارد، و می گوید:« شما نگفتید که آنها را کجا بگذارم، فقط گفتید جوراب هایت را از این جا بردار.»

این نوع رفتارها که از چشم افراد بزرگسال، وقاحت و بی ادبی محسوب می شوند. برای کودکی که زندگی را سیاه و سفید، این یا آن، و درست یا غلط می بیند عادی و معمولی است. آنها ناگهان می فهمند بسیاری از معیارهای حاکم بر جهان، غیر منطقی و ساخته ی دست بزرگسالان هستند، لذا ممکن است دنیا در نظرشان احمقانه جلوه کند. در این صورت، آنها بزرگسالان را افرادی ریا کار تلقی می کنند و آنگاه از تمسخر و تحقیر آنها لذت می برند.

حاصل و برآیند تمامی این قضاوت ها و ارزیابی ها، نظام ارزشی کودک است. کودکان در این سنین به اخلاقیات و عدالت توجه و علاقه نشان می دهند. او ممکن است «دنیای آرمانی» را جایی بداند که در آن با همه ی انسان ها به مساوات و برابری رفتار می شود، جایی که احزاب دیکتاتور و جنگ هرگز مجال ظهور نمی یابند، جایی که ظلم و استبداد هرگز وجود نخواهد داشت. او ممکن است از دنیای بزرگسالان متنفر و بیزا شود چرا که در همین دنیا، شقاوت و بیرحمی تا بدان حد رسیده بوده است که تجارت برده انجام می گرفته و دادگاه تفتیش عقاید برپا بوده است. او شک می کند، به چالش و مقابله بر می خیزد، و در اندیشه فرو می رود.

البته، نکته ی عجیب این است که او در عین حال، به قواعد و معیارهای ظالمانه و اختیاری گروه همسالان خویش نیز متعهد و پایبند است. در عین حالی که از حق فرد برای آزادی بیان دفاع می کند، در کمد لباسش فقط و فقط یک مدل پیراهن و بلوز خاص وجود دارد. در عین حال که به خاطر رفتار بیرحمانه ی صنایع لوازم آرایشی در قبال حیوانات عمیقاً نگران است، ممکن است در توطئه ای ناجوانمردانه برای بیرون کردن یکی از همکلاسی هایش از تیم بسکتبال شرکت کند. والدین باید در برابر این تناقضات رفتاری فرزند خود چه واکنشی نشان دهند؟ توصیه ی من این است که آنها را آزاد بگذارید، زیرا این دوران برای آنها دوران اکتشاف است. توجه داشته باشید که پایبندی کامل بچه ها به قواعد خودسرانه و اختیاری دنیای همسالان، بخشی از فرایند رشد طبیعی آنها محسوب می شود. و بیانگر توانایی آنها برای تشخیص آن دسته از معیارها و ارزش های دنیای همسالان است که سبب پذیرش و اجتناب از طرد شدن می شوند.

اگر متوجه شدید فرزندتان با بچه ی دیگری رفتاری دارد که از نظر شما ناعادلانه است، به او بگویید که در مورد رفتارش چه احساسی دارید. از این فرصت استفاده کنید و عقاید خودتان را در مورد محبت کردن به دیگران و بازی عادلانه به فرزندتان انتقال دهید. اما توصیه می کنم از هر  گونه واکنش خشن یا تنبیه خودداری کنید مگر اینکه رفتار او واقعاً‌ آسیب رسان و از سر بدجنسی باشد، باندبازی و اعمال نفوذ گروه همسالان از رفتارهای طبیعی بچه ها در این سنین است.

اگر فرزندتان به شما گفت که همسالانش او را طرد کرده یا رفتار ناعادلانه ای با او داشته اند، می توانید با استفاده از اصول پرورش هیجان به او کمک کنید تا بر احساس اندوه و خشم خود غلبه کند. سپس با همفکری هم، راه حل هایی برای مشکل موجود پیدا کنید. برای مثال، روش هایی را بررسی کنید که فرد می تواند به کمک آنها، با دیگران دوست شود و این دوستی را حفظ کند. تمایل فرزندتان را برای اینکه مثل گروه همسالان خود لباس بپوشد و رفتاری مشابه آنها داشته باشد کم اهمیت و ناچیز جلوه ندهید و او را به خاطر همرنگ شدن و همنوایی با آنها تحقیر نکنید. در عوض، تمایل او را برای پذیرفته شدن در گروه همسالان محترم بشمارید و او را در این راه یاری کنید.

در خصوصِ اینکه بچه ها در این سنین معمولاً آداب و رسوم و معیارهای بزرگسالان را به تمسخر می گیرند،‌ توصیه ی من به والدین این است که این رفتار آنها را به خود نگیرند. تمسخر، تحقیر، طعنه و کنایه، و بی اعتنایی به ارزش های بزرگسالان، از جمله گرایش های طبیعی بچه ها در اواسط دوران کودکی است. اما اگر واقعاً احساس می کنید که فرزندتان رفتاری بی ادبانه با شما دارد می توانید این مسئله را به طور مستقیم به وی گوشزد کنید.(« وقتی که به مدل موی من می خندی، احساس می کنم به من بی احترامی می کنی.») این هم یکی از راه هایی است که والدین می توانند از طریق آن، ارزش هایی مثل محبت به دیگران و احترام متقابل را به فرزندانشان انتقال دهند. سرانجام آنکه بچه ها در این سنین نیز مثل همیشه، به رابطه ی عاطفی با والدین و راهنمایی های دوستانه ی آنها نیاز دارند.

برگرفته شده از کتاب: پرورش هوش هیجانی در کودکان 

نویسنده: دکتر جان گاتمن 

ترجمه: حمید رضا بلوچ

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.