پرورش هیجان همپای رشد کودک ــ بخش پایانی ـــ (دوران نوجوانی)

دوران نوجوانی ویژگی اصلی دوران نوجوانی، نگرانی و دغدغه ی شدید در زمینه ی شناخت هویت فردی است و نوجوان خود را با سؤالاتی این چنین مواجه می بیند: من کی ام و چه کاره خواهم شد؟ باید شبیه چه کسی باشم؟ بنابراین اگر فرزند نوجوانتان در مقطعی از دوران نوجوانی دچار در خود فرورفتگی […]


دوران نوجوانی

ویژگی اصلی دوران نوجوانی، نگرانی و دغدغه ی شدید در زمینه ی شناخت هویت فردی است و نوجوان خود را با سؤالاتی این چنین مواجه می بیند: من کی ام و چه کاره خواهم شد؟ باید شبیه چه کسی باشم؟ بنابراین اگر فرزند نوجوانتان در مقطعی از دوران نوجوانی دچار در خود فرورفتگی شد و بیش از حد به خود مشغول گشت نگران نشوید. چون در این سنین، روابط با دوستان محوریت می یابد و نوجوان کمتر به موضوعات خانوادگی علاقه نشان می دهد. اما به طور کلی، از طریق همین دوستی ها است که نوجوان خود را خارج از چارچوب آشنای خانواده کشف می کند و می شناسد اما حتی در روابط با همسالان نیز، فکر نوجوان معمولاً به خودش مشغول است.

در حین تحقیق بر روابط دوستانه میان بچه ها، موفق به ضبط مکالمه ای بین دو دختر نوجوان شدیم که به خوبی توجه و دلمشغولی نوجوانان را نشان می دهد. به محض آنکه به یکدیگر رسیدند، یکی از آنها تعریف کرد که تابستان در یک اردو با بچه هایی که مشکل عاطفی داشته اند صحبت می کرده است. دختر دوم، به جای آنکه جزئيات بیشتری از کار او بپرسد، از حرف های او به عنوان نقطه ی آغازی برای صحبت کردن درباره ی خودش استفاده کرد و گفت :«وای، واقعاً جالب است، اما من هرگز نمی توانم چنین کارهایی بکنم. من اصلاً صبر و تحمل ندارم. یک بار خواهرم بچه ی نوزادش را بغلم داد. بچه ی با نمک و شیرینی بود، اما وقتی که به گریه افتاد، فوراً او را به خواهرم دادم. فکر نمی کنم هرگز بتوانم مادر شوم. به هیچ وجه. اصلاً حوصله ندارم. نمی دانم تو چه جوری توانستی طاقت بیاوری و با آن بچه ها صحبت کنی. به نظرم باید سعی کنم مثل تو باشم، اما فکر نمی کنم بتوانم. به نظر تو من می توانم؟»

و حرف های دختر دوم همین طور ادامه پیدا کرد و خودش را از هر لحاظ با دوست جدیدش مقایسه کرد، و با صدای بلند از توانایی خود برای تغییر و تحول صحبت کرد. و سرانجام همه خصوصیات مطلوب و نامطلوب خود را برشمرد. اگر هم گهگاه رشته کلام را به دست دوستش می داد به خاطر این نبود که مثلاً بخواهد او را بیشتر بشناسد، بکله با این انگیزه بود که زمینه های بیشتری را برای ارزیابی خودش به دست بیاورد. دوستی او نیز، همچون اکثر دوستی های دوران نوجوانی، وسیله ای برای کشف هویت خویش بود.

این مثال، اگرچه اغراق آمیز است اما به وضوح نشان می دهد که در زیر بنای خودمشغولی و خودبینی نوجوانان چه انگیزه ای نهفته است. نوجوانان در مسیر اکتشاف و شناخت خود هستند و مرتباً به این سو و آن سو می روند تا راه درست را پیدا کنند. آنها هویت های جدید، واقعیت های تازه، و جنبه های نوینی از وجود خویش را تجربه می کنند. این فرایند اکتشافی در میان نوجوانان، امری عادی و طبیعی است.

اما مسیر آنها همیشه صاف و هموار نیست. تغییرات هورمونی ممکن است باعث بروز نوساناتی سریع و غیرقابل کنترل در خلق و خوی آنها شود. تأثیرات منفی محیط اجتماعی ممکن است به سبب آسیب پذیری نوجوانان، آنها را در معرض خطر اعتیاد، خشونت و پرخاشگری، یا بی بندوباری جنسی قرار دهد. اما اکتشاف،‌ به مثابه ی بخشی از فرایند رشد طبیعی و اجتناب ناپذیر انسان، ادامه می یابد.

یکی از وظایف مهمی که نوجوانان در سفر اکتشافی خود با آن روبرویند تلفیق و یکپارچه سازی منطق و هیجان است. اگر بتوان آقای اسپاک منطقی، ستاره ی فیلم پیشتازان فضا را نماد دوران اواسط کودکی تلقی کرد، بی شک کاپیتان کِرک را می توان بهترین نماد دوران نوجوانی دانست. کرک در نقش فرمانده سفینه ی اینترپرایز، دائم باید تصمیم هایی بگیرد که در آنها احساسات و عواطف انسانی اش رو در روی منطق و خرد او قرار می گیرد. البته این کاپیتان شایسته همیشه راه حل مناسبی پیدا می کند و افراد سفینه را نجات می دهد. ما نیز امیدواریم نوجوانان بتوانند، همچون کاپیتان کرک، در مواقعی که قلب یک چیز می گوید و مغز چیزی دیگر، تصمیم درستی اتخاذ کند.

نوجوانان غالباً در مواجهه با مسائل جنسی و مسائل مربوط به پذیرش خویشتن، مجبور به گرفتن چنین تصمیم هایی می شوند. دختری پی می برد که به پسری علاقه مند شده ولی از او خوشش نمی آید. «خیلی پسر بامزه ای است، اما کافی است دهانش را باز کند، آنوقت آبروی آدم را می برد.» یا پسری صاحب عقایدی می شود که زمانی، پدرش را به خاطر پایبندی به آنها نکوهش می کرده. (« نمی توانم باور کنم! انگار عین پدرم شده ام!»)‌ بدین ترتیب، نوجوان ناگهان با این حقیقت روبرو می شود که گویا جهان آن طور که فکر می کرد سیاه و سفید نیست. یعنی هیچ چیز در دنیا مطلقاً خوب یا مطلقاً بد نیست و همه چیز نسبی است و ممکن است همان ویژگی هایی که دوست نداشته در وجود خودش پدیدار شود.

همان طور که یافتن مسیر در دوران نوجوانی کاری دشوار است، مادر یا پدر فردی نوجوان بودن نیز سخت و دشوار است، زیرا بیشتر اکتشافات فرزند نوجوان شما باید به تنهایی و توسط خودش صورت گیرد. مایکل رییرا، مشاور و مؤلف، می نویسد:« تا این مرحله از زندگی، شما در زندگی فرزند خود نقش یک «مدیر» را داشته اید: همه ی فعالیت های بیرون از خانه یا تفریحی او را تنظیم می کردید، در انجام تکالیف درسی کمکش می کردید، برایش از دکتر وقت می گرفتید و … از نزدیک در جریان امور تحصیلی اش بودید، و معمولاً سؤالات (مهمش) را قبل از هر کسی، برای شما مطرح می کرد. اما ناگهان همه چیز عوض می شود و او شما را بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ گونه مشورتی، از مقام مدیریت عزل می کند. اکنون اگر می خواهید در دوره ی نوجوانی و پس از آن، در زندگی فرزند خود نفوذ داشته باشید، بهتر است کمی دست و پای خود را جمع کنید و نقش مشاور او را برعهده بگیرید.»

البته این تغییرِ نقش حرکت بسیار ظریف و دقیقی است. بی شک هیچ موکلی مشاوری را به خدمت نمی گیرد تا با اعمال و رفتارش کاری کند که موکل احساس بی کفایتی کند، یا از آن بترسد که زمام امور از دستش خارج شود. یک موکل دلش می خواهد مشاوری داشته باشد که بتواند به او اعتماد کند، کسی که مأموریت او را درک کند و به او توصیه های مفیدی در جهت نیل به اهدافش ارائه دهد. و در این مرحله از زندگی، هدف اصلی نوجوان دستیابی به استقلال و خودمختاری است.

حال، شما چگونه می توانید نقش مشاور را به خوبی ایفا کنید؟ چگونه می توانید هم آن قدر به او نزدیک باشید که بتوانید نقش هیجان را برایش ایفا کنید و هم به او استقلال دهید تا در جریان رشد خود به بزرگسالی تمام عیار بدل شود؟ به منظور پاسخ به سؤالات فوق، در این جا چند توصیه و پیشنهاد ارائه کرده ایم که عمدتاً‌ مبنی بر پژوهش های روانشناس و نویسنده بنام، هایم گینوت است:

بپذیرید که نوجوانی زمانی است که بچه ها از والدین خود جدا می شوند. مثلاً، والدین باید بپذیرند که نوجوانان نیاز به حریم شخصی دارند. مخفیانه به حرف های او با دیگران گوش کردن، خواندن مجلات او، یا بیش از حد سؤال پیچ کردنش، باعث می شود فکر کند که به او اعتماد ندارید. و این مسئله، به نوبه ی خود، مانع از ارتباط مؤثر شما با وی می شود و موجب می گردد که او در لحظات دشوار زندگی خود، شما را به جای دوست به چشم دشمن ببیند.

علاوه بر محترم شمردن حریم شخصی او، باید بی قراری ها و نارضایتی های گهگاهی او را نیز بپذیرند. گوردون پارکس، شاعر و عکاس، در مورد دوران نوجوانی خود می نویسد:« در این دوران رنج آور، چه غم دلنشینی در دلم بود.» به فرزند نوجوان خود فرصت دهید این احساسات عمیق را تجربه کند و از مطرح کردن سؤال هایی همچون «چرا این طوری شدی؟» اجتناب کنید. نوجوان شما ممکن است غمگین، خشمگین، نگران، یا دلسرد و مأیوس باشد، و مطرح کردن چنین سؤالاتی، در واقع نشان می دهد که شما نمی خواهید او چنین احساساتی داشته باشد.

از سوی دیگر، اگر فرزند نوجوانتان خیلی راحت حرف دلش را به شما می گوید، سعی کنید طوری عمل نکنید که انگار همه چیز را سریع درک می کنید. نوجوانان اغلب، به خاطر دیدگاه خاصی که دارند، احساس می کنند تجارب آنها منحصر به فرد است. و اگر والدین رفتار یا انگیزه های آنها را واضح و آشکار تلقی کنند، رنجیده خاطر می گردند. بنابراین، در برخورد با آنها کمی صبور باشید و با اشتیاق و روی گشاده به حرف های آنها گوش دهید. طوری رفتار نکنید که انگار از قبل می دانید که او چه می خواهد بگوید.

از آنجا که نوجوانی، دوران فرد گرایی است توجه داشته باشید که ممکن است مدل مو، سبک لباس پوشیدن، نوع موسیقی و هنر مورد علاقه، و طرز گفتار فرزند نوجوانتان چندان به مذاق شما خوش نیاید. به یاد داشته باشید که لزومی ندارد انتخاب های فرزند خود را قبول داشته باشید، بلکه فقط باید آنها را بپذیرید.

به همین ترتیب، سعی نکنید انتخاب های او را در هر زمینه مورد نقد و سرزنش قرار دهید. اجازه دهید با نوع لباس، موسیقی، حرکات، ژست ها، و طرز گفتار خود بگوید:« من از والدین خود متفاوت ام به این افتخار می کنم.»

به فرزندان نوجوان خود احترام بگذارید. لحظه ای فکر کنید بهترین دوستتان با شما طوری رفتار می کند که بیشتر والدین با فرزندان نوجوانشان رفتار می کنند. چه احساسی پیدا می کنید اگر دائماً رفتارمان مورد انتقاد قرار گیرد، ضعف هایتان را به شما گوشزد کنند، یا در مورد موضوعاتی که به آنها حساس هستید مورد تمسخر قرار بگیرید؟ اگر دوستتان سخنرانی بلندبالایی برایتان بکند و با لحنی تحکم آمیز شما را موعظه کند که در زندگی باید فلان روش را در پیش بگیرید و فلان کارها را انجام دهید، احتمالاً احساس می کنید این شخص احترام چندانی برای شما قائل نیست، و به احساسات شما اهمیت نمی دهد. بدین ترتیب، احتمالاً از او دوری می جویید و دیگر قلباً به او اعتماد نخواهید داشت.

من نمی خواهم بگویم که والدین باید با فرزندان نوجوان خود دقیقاً مثل یک دوست رفتار کنند ( رابطه ی والد ـ فرزندی خیلی پیچیده تر از این است)، بلکه می خواهم بگویم به فرزندان نوجوان خود، لااقل به اندازه ی دوستانتان، احترام بگذارید. بنابراین، به شما توصیه می کنم از تمسخر، تحقیر، توهین، و دست انداختن آنها خودداری کنید. معیارها و ارزش های خود را برای فرزندانتان بیان کنید اما این کار را به زبانی ساده و به دور از تحکم انجام دهید. هیچ کس دوست ندارد برایش موعظه کنند، به ویژه نوجوان.

وقتی که می خواهید مخالفت خود را با طرز رفتار فرزند نوجوان خود ابراز کنید از زدن برچسب های شخصیتی (مثل تنبل، طماع، شلخته، لاابالی، خودخواه) به او خودداری کنید. بلکه فقط درباره رفتارهای او صحبت کنید و برایش توضیح دهید که رفتارش چه تأثیری بر شما گذاشته است. («وقتی ظرف ها را همان طور نَشسته می گذاری، از دستت دلخور و عصبانی می شوم. چون آن وقت من باید کاری را که وظیفه توست انجام بدهم.»)‌ و تأکید می کنم که از روانشناسی وارونه نیز استفاده نکنید. مثلاً، از نوجوان خود نخواهید کاری را انجام دهد که خلاف خواسته ی شما است، با این امید که او نافرمانی کند و شما در پایان به نتیجه ی مطلوبتان برسید. چنین روش هایی گیج کننده، فریبکارانه، و نادرست اند و به ندرت مؤثر واقع می شوند.

سعی کنید فرزندانتان با گروه یا انجمنی مناسب در ارتباط باشند. یک ضرب المثل معروف می گوید: « برای بزرگ کردن یک بچه، همه ی اهالی دهکده باید کمک کنند.» این گفته در دوران نوجوانی بیش از هر زمان دیگری مصداق پیدا می کند. به همین خاطر است که به شما توصیه می کنم همه ی کسانی که فرزندتان در زندگی روزمره با آنها ارتباط دارد، از جمله دوستان و والدین دوستانش را بشناسید.

زمانی از زنی شیندم که می گفت دختر دانشجویش برای اسکان مهاجران اتیوپیایی فعالیت می کند. او معتقد بود که دخترش کاری خیرخواهانه و بشر دوستانه انجام می دهد و او را انسانی خوب و مهربان می دانست. او می گفت: « من و شوهرم به راهی که دخترمان در پیش گرفته است افتخار می کنیم. ولی این افتخار درواقع متعلق به انجمن اسکان مهاجران اتیوپیایی است.» مادر در ادامه ی حرف هایش توضیح داد: « وقتی دخترم نوجوان بود، با او زیاد اختلاف نظر داشتیم و بارها پیش می آمد که او با من و پدرش قهر می کرد. در این جور مواقع، دخترم  به خانه ی دوستانش می رفت و با والدین آنها درد دل می کرد و چون همه ی آنها عضو همان انجمن بودند، آنها را خوب می شناختم. من از فعالیت های این انجمن کاملاً آگاه بودم و به آنها اعتماد داشتم و بنابراین دختر من طوری پرورش یافت که امروز همه ی ما به او افتخار می کنیم، اما باید اعتراف کنم که فقط ما نبودیم که دخترم را پرورش دادیم، بکله این انجمن نیز نقش بسیار مهمی در رشد شخصیت فرزندمان برعهده داشت.»

از آن رو که ما نمی توانیم برای فرزند خود ـ به ویژه در دوران نوجوانی ـ همه چیز باشیم بنابراین توصیه ی من به والدین این است که تلاش کنند فرزندانشان با گروه یا انجمنی مناسب ـ مثل مکان های مذهبی، مدرسه، همسایگان، خویشاوندان، و دوستان ـ در ارتباط باشند. نکته ی مهم این است که فرزندانتان به جز شما با بزرگسالان دیگری که نظام اخلاقی و ارزش آنها شبیه شماست مرتبط باشند. با این کار، به فرزندانتان امکان می دهید که وقتی با شما اختلاف پیدا می کنند و از شما فاصله می گیرند، برای دریافت کمک و راهنمایی به این افراد مراجعه کنند.

در عین حال که همچنان به پرورش هیجانات فرزندانتان ادامه می دهید، آنها را به تصمیم گیری مستقل تشویق کنید. بی شک تشخیص اینکه چقدر باید در زندگی نوجوانان دخالت کرد،‌ یکی از دشوارترین وظایف پدر و مادرهاست. مثل همیشه، منظور از ترغیب نوجوانان به استقلال و خود مختاری این است که به آنها اجازه دهیم هرکاری را که می توانند، خودشان انجام دهند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که راجع به چیزهای مهم تصمیم بگیرند. همچنین زمان خوبی است که به او بگوییم: «انتخاب با خودت است.» نشان دهید که به قضاوت و انتخاب او اعتماد دارید و از هشدار دادن به وی در مورد خطرات و عواقب احتمالی تصمیمش خودداری کنید. برای اینکه نوجوانان را به استقلال و خودمختاری تشویق کنیم، گاهی نیز لازم است به آنها اجازه دهیم تصمیمات نامعقول (نه خطرناک) بگیرند. به یاد داشته باشید که نوجوانان از اشتباهات خود نیز به اندازه موفقیت هایشان درس می گیرند. این مسئله به ویژه در مورد نوجوانانی مصداق دارد که پدر و مادری دلسوز و حمایتگر در کنار خود دارند که به آنها کمک می کنند تا بر احساسات منفی ناشی از شکست غلبه کنند و به دنبال روش هایی باشند که در آینده بهتر عمل کنند.

به یاد داشته باشید که مطالعات ما نشان می دهند دستیابی به موفقیت برای نوجوانانی که والدینشان در تربیت آنها از اصول پرورش هیجان استفاده می کنند راحت تر است. این نوجوانان هوش هیجانی بالاتری دارند و احساسات خویش را بهتر درک می کنند و می پذیرند.‌آنها در حل مسائل و مشکلات به تنهایی و در معیت دیگران، تجربه ی بیشتری دارند. در نتیجه، در تحصیل و ارتباط با همسالان موفق ترند. آنها، در سایه ی این عوامل حمایتگر، از کلیه ی خطرهایی که سبب نگرانی والدین نوجوان می شوند ـ خطرهایی همچون اعتیاد، بزهکاری، خشونت، بی بند و باری جنسی ـ مصون می مانند.

بنابراین مؤکداً توصیه می کنم که به او روزمره ی زندگی فرزندانتان اشراف و توجه داشته باشید. تجارب هیجانی آنها را بپذیرید و تأیید کنید. هرگاه با مشکلی مواجه می شوند به صحبت های آنها بدون هیچگونه قضاوت و سوگیری گوش کنید و با آنها همدلی کنید. و زمانی که برای کمک گرفتن به نزد شما می آید، برای او رفیقی دلسوز باشید. این توصیه ها اگرچه ساده به نظر می رسند، ولی پایه و اساس شکل گیری حمایت عاطفی میان والدین و فرزندان در طول زندگی به شمار می روند.

 

برگرفته شده از کتاب: پرورش هوش هیجانی در کودکان 

نویسنده: دکتر جان گاتمن 

ترجمه: حمید رضا بلوچ

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.