انسان متعالی

انسان متعالی شاید بتوان گفت که ما انسان را با هیجاناتش تعریف می کنیم ، انسان حرکت می کند ، از حرکت باز می ایستد که پاسخ گوی نیازهایش باشد ، در هر لحظه انسان در جهت پاسخ گویی به نیازها و احساساتش قدم بر میدارد پس می توان گفت که ما زنده ایم چون […]


انسان متعالی شاید بتوان گفت که ما انسان را با هیجاناتش تعریف می کنیم ، انسان حرکت می کند ، از حرکت باز می ایستد که پاسخ گوی نیازهایش باشد ، در هر لحظه انسان در جهت پاسخ گویی به نیازها و احساساتش قدم بر میدارد پس می توان گفت که ما زنده ایم چون امیال و احساسات ما را به حرکت وا میدارد تا زندگی کنیم ، امیال و احساساتی که در قالب یک چهارچوب حقیقی از زندگی و دنیا برای ما تعریف شده و ما به آن ها پاسخ می دهیم.

در طول زندگی ، در طول سالها و در طی روز عوامل مختلفی آدمی را ملزم به پاسخ دادن می کند ، انسان در هر لحظه و هر ساعت نسبت به وقایع بیرونی و نیازهای درونی دچار هیجانات و احساساتی است ؛ اگر از جانب فردی آسیب ببیند خشمگین می شود ، از دست دادن عزیزان و آرزو هایش او را غمگین می کند ، نزدیکان ، خانوده و دوستانش را دوست دارد و اگر آسیبی را متوجه کسی کند احساس گناه خواهد کرد ، پس با این همه تماما در ما هیجانات در جریانند و در نتیجه زندگی در جریان ، اما چه می شود که زندگی به شکلی میل و رغبت ما است ، نمی شود؟ انسان متعالی فردی است که حداقلی از نیاز هایش را در شرایطی که میسازد برآورده می کند اما چه اتفاقی می افتد که نمی توان آن شرایطی را ساخت که به نیاز ها پاسخ داده شود؟

البته همیشه محیط بیرونی ارضا کننده ی نیاز های ما نیست اما در اکثر مواقع فرد با ندیدن امیال و احساساتش سدی در برابر ارضای نیاز ها و کنترل زندگی در جهت خواسته هایش بنا می کند. او نیاز ها و احساساتش را نمی بیند و بی آن که خویشتن خویشش را سکان دار زندگی اش ببیند ، آن را به دست عوامل بیرونی میسپارد و وقایع ، سرنوشت و دیگران را مسئول میداند و در نتیجه رنج خویش را میسازد . بی شک ساختن شرایطی که به نیاز ها پاسخ دهد ساده نیست و او با ندیدن مسئولیت بر احساسات و نیازهای ش درد زندگی را به رنج تبدیل می کند. و اما سوال اینجاست که چه چیز مانع می شود تا قادر به دیدن هیجانات و نیازهایمان نباشیم؟ چرا در روابط ما به جای محبت ، مشاجره حکم فرماست؟ چرا جای تلاش ، سکون را می پذیریم؟ در برابر طوفان حوادث مضطرب میشویم اما نمی جنگیم؟

انسان از زمانی که متولد می شود سعی در شناخت خود و دنیای اطرافش دارد و اینها اغلب توسط والدین صورت میگیرد یعنی رفتار و منش والدین با کودک به او می گوید «که هست؟» و «جهان چیست؟». مانند تمام مسایل دیگر ما با احساساتمان در کودکی آشنا میشویم ، ما در پاسخ به رفتار والدین می آموزیم که چه میزان باید با خود و هیجانات و در نتیجه با دنیای بیرونی صادق باشیم؟ به چه میزان می توانیم احساساتمان را بروز دهیم یا آنها و در نتیجه خودمان را فراموش کنیم؟

والد یا شبه والدی را تصور کنید که تعمدا یا غیر تعمدی کودکش را می آزارد ، طبعا آسیب در کودک خشم را می آفریند اما نشان دادن خشم به یک والد آسیب رسان خشم و آسیب بیشتری را در پی خواهد داشت بنابراین کودک می آموزد خشمش را نبیند و بعد ها در برابر دیگران آسیب رسان یا خشمش را نمی بیند و با آنها سازش می کند یا دست به جبران میزد و با پرخاشگری کردن منجر به آسیب بیشتر به خودش و تنبیه می شود.

مساله اینجاست که در بسیاری از مواقع خشم یا سایر هیجاناتمان از قبیل غم ، حس گناه و عشق را در خود می بینیم اما قادر به پاسخ گویی به آنها نیستیم و یا با تعاریفی ناصحیح خود را مجاب به عدم بروز یا واکنش افراطی می کنیم. مانند اینکه ؛ آیا خشمگین شدن ، پرخاشگری و افترا و کنش ورزیست؟ آیا غمگین بودن برای ما افسرده و حس پوچی و بی معنایی تعبیر شده است؟ و آیا با حس گناه هویت و عزت نفس ما خدشه دار می شود؟

خشمگین شدن به معنای تحدید مواضع و حدود ما در روابط است ما با خشم از آسیب رساندن دیگران به خود دفاع می کنیم حال اینکه نتیجه ی کنش ورزی و افترا گفتن خراب شدن هر چه بیشتر روابط و در نتیجه دوری گزینی است ، ما با غمگین شدن نسبت به امیال و آرزوهایی که گاهی در جهان واقعی قادر به پاسخ گویی به آنها نیستیم و کنترلی بر آن نداریم به پذیرش حقیقت دست می یابیم و قطعا ما نیز به عنوان انسانی که کامل نیست گاهی دچار آسیب به دیگری میشویم که حس گناه منجر به جبران و آسیب کمتر می شود.

ما میتوانیم با برزو خشم و تحدید چهاچوب خواسته ها از شریک عاطفی یا فرد آسیب رسان رابطه را اصلاح یا از رابطه آسیب رسان دوری کنیم و یا با پرخاشگری یک رابطه را از دست بدهیم و تبعات آن را به جان بخریم و یا با عذر خواهی و جبران در صدد اصلاح یک رابطه برآییم که مجددا پاسخ دهنده ی نیاز های ما است یا می توانیم با ندیدن حس گناه و عدم جبران نیاز های خود را عقیم بگذاریم ، ما می توانیم با غمگین شدن از رویا ها ی غیر واقعی یا از دست دادن عزیزان و چیز هایی که دوست داریم این واقعیت را بپذیریم که بر دنیا کنترلی نداریم و مجددا در جهت نیازهایمان تلاش کنیم یا با افسردگی بر غیر واقعی دیدن دنیا و درونمان دامن بزنیم ما نیاز داریم با دیدن احساساتمان اجتماعی باشیم و یا با ندیدن هیجاناتمان روز به روز انزوا و تنهایی را به جان بخریم.

ما نیاز داریم با توقف و تامل بر احساساتمان بتوانیم آنها را تجربه کنیم تا پاسخ انطباقی و صحیحی را که در جهت ارضای نیاز است انتخاب کنیم ما نیاز داریم در جهت ایجاد حس شادی و خوشبختی برای متعالی تر شدن قدم برداریم بی آن که مسئولیت و عامل آن را دیگران بدانیم ، انسان متعالی انسانی است که نیاز هایش را می بیند و به آنها پاسخ می دهد و بی رحمانه با کنش ورزی به خود آسیب نمی رساند ، انسان متعالی انسانی است که وجودش را ارزشمند می داند و برای آن تلاش می کند تا بدون آسیب به خود و دیگری به نیاز های خود و دیگران پاسخ دهد زیرا که او میداند صلح بیرونی نتیجه و نمود صلح در دل و جان آدمی است.

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.