مطالعات روان شناسی از وجود افسردگی در دوران انتقال به یائسگی در بانوان خبر می دهد.
افسردگی در دوران گذار یائسگی افسردگی در دوران گذار یائسگی: انتقال به یائسگی مدتهاست که به عنوان دوره ای با افزایش خطر علائم افسردگی در نظر گرفته می شود. با این حال، میزان افزایش خطر ابتلا به اختلال افسردگی اساسی در این دوره کمتر مشخص است. برخی از مطالعات ۱،۲ و نه همه، ۳،۴ ارتباط […]
افسردگی در دوران گذار یائسگی
افسردگی در دوران گذار یائسگی: انتقال به یائسگی مدتهاست که به عنوان دوره ای با افزایش خطر علائم افسردگی در نظر گرفته می شود. با این حال، میزان افزایش خطر ابتلا به اختلال افسردگی اساسی در این دوره کمتر مشخص است. برخی از مطالعات ۱،۲ و نه همه، ۳،۴ ارتباط بین انتقال یائسگی و اختلال روانی اجتماعی قابل توجه با آسیب پذیری همزمان در برابر علائم افسردگی را نشان می دهند. این یافته های متناقض ممکن است حداقل تا حدی به دلیل تنوع در طرح های مطالعه و سایر محدودیت های روش شناختی باشد.
به عنوان مثال، با توجه به انتخاب شرکت کنندگان در مطالعه، یکنواختی کمی وجود دارد، با برخی از مطالعات که کلینیک های تخصصی یائسگی را هدف قرار می دهند، در حالی که برخی دیگر افراد را از نمونه های مبتنی بر جامعه شامل می شوند. یکی دیگر از منابع ناسازگاری در برخی مطالعات، تعریف وضعیت یائسگی است. وضعیت یائسگی اغلب بر اساس یک معیار منفرد (به عنوان مثال، سن) یا با ترکیبی از معیارهای مختلف از جمله سن، وجود علائم مرتبط با یائسگی، سطح هورمون یا سابقه بی نظمی چرخه قاعدگی تعیین شده است. در نهایت، برخی از مطالعات فاقد ارزیابی استاندارد از علائم یا اختلالات روانپزشکی و/یا معیارهای دقیق برای تعیین شدت دوره های افسردگی هستند.
مطالعه حالات و چرخه هاروارد یک مطالعه آینده نگر مبتنی بر جمعیت بر روی زنان یائسه با و بدون سابقه مادام العمر افسردگی اساسی است. هدف خاص مطالعه اولیه بررسی ارتباط بین سابقه افسردگی اساسی در طول عمر و کاهش عملکرد تخمدان بود که با انتقال زودهنگام به یائسگی بر اساس ارزیابی آیندهنگر غدد درون ریز تولیدمثلی و تغییرات چرخه قاعدگی اندازهگیری شد. شامل مستندات آینده نگر تغییرات چرخه قاعدگی و شروع جدید عوارض روانپزشکی در طول زمان با نزدیک شدن زنان به دوره گذار یائسگی بود. در گزارش حاضر، ما ارتباط بین انتقال یائسگی و شروع اولین دوره افسردگی در طول زندگی را در گروه زنان از گروه اصلی که هیچ سابقه اختلال خلقی نداشتند، بررسی میکنیم.
مواد و روش ها
شرکت کنندگان در مطالعه هاروارد در مورد حالات و چرخه ها از یک نمونه مقطعی مبتنی بر جمعیت از زنان ۳۶ تا ۴۵ ساله ساکن در ۷ جامعه منطقه شهری بوستون، توده، انتخاب شدند. پس از دستیابی به نرخ پاسخ ۷۳ درصدی به پرسشنامه ای که وضعیت یائسگی و علائم افسردگی گذشته و فعلی را ارزیابی می کرد، ۴۱۶۱ زن جامعه هدف مورد استفاده برای شناسایی یک نمونه با و بدون سابقه مادام العمر افسردگی اساسی را تشکیل دادند. جزئیات مربوط به جمعآوری دادهها و سایر ویژگیهای جمعیت هدف را میتوان در جای دیگری یافت. ۸-۱۰ به طور خلاصه، حدود ۳۰ درصد از هر یک از زنانی که در ابتدا با و بدون افسردگی غربالگری شدند، در نهایت در مطالعه حالات و چرخه هاروارد ثبت نام کردند.
در میان زنان باقی مانده که ثبت نام نکرده بودند، حدود نیمی از آنها تمایلی به انجام تعهدات قابل توجه مورد نیاز برای شرکت در این مطالعه آینده نگر نداشتند. بقیه افراد به دلیل بارداری، وضعیت یائسگی، طبقه بندی نادرست وضعیت افسردگی، شیدایی یا روان پریشی، یا از دست دادن پیگیری پس از ارزیابی غربالگری اولیه، واجد شرایط ثبت نام نبودند.
کمیته تحقیقات افراد بیمارستان بریگهام و زنان (بوستون) پروتکل مطالعه را تأیید کرد. روش های مطالعه به طور کامل برای همه شرکت کنندگان قبل از رضایت کتبی آنها توضیح داده شد. هنگام ثبتنام، مصاحبههای حضوری با همه شرکتکنندگان در مطالعه در رابطه با ویژگیهای دموگرافیک و سبک زندگی، سابقه قاعدگی و باروری، و شرایط پزشکی گذشته و فعلی در بدو ورود به مطالعه انجام شد. مصاحبه های تلفنی هر ۶ ماه یک بار در طول یک دوره ۳۶ ماهه انجام شد و یک پرسشنامه خود ایفا تقریباً ۷۲ ماه پس از ثبت نام در مطالعه برای پیگیری تغییرات قاعدگی و سابقه پزشکی برای شرکت کنندگان پست شد. ما تجزیه و تحلیل فعلی را به گروهی از زنان بدون سابقه افسردگی اساسی در طول عمر محدود کردیم.
تعریف انتقال قبل از یائسگی
سازمان جهانی بهداشت، پیش از یائسگی را بهعنوان زمان بلافاصله قبل از یائسگی تعریف میکند، که با تغییرات غدد درون ریز، بیولوژیکی و بالینی شروع میشود و یک سال پس از آخرین دوره قاعدگی به پایان میرسد. قبل از یائسگی باقی مانده بود یا وارد مرحله گذار یائسگی شده بود. اگر هر یک از رویدادهای زیر در دوره قبلی رخ داده باشد، یک شرکتکننده در زمان مصاحبه بعدی این انتقال را آغاز کرده است: تغییر مطلق ۷ روز یا بیشتر در طول چرخه قاعدگی در مقایسه با طول چرخه گزارششده در مطالعه.
ما همچنین فرصتی برای بررسی علائم وازوموتور خود گزارش شده در طول آخرین دوره پیگیری و اینکه آیا استفاده از درمان هورمونی (یعنی داروهای ضد بارداری خوراکی یا هورمون درمانی) برای کاهش گرگرفتگی یا علائم بی نظمی قاعدگی آغاز شده بود را بررسی کردیم. در این صورت، افراد به عنوان شروع کننده قبل از یائسگی «تعدیلشده با هورمون» طبقهبندی میشوند، برخلاف «پیام یائسگی طبیعی». این اطلاعات با استفاده از پرسشنامه تاریخچه قاعدگی، باروری و پزشکی عمومی که در آخرین مصاحبه پیگیری تکمیل شد، به دست آمد.
ارزیابی تجارب زندگی و شروع جدید افسردگی
اطلاعات مربوط به وجود تجارب نامطلوب مهم زندگی با پرسشنامه بررسی تجربه زندگی (LES) جمعآوری شد، پرسشنامهای که حضور ۵۷ رویداد را در ۶ ماه گذشته ارزیابی میکند و تأثیر این رویدادها در مقیاس ۷ درجهای رتبهبندی شده است. با مطالعات قبلی، مجموع (مقدار مطلق) اقلام دارای رتبه منفی را به عنوان شاخص استرس زندگی منفی خود برای تجزیه و تحلیل ارائه کردیم، با نمرات بالاتر که سطوح بالاتری از رویدادهای منفی را نشان می دهد.
انتقال و خطر شروع جدید افسردگی، ما از جدیدترین پرسشنامه LES استفاده کردیم که هم قبل از گذار یائسگی و هم شروع جدید افسردگی بود. هنگام تنظیم LES در مدلهای لجستیک خود، از یک توزیع سهگانه (هیچ، ۱ یا ۲، ≥۳ رویداد منفی زندگی) و یک متغیر دوگانه (هیچکدام، ≥۱ رویداد منفی زندگی) هنگام ارزیابی تأثیر تغییر LES بر ارتباط ما استفاده کردیم. انتقال یائسگی و شروع جدید افسردگی.
در طول ۳ سال اول پیگیری، شروع جدید افسردگی بر اساس مصاحبههای SCID تلفنی تعریف شد. آخرین پیگیری بین ۵۹ تا ۹۲ ماه پس از ثبت نام در مطالعه انجام شد و دوره پس از ۳۶ ماه اولیه پیگیری را در نظر گرفت. در آن مرحله، ارزیابی علائم افسردگی در طول ماه گذشته بر اساس نمرات خود گزارش مرکز مطالعات اپیدمیولوژیک افسردگی مقیاس ۲۰ (CES-D) بود. وقوع افسردگی در زمان های دیگر بر اساس پاسخ به ۳ سوال در مورد تجربیاتی که افراد ممکن است داشته باشند، ثبت شد، از جمله یک دوره ۲ هفته ای احساس افسردگی یا افسردگی تقریباً هر روز، از دست دادن علاقه یا لذت به چیزها.
معمولاً لذت می بردند، یا بیش از نیمی از اوقات از خلق افسرده آزار می دیدند. در نظر گرفته شد که آزمودنیها در صورتی که نمرات CES-D 16 یا بالاتر داشته باشند یا حداقل به ۱ سؤال از ۳ سؤالی که قبلاً ذکر شد پاسخ مثبت داده باشند، دوره جدیدی از افسردگی را تجربه کردهاند. اگر نمرات CES-D بالاتر از ۲۴ بود یا اگر آزمودنی ها سؤالات ۱ و ۲ را که قبلاً ذکر شد تأیید می کردند، وقوع یک دوره شدیدتر افسردگی در نظر گرفته می شد. تعریف عملیاتی برای افسردگی که در آخرین ارزیابی پیگیری مورد استفاده قرار گرفت، هنگام مقایسه دادهها با زنان ثبتنام شده در مطالعه حالات و چرخهها در هاروارد که معیارهای DSM-IV را برای اختلال افسردگی اساسی بر اساس مصاحبههای SCID داشتند، حساسیت و ویژگی بالایی نشان دا.
تحلیل آماری
برای شناسایی عوامل مخدوش کننده بالقوه، توزیع سن، تحصیلات، میزان برابری، و استفاده قبلی از داروهای ضد بارداری خوراکی را بین افرادی که به دوران قبل از یائسگی تغییر داده بودند و انجام نداده بودند، مقایسه کردیم. ما از رگرسیون لجستیک بدون قید و شرط برای بررسی رابطه بین انتقال یائسگی و اولین شروع افسردگی استفاده کردیم. زنانی که یائسگی را انجام دادند و نکردند در هیچ متغیر کمکی همسان نبودند.
با این حال، تفاوت بین ۲ گروه از نظر سنی در هنگام ثبتنام در مطالعه در مدلهای رگرسیون لجستیک کنترل شد. ما همچنین خطر شروع جدید افسردگی را در افراد قبل از یائسگی ارزیابی کردیم که با وجود یا عدم وجود علائم وازوموتور و وقوع پیش یائسگی طبیعی (بدون هیچ گونه مداخله هورمونی) یا قبل از یائسگی تعدیل شده هورمونی طبقه بندی شده بودند. علاوه بر این، ما همه افراد را بر اساس سابقه حوادث نامطلوب زندگی طبقه بندی کردیم و رابطه بین انتقال یائسگی و هر اولین شروع افسردگی را در هر گروه بررسی کردیم. علائم وازوموتور در میان افراد یائسه نیز با این طبقه بندی مورد بررسی قرار گرفت.
نتایج
زنانی که وارد مرحله گذار یائسگی شده اند از نظر تحصیلات، میزان برابری و سابقه استفاده از داروهای ضد بارداری خوراکی مشابه کسانی بودند که در دوران قبل از یائسگی باقی مانده بودند. با این حال، همانطور که انتظار میرفت، زنانی که وارد دوران قبل از یائسگی شدند، مسنتر از زنانی بودند که پیش از یائسگی باقی مانده بودند.
زنان پیش از یائسگی بدون سابقه افسردگی اساسی در طول زندگی که وارد دوران قبل از یائسگی شده بودند، تقریباً دو برابر بیشتر از زنان بدون سابقه افسردگی که در دوران پیش از یائسگی باقی مانده بودند، پس از تنظیم سن در ثبت نام مطالعه و سابقه رویدادهای منفی زندگی همانطور که در LES ثبت شد، دچار علائم افسردگی شدند. ورود به دوره گذار یائسگی به شدت با خطر شروع جدید افسردگی در زنانی که وجود علائم وازوموتور (گرگرفتگی) را گزارش کرده بودند، مرتبط بود.
ما گروهی از زنان را که بر اساس استفاده از درمان هورمونی برای کاهش علائم قبل از یائسگی یا تنظیم چرخههای قاعدگی وارد دوره قبل از یائسگی شدند، طبقهبندی کردیم. ارتباط مشابهی بین انتقال یائسگی و خطر شروع جدید علائم افسردگی در زنانی مشاهده شد که انتقال آنها با و بدون مداخله هورمونی اتفاق افتاد. درصد بیشتری از زنان با اولین شروع “شدید” افسردگی به طور طبیعی در دوران یائسگی بودند (یعنی بدون گزارش استفاده از مداخلات هورمونی). با این حال، اعداد کوچک در هر زیر گروه به طور بالقوه می تواند این تفاوت را توضیح دهد.
زنان با سابقه رویدادهای منفی زندگی در مقایسه با زنانی که پیش از یائسگی باقی مانده بودند، به طور قابل توجهی در معرض خطر ابتلا به اولین دوره افسردگی بودند. به نظر نمی رسد که این افزایش خطر به وجود علائم وازوموتور نسبت داده شود.
اظهار نظر
چندین مطالعه اپیدمیولوژیک در حال حاضر شیوع قابل توجهی از اختلال خلقی را در زنان در دوره های متمایز در طول چرخه زندگی آنها نشان داده است. تحقیقات فعلی میزان بالایی از اختلال خلقی جدی را در زنان یائسه و قبل از یائسگی نشان داد (به ترتیب ۹٫۵٪ و ۱۶٫۶٪)، که با برخی تخمین های شیوع از سایر نمونه های مبتنی بر جامعه مطابقت دارد.
گزارش های اخیر به طور مداوم ثابت کرده اند که دوران پیش از یائسگی زمان افزایش خطر ابتلا به علائم افسردگی در زنان است. نتایج یک گروه چند قومیتی از زنان یائسه و قبل از یائسگی(مطالعه SWAN ) نشان داد که احتمال بروز علائم خلقی و تحریک پذیری در دوران قبل از یائسگی بیشتر از زنان پیش از یائسگی است. علاوه بر این، گزارشهای مربوط به علائم خلقی پایدار در میان زنان یائسه پس از تعدیل عوامل مخدوشکننده بالقوه مانند علائم وازوموتور و اختلالات خواب، بیشتر بود.
در یک مطالعه مبتنی بر جامعه اخیر توسط فریمن و همکاران، احتمال افزایش علائم افسردگی (همانطور که توسط نمرات CES-D ارزیابی شد). در بین زنان در حال گذار به یائسگی و کاهش احتمال، پس از شروع یائسگی آشکار (بر اساس افزایش پروفایل هورمون محرک فولیکول) مشاهده شد. به طور مشابه، اشمیت و همکاران به طور آینده نگر ۲۹ زن پیش از یائسگی را تا زمان بروز آمنوره برای حداقل ۶ ماه ارزیابی کردند. خطر مشاهده شده برای دوره های جدید افسردگی در طول ۲۴ ماه نزدیک به آخرین قاعدگی به طور قابل توجهی بالاتر بود.
سایر محققین قبلاً افزایش خطر علائم افسردگی را در طول انتقال به قبل از یائسگی پیشنهاد کرده اند. با این حال، در اکثر مطالعات، وضعیت یائسگی صرفاً بر اساس منظم بودن قاعدگی یا سن و در برخی موارد، اطلاعات مربوط به وجود وازوموتور تعریف شده است. اطلاعات مربوط به هورمون درمانی همزمان (در صورت وجود) مورد استفاده برای کاهش چنین علائمی به طور سیستماتیک مورد مطالعه قرار نگرفته است.
مطالعه ما افزایش خطر ابتلا به اولین دوره افسردگی را در میان زنانی که وارد دوران قبل از یائسگی میشوند، نشان میدهد. با توجه به دانش ما، این مستندات آینده نگر از افزایش خطر افسردگی در میان زنان بدون سابقه افسردگی منحصر به فرد است، به ویژه با توجه به تلاش های دقیق تر ما برای تعریف وضعیت یائسگی و مشخص کردن وجود افسردگی قابل توجه.
در مطالعه حاضر، به نظر میرسد که افزایش خطر افسردگی در دوران گذار یائسگی با وجود علائم وازوموتور تشدید میشود. این ارتباط بین علائم وازوموتور و بروز و شدت افسردگی گزارش شده، به ویژه در میان زنان یائسه، است. رابطه بین گرگرفتگی و افسردگی در دوران گذار یائسگی هنوز به طور کامل شناخته نشده است و ممکن است ناشی از تعدادی از عوامل باشد. گرگرفتگی اغلب منجر به اختلال خواب قابل توجهی می شود، به اندازه ای شدید که تأثیر نامطلوب بر عملکرد روز و بر کیفیت زندگی تأثیر می گذارد.
از طرف دیگر، بروز افسردگی و گرگرفتگی در دوران پیش از یائسگی ممکن است نشان دهنده یک پدیده متمایز ناشی از تغییرات در محیط هورمونی تولید مثل باشد که برخی، اما نه همه، زنان به ویژه نسبت به آن حساس هستند. این فرضیه توسط شواهد نشان می دهد که هم استروژن و هم سروتونین ممکن است عملکرد تنظیم کننده حرارت هیپوتالاموس را تعدیل کنند. بنابراین، تغییرات ناگهانی در عملکرد تعدیل کننده عصبی و/یا در سطوح هورمون تولیدمثلی می تواند به مجموعه ای از علائم خلقی و حرکتی عروقی که در برخی از زنان یائسه دیده می شود کمک کند.
زنان در نمونه فعلی که وارد دوره گذار یائسگی شده اند و به طور همزمان درمان های هورمونی را برای کاهش علائم یا تنظیم چرخه های خود آغاز کرده اند، خطر مشابهی برای ابتلا به هر گونه علائم افسردگی نشان داده اند، اما خطر ابتلا به افسردگی (یعنی علائم افسردگی شدید) تا حدودی کاهش یافته است. کسانی که این عوامل را نگرفتند. با توجه به اعداد کم، این تفاوت به راحتی می تواند ناشی از شانس باشد.
با این حال، شواهد فزایندهای وجود دارد که نشان میدهد آمادهسازیهای مبتنی بر استروژن (داروهای ضدبارداری خوراکی، درمانهای هورمونی) ممکن است اثری بهبود بخش بر خلق و خو، بهویژه در زیرجمعیتهای قبل از یائسگی داشته باشند، جدا از تأثیر مثبت ثابت شده بر علائم وازوموتور. اثرات مختلف استروژن بر سیستم عصبی مرکزی، درمان های هورمونی ممکن است تأثیر مستقیم و مثبتی بر خلق و خوی داشته باشد، مستقل از هر گونه تأثیری بر علائم وازوموتور.
اثرات بهبودی احتمالی استروژن بر خلق نیز با توجه به گزارشهای اخیر از مطالعه ابتکاری سلامت زنان و میزان تأثیر این گزارشها بر مراقبتهای بالینی با توجه به استفاده از استروژن در زنان در مراحل مختلف زندگی باروری قابل توجه است. فقط در زنان یائسه. ۴۰-۴۲ مطالعه ابتکاری سلامت زنان مسائل ایمنی مهمی را در رابطه با استفاده از هورمون درمانی در زنان یائسه بدون علامت ایجاد کرده است.
با این حال، برونیابی این یافتهها ممکن است بر استفاده از استروژن برای نشانه اولیه آن – درمان علائم وازوموتور در زنان علامتدار و جوانتر – نیز تأثیر گذاشته باشد. درمان های مبتنی بر درمان زنان علامت دار و یائسه. ارتباط احتمالی علائم وازوموتور و خطر افسردگی در این زیرجمعیت نیز بر اهمیت شناسایی راهبردهای غیرهورمونی ایمن و مؤثر برای درمان زنان علامت دار و یائسه ای که قادر نیستند یا نمی خواهند از داروهای استروژن استفاده کنند، تأکید می کند.
در مطالعه کنونی، ما همچنین به خطر بیشتری برای ابتلا به افسردگی در میان زنانی که رویدادهای مهم زندگی را نزدیک به شروع یائسگی تجربه کردند، بدون توجه به علائم وازوموتور همزمان، اشاره کردیم. هنگامی که نسبت ارزیابیهای LES را که مقدم بر انتقال یائسگی بودند ارزیابی کردیم، مشاهده کردیم که نسبت مشابهی رویدادهای زندگی منفی (تعریف شده به عنوان ≥۱ مورد) را گزارش کردند (به ترتیب ۷۲٫۶% و ۷۷٫۵%). علاوه بر این، در میان زنانی که ارزیابی LES قبل از یائسگی داشتند، ۳۲ درصد اولین شروع جدید علائم افسردگی را در مقایسه با ۲۸ درصد از زنان با ارزیابی LES پس از یائسگی گزارش کردند.
در آخرما نتوانستیم اطلاعاتی را از همه شرکت کنندگان در رابطه با علائم وازوموتور و ارتباط آنها با شروع جدید افسردگی در میان زنان یائسه با یا بدون سابقه حوادث نامطلوب زندگی جمع آوری کنیم. اگرچه خطر ابتلا به افسردگی در آن دسته از زنان یائسه ای که هم فراوانی حوادث نامطلوب زندگی و هم علائم وازوموتور را گزارش کرده بودند، مشاهده شد، اما ممکن است داده های از دست رفته منجر به دست کم گرفتن سهم نسبی علائم وازوموتور در بروز افسردگی شود. این زیرجمعیت مطالعات آینده نگر که در آن داده های از دست رفته به حداقل می رسد می تواند این موضوع را کاملاً روشن کند.
علیرغم این واقعیت که اکثر زنان در دوران گذار یائسگی دچار افسردگی نمیشوند، مطالعه حاضر نشان میدهد که نسبت به زنانی که پیش از یائسگی باقی میمانند، به نظر میرسد زنان مسن مشابهی که گذار به یائسگی را آغاز میکنند در معرض خطر ابتلا به اولین شروع افسردگی قرار دارند. در صورت عدم وجود سابقه افسردگی اگر توسط مطالعات دیگر تأیید شود، این یافته پیامدهای مهم سلامت عمومی را به همراه خواهد داشت.
تنها در ایالات متحده، تقریباً ۱٫۵ میلیون زن در هر سال ممکن است به یائسگی برسند. طیفی از علائم و سندرم ها از جمله علائم شدید وازوموتور، از دست دادن تراکم استخوان، اختلال عملکرد جنسی، کاهش عملکرد شناختی، و افزایش خطر بالقوه برای بیماری های قلبی عروقی به طور گسترده در زنان در دوران گذار یائسگی توصیف شده است، همبودی این مشکلات با افسردگی مرتبط با یائسگی می تواند بسیاری از زنان مسن را تحت تاثیر قرار دهد و منجر به بار مرکب بیماری شود.