چگونه خشم خود را در مقابله با خیانت همسر کنترل کنیم؟

  برای مقابله عاقلانه با خیانت، در اینجا چیزی است که کمک می کند و چه چیزی آسیب می رساند. درمانگران اغلب از کسانی که توسط شریک زندگی خود خیانت شده اند دعوت می کنند تا آزادانه خشم خود را نسبت به طرف مجرم ابراز کنند. و بدون شک، چنین رهایی عاطفی از نظر اخلاقی […]


 

برای مقابله عاقلانه با خیانت، در اینجا چیزی است که کمک می کند و چه چیزی آسیب می رساند.

درمانگران اغلب از کسانی که توسط شریک زندگی خود خیانت شده اند دعوت می کنند تا آزادانه خشم خود را نسبت به طرف مجرم ابراز کنند. و بدون شک، چنین رهایی عاطفی از نظر اخلاقی تضمین شده است. به هر حال، یک بی عدالتی شدید در رابطه رخ داده است، و قربانیانی که از فریب همسرشان خشمگین شده اند، قطعا منطقی است. با این حال، اگر قرار است ازدواج دوام بیاورد، اگر هر دو طرف بخواهند از این رابطه فراتر رفته و رابطه خود را از نو بسازند، شریک آسیب دیده بی وقفه – و شاید به طرز خشمگینانه – نکوهش مجرم باید فروکش کند. در غیر این صورت، می تواند ضربه نهایی به اتحادیه باشد.

چرا؟

اول، در نظر بگیرید که اگر در فریب خوردگی‌تان، مجبور هستید شریک زندگی‌تان را کنار بزنید، تقریباً هیچ چیز بهتر از این نیست که به او بگویید چقدر وحشتناک است. زیرا به همان اندازه که ممکن است برای شکستن عهد خود احساس گناه کنند، فریاد زدن، سرکوب شدن و تحقیر شدن، تأثیر فوری شرمساری و ترساندن بیشتر آنها را دارد

آن‌ها به خوبی می‌دانند که چقدر به شدت پیوند دلبستگی‌شان را نقض کرده‌اند، پیوندی که قبلاً وقتی آنقدر عاشق شما بودند با آن موافقت کردند که به راحتی وارد اتحادیه‌ای شدند که هر دوی شما امیدوار بودید یک اتحادیه دائمی و انحصاری باشد. بنابراین بعداً، علی‌رغم هر دوگانگی که ممکن است در مورد رابطه ایجاد کرده باشند، نیاز شدید آنها به پنهان کردن رفتار اشتباه خود نشان می‌دهد که آنها متوجه شده‌اند کاری که انجام می‌دهند اشتباه بوده است. اگر آنها آشکارا خودشیفته یا جامعه گرا نباشند، نحوه عمل آنها با ارزش ها یا آرمان های آنها مطابقت نداشت. آنها ممکن است در منطقی کردن فعالیت های بیراهه خود موفق شده باشند، اما با این حال، تسلیم شدن در برابر احساسات و اشتهای نفسانی به سختی آنها را از تعارض درونی رها می کرد.

بنابراین حتی اگر پس از فهمیدن، آنها ممکن است انگیزه داشته باشند که برای آنچه که شما را از سر می گذرانند، به شما دلسوزی و حمایت کنند، اگر شما را به طور مستمر – و به طور تنبیهی – «مالیدن آن» تجربه کنند، ممکن است به طور جدی نفس آنها را سوراخ نکنید. به آنها اجازه دهید فارغ از اینکه قصد آگاهانه تان از اینکه به آنها بفهمانید چقدر شما را ویران کرده اند، چه باشد، قضاوت بی بند و باری شما به عنوان افراد شرور، ضعیف، از نظر اخلاقی فاسد، و فاقد نجابت اولیه انسانی می تواند در نهایت آنها را مجبور به انجام هر کاری کند تا از شما فرار کنند. کلاچ های کلام

آنها اکنون ممکن است با اظهار نظرهای تند تند شما چنان تحقیر شده، آنقدر تحقیر شده باشند که آنقدر مشغول لیسیدن زخم هایشان هستند که نمی توانند از شما حمایت اخلاقی کنند. بنابراین به همان اندازه که ممکن است شدیداً به آنها نیاز داشته باشید که «آن را بگیرند» و در عین حال در کنار شما باشند، شرمساری شما از طریق عصبانیت ممکن است انجام این کار را برای آنها غیرممکن کند. آنها به سادگی ممکن است منابع عاطفی برای “همکاری با شما” در حملات غیرقابل کاهش شما به آنها نداشته باشند.

علاوه بر این، زمانی که احساسات شما نسبت به آنها چیزی جز زهرآگین نیست، کوبیدن صدا به آنها با خشم و کینه نیز می تواند آنها را بترساند. زیرا ناخودآگاه – و در ابتدایی‌ترین سطح – میل قوی شما را برای انتقام‌جویی نسبت به آنها احساس می‌کنند، به همان اندازه که آنها به شما آسیب رسانده‌اند.

همه ما دفاعی داریم تا از احساس بدی نسبت به خودمان محافظت کنیم. بنابراین، با توجه به اینکه مرتکب از قبل می‌داند که نباید از طریق خیانت به ناامیدی یا تمایلات میل جنسی خود عمل می‌کرده است، مالیدن مکرر بینی خود به آن تنها باعث بدتر شدن احساس او می‌شود. و اگر بخشی از دلیل این رابطه این بود که آنها نتوانسته بودند به اندازه کافی با شما ارتباط برقرار کنند، احساس تحقیر شدن توسط شما احتمالا تنها شکاف بین شما را افزایش می دهد.

متخلف ممکن است دلسردی و انزجار شما از آنها را معتبر بداند، و ممکن است به طور شهودی بدانند که باید صدای شما را بشنوند. اما تنبیه شدن بسیار بیشتر از اینکه به شما آرامش دهد، آنها را وادار به دوری از شما می کند. به هر حال، اینکه فردی احساس تدافعی کند و در عین حال با کسی که به شدت به او حمله می کند همدلی کند، شاهکاری است که تعداد کمی از ما می توانیم به آن برسیم. علاوه بر این، انگیزه نفی عیب یابی مداوم شما با عیب یابی ممکن است غیر قابل مقاومت باشد.

به طنز همه اینها توجه کنید. اگر طرفی هستید که فریب خورده است، خشم شما را از خطر این که در مقابل شریک خیانتکارتان مانند قبل آسیب پذیر باشید، محافظت می کند. و سرزنش کردن آنها شما را از سرزنش خود محافظت می کند – احساس اینکه شاید واقعاً سزاوار خیانت آنها بودید، به نحوی که به اندازه ای دوست داشتنی نبودید که آنها را از گمراهی دور نگه دارید. هر شک و تردید باستانی که ممکن است در مورد خود داشته باشید با خیانت آنها احیا شد. و یادگیری خیانت آنها ممکن است بدترین ترس شما از دست دادن و رها شدن را تأیید کند. بنابراین، در واکنش تدافعی، احساس فریب خوردگی و قربانی شدن، و آسیب پذیری بیش از حدی که بتوانید تحمل کنید، مجبور به مقابله می شوید – برای نشان دادن قدرت خود با نادیده گرفتن آن ها همانطور که احساس می کردید خود را طرد کرده اید.

این ممکن است مبارزه با آتش با آتش باشد. اما چنین راه حلی برای درد دل در نهایت یک راه حل شبه است، زیرا واقعاً نمی تواند به شما کمک کند تا آنچه را که بیشتر می خواهید و نیاز دارید به دست آورید. همانطور که در بسیاری از پست های قبلی خود اشاره کرده ام، خشم تقریباً همیشه یک احساس ثانویه است