سبک تربیتی والدین ناراضی _ بخش چهارم

والدین ناراضی   والدین ناراضی،‌ شباهت های بسیاری با والدین بی توجه دارند، اما از برخی جهات نیز با آنها متفاوتند. آنها خیلی ایرادگیرند و زمانی که درباره ی تجارب هیجانی فرزندانشان صحبت می کنند، با آنها همدلی نمی کنند. آنها نه تنها هیجانات منفی فرزندانشان را نادیده می گیرند، انکار می کنند، یا کم […]


والدین ناراضی

 

والدین ناراضی،‌ شباهت های بسیاری با والدین بی توجه دارند، اما از برخی جهات نیز با آنها متفاوتند. آنها خیلی ایرادگیرند و زمانی که درباره ی تجارب هیجانی فرزندانشان صحبت می کنند، با آنها همدلی نمی کنند. آنها نه تنها هیجانات منفی فرزندانشان را نادیده می گیرند، انکار می کنند، یا کم اهمیت جلوه می دهند، بلکه از وجود آنها ناراضی و ناخشنود نیز هستند. در نتیجه، فرزندان آنها اغلب به خاطر ابراز خشم،‌ ناراحتی، یا ترس خود مورد سرزنش و تنبیه قرار می گیرند.

والدین ناراضی به جای آنکه سعی کنند هیجانات کودک خود را درک کنند، معمولاً به رفتارهای جنبی کودک که با هیجانات او همراهند، اهمیت می دهند. مثلاً، اگر کودک پاهایش را از خشم بر زمین بکوبد، مادرش به جای آنکه اول علت عصبانیت او را جویا شود، به علت رفتار زشتش به او یک پس گردنی می زند. ممکن است پدری به خاطر گریه و زاری پسر هنگام رفتن به اتاق خواب، سر او داد بزند، بدون آنکه به ارتباط گریه و زاری پسر و ترس او از تاریکی توجه کند. والدین ناراضی اصلاً از ابراز احساسات فرزندان خوششان نمی آید، و بدون آنکه به بررسی شرایط بپردازند و به موجه بودن یا نبودن رفتار فرزند خود پی ببرند،‌ رفتارش را نابجا می دانند و سرزنشش می کنند. هو این مسئله را این طور توضیح می دهد که : « اگر ناراحتی تیمی دلیل خوبی داشته باشد ـ  مثلاً مادرش او را ترک کرده و به سر کار رفته باشد ـ من او را درک می کنم، و دلداری اش می دهم، سعی می کنم شادش کنم. برای این کار او را بغل می کنم، بالا و پایین می اندازمش و خلاصه تلاش می کنم روحیه اش ر عوض کنم.» اما اگر تیمی به دلیلی که از نظر هو قابل قبول نیست ناراحت باشد ـ مثلاً‌ علی رغم میل هو دوست نداشته باشد بعد از ظهر بخوابد ـ آنگاه هو خشونت نشان می دهد: « او ناراحت است چون می خواهد خودش را لوس کند، به همین خاطر به ناراحتی او اهمیت نمی دهم یا به او سخت گیری می کنم.» هو این کار را برای تربیت فرزندش لازم می داند. « به هر حال تیمی باید یاد بگیرد که این کار را نکند. ( به دلایل واهی ناراحت و غمگین نشود)، به همین دلیل به او تذکر می دهم که با بدخلقی کردن نمی تواند حرف خودش را عملی کند.»

بسیاری از والدین ناراضی، تصور می کنند گریه و زاری فرزندان به خاطر گول زدن و الدین و امتیاز گرفتن از آنهاست و از این مسئله به شدت ناراحت می شوند. به گفته ی یکی از این مادران: « هر موقع که دختر من گریه می کند، می خواهد جلب توجه کند.» داشتن چنین تصوراتی درباره ی گریه و زاری یا قشقرق های کودکان سبب می شود ابراز احساسات آنها به صحنه ی جنگ قدرت میان والدین و فرزندان بدل شود. این گونه والدین ممکن است با خود فکر کنند: « بچه ام دارد گریه می کند چون چیزی از من می خواهد. من هم یا باید آن چیز را به او بدهم یا اشک و زاری و اوقات تلخی بیشتر او را تحمل کنم.» طبیعی است که وقتی پدر یا مادر، گریه و زاری یا قشقرق کودک خود را نوعی تهدید یا باج خواهی تلقی کند، واکنشی جز خشم و تنبیه نسبت به آن نشان نخواهد داد.

بعضی از والدین ناراضی، مثل بسیاری از والدین بی توجه، از موقعیت های هیجانی گریزان اند، زیرا می ترسند کنترل خود را در چنین شرایطی از دست بدهند. جین، مادر کامرون پنج ساله، می گوید: « من دوست ندارم عصبانی شوم چون احساس می کنم کنترل خودم را از دست می دهم.»‌ این والدین در مواجه با فرزند عصیانگر و نافرمان خود، احساس می کنند به واکنش های احساسی و رفتارهایی وادار می شوند که برایشان ناخوشایند است. تحت این شرایط، ممکن است خود را در تنبیه بچه محق بدانند چرا که او « باعث خشمشان شده است». جین می گوید: « اگر کامرون شروع به داد و هوار کند، من فقط به او می گویم: «خسته شدم، بس کن» و اگر به این کارش ادامه بدهد، یک پس گردنی به او میزنم.»

لیندا که با مردی بسیار بداخلاق و خشن ازدواج کرده است، از این می ترسد که پسر چهار ساله اش، راس، نیز «مثل پدرش شود.» و برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، با فرزندش رفتاری خشونت آمیز دارد. او می گوید: « وقتی که راس ناراحت می شود، لگد می پراند و پرخاش می کند، من هم برای اینکه او را آرام کنم یک پس گردنی به او می زنم. البته می دانم که شاید این کارم غلط باشد، اما واقعاً نمی خواهم او بداخلاق بار بیاید.»

به همین منوال، هدف برخی والدین از سرزنش و شماتت ابراز احساسات فرزند خود این است که می خواهند او «قوی بار بیاید» پسر بچه هایی که ابراز ترس یا ناراحتی می کنند بیشتر احتمال دارد در معرض چنین رفتاری از سوی پدران خود قرار بگیرند، چون پدران ناراضی معتقدند که روزگار خیلی سخت شده است و پسرشان نباید آدمی « ضعیف» یا « بچه ننه» بار بیاید. در شدیدترین حالت، بعضی از والدین حتی به بچه های خود یاد می دهند که به هیچ وجه احساسات منفی خود را بروز ندهند. پدری به طعنه درباره ی دخترش می گوید: « پس کیتی ناراحت است. خوب، من چه کار می توانم بکنم؟ چانه اش را غلغلک بدهم؟ فکر نکنم چنین کاری لازم باشد. به نظر من هر کس باید مشکلش را خودش را حل کند.» واکنش این پدر در قبال خشم دخترش تابع رویکرد چشم در برابر چشم است. یعنی اگر دخترش عصبانی شود، او هم عصبانی می شود. اگر کیتی از کوره در برود، ریچارد هم به شدت عصبانی می شود و به او « تو سری می زند» یا « به پشتش می زند.» البته، ما این نوع نارضایتی عمومی و واکنش های خشونت آمیز را، حتی در میان والدین ناراضی، خیلی کم مشاهده کردیم. معمولاً والدین فقط در شرایط خاصی چنین رفتارهایی نشان می دادند. برای نمونه، بعضی از والدین احساسات منفی را مادامی که آن قدر طولانی نشوند که برای انها قابل پذیرش نباشند، تحمل می کنند. در مطالعات خود، با پدری مواجه شدیم که می گفت توی سرش یک ساعت شماطه دار دارد و تا موقعی که زنگ نزده است، می تواند بدخلقی های پسرش را تحمل کند. اما وقتی که ساعت زنگ بزند « دیگر رفتارش را تحمل نمی کنم و برای اینکه تنبیه شود او را به اتاق خودش می فرستم و حق ندارد از آنجا بیرون بیاید.»

بعضی از والدین از آن رو ابراز احساسات منفی ـ به ویژه ناراحتی ـ را از جانب فرزندانشان نمی پذیرند که آن را به نوعی «اتلاف» انرژی می دانند. پدری که خود را «واقع بین خونسرد» توصیف می کرد گفت: « اگر فرزندم ابراز ناراحتی کند او را سرزنش می کنم، چون به نظر من ناراحتی باعث تلف شدن وقت آدم می شود و هیچ فایده ای هم ندارد.»

بعضی ها غم و ناراحتی را متاعی ارزشمند و پایان ناپذیر می دانند و معتقدند اگر آدم برای چیزهای پیش پا افتاده و بی ارزش گریه و زاری کند، آنگاه دیگر برایش اشکی نمی ماند که برای ناراحتی های بزرگ زندگی بریزد. اما چه والدین ناراضی، ناراحتی را اشک ریختن بی خودی تلقی کنند و چه آن را اتلاف انرژی بدانند، مشکل همچنان کودکانی هستند که آن را هدر می دهند. جیم می گوید: « من به چارلی می گویم شکستن یک اسباب بازی یا پاره شدن یک ورق از کتاب موضوع مهمی نیست که خودت را برای آن ناراحت می کنی. ناراحتی ات را برای مسائل مهمتر نگه دار؛ مثلاً مردن حیوان خانگی.»

با وجود تشبیهاتی از این دست، تعجبی ندارد که کودکان به علت غصه خوردن راجع به «مسائل بی اهمیت و پیش پا افتاده»، تنبیه شوند. و چنانچه والدین خودشان در دوران کودکی از نظر عاطفی مورد بی توجهی قرار گرفته باشند، آنگاه بیشتر احتمال دارد غم و اندوه فرزندان خود را بیهوده تلقی کنند و تحمل آن برایشان دشوار باشد. به یاد دارم در مطالعاتمان با مادری به نام کارن مواجه شدیم که پدر و مادرش او را رها کرده بودند و به وسیله ی چند تن از خویشاوندانش بزرگ شده بود. او که در دوران کودکی هیجاناتش سرکوب شده بود، اکنون اصلاً تحمل « اوقات تلخی های» دخترش را نداشت.

میان طرز رفتار والدین بی توجه و والدین ناراضی شباهت بسیاری وجود دارد. درواقع والدینی که امروز ویژگی های والدین بی توجه را دارند، ممکن است فردا همچون والدین ناراضی عمل کنند.

فرزندان والدین بی توجه و والدین ناراضی نیز شباهت های بسیاری با یکدیگر دارند. پژوهش های ما نشان می دهد که بچه های هر دو گروه به قضاوت خود اعتماد ندارند چون بارها و بارها به آنها گفته شده که احساستشان نادرست است و اهمیتی ندارد، این باور در آنها شکل گرفته که احساسات و عواطفشان ذاتاً مشکل دارد. عزت نفس آنها پایین است. در زمینه ی یادگیری نحوه ی تنظیم هیجانات وحل مشکلات خویش مشکل دارند. همچنین در مقایسه با سایر بچه ها،‌ تمرکز، یادگیری، و کنار آمدن با همسالان برایشان مشکل تر است. افزون بر این، می توان چنین فرض کرد که کودکانی که به خاطر ابراز احساساتشان مورد سرزنش قرار گرفته اند، طرد شده اند، کتک خورده اند یا به نوعی تنبیه شده اند، تصور می کنند صمیمیت عاطفی مخاطره آمیز است و با احتمال تحقیر شدن، طرد شدن، رنج دیدن، و مورد بدرفتاری قرار گرفتن همراه است. اگر معیاری برای سنجش هوش هیجانی در اختیار داشتیم متأسفانه، این بچه ها به احتمال زیاد نمره ی بسیار پایینی در آن کسب می کردند. جنبه ی جالب، اما فاجه آمیز، قضیه این است که والدینی که به هیجانات فرزندان خود بی توجهی می کنند یا آنها را به خاطر ابراز هیجاناتش سرزنش می کنند، معمولاً این کار را بدان دلیل انجام می دهند که عمیقاً نگران فرزندانشان هستند. آنها در تلاش برای حمایت از فرزند خود در برابر درد و رنج عاطفی، از موقعیت هایی که ممکن است باعث گریه و زاری یا اوقات تلخی بچه شوند احتراز می کنند. به اسمِ اینکه می خواهند پسرانشان در آینده به مردانی محکم و استوار تبدیل شوند، آنها را به خاطر ابراز ترس یا ناراحتی تنبیه می کنند و به اسم اینکه می خواهند دخترانشان در آینده به زنانی خوش قلب و مهربان تبدیل شوند، آنها را تشویق می کنند که خشم خود را بخورند و هر گونه توهین و تحقیر را بپذیرند. اما در نهایت، همه این کارها نتیجه ی معکوس به بار می آورد، چون بچه هایی که این فرصت را نداشته اند تا با احساسات و عواطف خود مواجه شوند و نحوه ی مقابله ی مؤثر با آنها را فرا گیرند، از کسب مهارت های لازم برای مواجهه با مشکلات آتی زندگی باز می مانند.

 

برگرفته شده از کتاب: پرورش هوش هیجانی در کودکان 

نویسنده: دکتر جان گاتمن 

ترجمه: حمید رضا بلوچ

 

 

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.