نشانه سوگ حل نشده: اگر به اندازه کافی برای عزیز از دست داده خود سوگواری نکرده اید شما دچار سوگ حل نشده هستید.

نشانه سوگ حل نشده: اگر عزیزی را از دست داده اما به خوبی مرحله سوگواری را نگذراندید ممکن است دچار مسائل و مشکلات روان شناختی شده باشید که ا نشانه های سوگ حل حل نشده و پنهان باشد. نشانه سوگ حل نشده نشانه سوگ حل نشده: سوگ پنهان شده در لایه های زیرین درون، روزی به شدیدترین شکل به شما برخواهند گشت.

نشانه سوگ حل نشده نشانه سوگ حل نشده: اگر عزیزی را از دست داده اما به خوبی مرحله سوگواری را نگذراندید ممکن است دچار مسائل و مشکلات روان شناختی شده باشید که ا  نشانه های سوگ حل حل نشده و پنهان باشد. سوگ پنهان شده در لایه های زیرین درون، روزی به شدیدترین شکل به […]


نشانه سوگ حل نشده

نشانه سوگ حل نشده: اگر عزیزی را از دست داده اما به خوبی مرحله سوگواری را نگذراندید ممکن است دچار مسائل و مشکلات روان شناختی شده باشید که ا  نشانه های سوگ حل حل نشده و پنهان باشد. سوگ پنهان شده در لایه های زیرین درون، روزی به شدیدترین شکل به شما برخواهند گشت.

  • درک سوگ

علائم و نشانه ها:

  • سوگ حل نشده می تواند منجر به علائم مختلفی از جمله خشم، احساس گناه و افسردگی معوق شوند.
  • از دیگر علائم رایج آن میتوان به: گوش به زنگی مدام، چسبندگی و وابستگی افراطی یا اجتناب از تجربه احساسات اشاره کرد.
  • یکی ازبهترین راه ها برای مقابله با سوگ حل نشده، نزدیکی به موضوع و احساسات مربوط به آن است. به عنوان مثال می توانید در خصوص آن نامه ای سرگشاده بنویسید.

احتمالاً در مورد پنج مرحله سوگ به نقل از “کوبلر راس” شنیده اید.سوگ بدون آسیب وجود ندارد و همواره با آن عجین شده است ،سوگی که با مرگ عزیزان، جدایی، حتی از دست دادن شغل شروع می شود و به نظر می آید  ظاهراً همه از آن عبور می کنیم

اما برخی از ما در زمان تجربه سوگ در مسیر آن و رو به جلو پیش نمیرویم و در عوض آن را سرکوب کرده و به پایین (دنیای درون) هدایت میکنیم  اگرچه به نظر می اید از آن گذر کرده ایم. گاهی اوقات صرفا  به این دلیل که فرصتی برای سوگواری وجود نداشته است.

من اغلب این داستان را ( علی الخصوص از زبان مردان می‌شنوم)که چطور زمانی که پدرشان را از دست دادند ومادرشان دچار فروپاشی شد ، آنها میبایست در چنین شرایطی مناسک را برای تدفین و مراسم تشییع جنازه ترتیب می دادند. آنها در فضای موجود مثل یک سرباز وظیفه شناس به خوبی همه چیز را مدیریت کردند و هرگز سوگواری نکردند. برای برخی دیگر، فرار و اجتناب از سوگ  و بازداری از بروز احساسات  بخشی از ساختار شخصیتی یا فرهنگ خانوادگی آنهاست.

اما نادیده گرفتن و سرکوب احساسات آنها را از میان نمی برد و در نهایت روزی با تبعات این فرایند مواجه خواهند شد.

در اینجا برخی از رایج ترین علائم سوگ سرکوب شده آورده شده:

خشم

مردانی که در مثال فوق الذکر در خصوص اقدامات شان برای مراسم صحبت می کنند، بیشتر برای چگونگی مدیریت خشم- تحریک پذیری مداوم یا خشم های انفجاری دوره ای به من مراجعه میکنند ، نه برای چگونه سوگواری کردن و درمان سوگ حل نشده شان.

احساس گناه

بخشی از روند سوگواری سالم، شامل درک از آنچه اتفاق افتاده است و بازنویسی داستانی واقع گرایانه تر و متعادل تر در طی زمان از ماجرای از دست دادن و فقدان میباشد. وقتی چنین بازنگری و پردازشی اتفاق نمی افتد، آنچه باقی می ماند صرفا احساس گناه خواهد بود بابت آنچه انجام داده اند و آنچه که باید انجام می دادندو هر آنچه که هیچ وقت انجام ندادند(حسرت ها)

افسردگی معوق(با تاخیر)

فکر می‌کنید همه چیز روبه راه است، تا اینکه شش ماه بعد، ناگهان سگتان در سنین بالا می‌میرد، در محل کارتان ارتقای شغلی را که روی آن حساب می‌کردید را ازدست میدهید ، یا با طلاق وجدایی ناگهانی که برایتان اتفاق می افتد تازه متوجه می شوید هیچ چیزی آنقدرها هم که به نظر می آمد دوطرفه نبوده و احساس میکنید دیگر هیچ چیز تحت کنترل شما نیست و همه چیز حسابی به هم ریخته شده است.

در واقع تمامی از دست دادن ها به هم مرتبط هستند و از دست دادن سگ، شغل و جدایی به نوعی باعث تحریک تمام فقدان های گذشته خواهد شد.

گوش به زنگی بیش از حد، اضطراب فراگیر

سوگ ناتمام و حل نشده منجر به ایجاد تروما می شود و هر گونه ترومایی اغلب ناخوداگاه افراد را به سمت احساس ناامنی بیشتر و به تبع آن تجربه اضطراب بیشتر سوق خواهد داد.در چنین وضعیتی معمولا “مغز شما بدترین سناریوهای ممکن را تصور میکند (فاجعه انگاری) : مثلا همسر شما ۱۵ دقیقه دیر به خانه می‌رسد و شما فقط احتمال حوادث رانندگی می‌ دهید؛ کابوس های شبانه وحشتناک دارید و یا همیشه مراقب دور و بر خودتان هستید و اتفاقات را با حساسیت بسیار زیاد رصد میکنید”.

(گوش به زنگی مدام و ابتلا به اختلال اضطراب منتشر میتواند یکی از تبعات تجربه تروما و سوگ حل نشده باشد)

کنترلگری، جدایی از احساسات، استقلال بیش از حد

اگر علت گوش به زنگی افراطی را دیدگاه تغییر یافته نسبت به دنیا بدانیم، در واقع این به نوعی تغییر دیدگاه شما نسبت به خودتان است. که بازهم ناخوداگاه برای جلوگیری از تکرار گذشته تصمیم بگیرید چگونه و چه تغییراتی ایجاد کنید.

اینجاست که افراد انعطاف ناپذیرتر شده و بیشتر کنترل گری میکنند و یا با خودشان تصمیماتی میگیرند مثل اینکه : «من باید بتوانم به تنهایی از خودم مراقبت کنم و به دیگران وابسته نباشم»، تا نیازی نباشد ریسک از دست دادن دیگری را بپذیرم و بیش از این آسیب ببینم.

چسبندگی(وابستگی بیش از حد) ،احتیاط افراطی( راه رفتن روی پوسته تخم مرغ )و منفعل شدن

گویی می بایست به سمت قطب مخالف غش کنید و خیلی سفت بچسبید، همیشه دست به عصا باشید  و سعی کنید جلوی ریسک از دست دادن طرف مقابل را بگیرید.

راه برون رفت نزدیک شدن به موضوع است

همه موارد گفته شده ناشی از یک موضوع عمیق تر است که آن هم نیاز به نزدیکی با عواطف، سوگواری کردن.است گاهی اوقات، آغاز این فرآیند ممکن است با مرگ یک سگ شروع شده باشد و یا با شغل و موقعیت کاری به درستی پیش نمیرود و یا با  جدایی که به یک نقطه پایان خود نزدیک شده ، و سوگ حل نشده با سوگ جدید ترکیب می شود.

گاهی اوقات، مراجعین به شکلی کنجکاوانه به فرایند سوگ نزدیک می شوند: مثلا همان افرادی که برای کنترل خشم به درمانگر مراجعه کرده بودند پس از چند جلسه، درباره از دست دادن و سوگ خود شروع به صحبت می‌کنند. گاهی اوقات هم این فرآیند نیاز به شروع دوباره و دوباره خواهد داشت.یکی از بهترین شیوه هایی که می شناسم  و به مراجعین هم پیشنهاد می کنم نامه نگاری است. مثلا به آنها می گویم : اگر آن شخص از دست رفته برگردد (یا رئیسی که درخواست ارتقای شما را رد کرده روبروی شما بنشیند) و فکر کنید که هرگز دوباره او را نخواهید دید و این آخرین فرصت شماست.-تکنیک صندلی خالی) ، چه احساسی خواهید داشت و دوست دارید به او چه بگوئید؟چه چیزی را دوست دارید از سینه رها کنید؟

نامه را تایپ نکنید،دست نویس کنید ، به سبک جریان آگاهی و تداعی پیش بروید. خیلی فکر نکنید و هرچه به ذهنتان میرسد را یادداشت کنید مثلاً  شاید حتی ندانید  از کجا شروع کنید یا چیز خاصی  یادتان نیاید با همین جملات نمیدانم چطور شروع کنم یا چیزی به خاطرم نمی آید آغاز کنید و  ببینید چه نتیجه ای میگیرید. ممکن است بعد از ۱۵ دقیقه، دیگر چیزی برای گفتن نداشته باشید. چند نفس عمیق بکشید و ببینید چیزی دیگری هم  به ذهنتان می‌رسد.یا خیر؟

سپس نامه ای به خودتان بنویسید .به نظرتان اگر طرف مقابل نامه شما را بخواند یا آنچه را نوشته اید از زبان شما بشنود ، دوست دارید در پاسخش چه چیزهایی به شما بگوید؟ باز هم از همان سبک جریان آگاهی و تداعی استفاده کنید و ببینید نتیجه چه می شود.

تمام اینها  در خصوص نزدیکی به موضوع است، در واقع بیان گفته ها و چیزهایی است که نتوانستید بگویید، بیان آنچه که مهم بوده، و شنیدن چیزهایی که باید میشنیدید تا احساس کنید حل شدند ،چه چیزهایی هستند؟ اگرچه میتواند  تجربه ای سنگین باشد. اما وقت بگذاریذ و سعی کنید همه این ها را در یک جلسه انجام دهید. اگر برایتان خیلی مشکل بود، حتما با یک درمانگر مشورت کرده و راهنمایی بگیرید  و تا به ایجاد احساس امنیت در شما کمک کند.

آیا زمان آن نرسیده است که از سوگ خود رها شده و از آن عبور کنید؟

نویسنده: آیدا یعقوبی

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۸۰۱۵۹۷۸ تماس حاصل فرمایید.