پرورش هیجان همپای رشد کودک – ترس های کودکان

ترس های کودکان  یکی از دلایل اینکه بازی خیالی این قدر در میان بچه های چهار تا هفت ساله محبوبیت دارد این است که به آنها کمک می کند تا با نگرانی ها و اضطراب های متعددی که در اوایل کودکی اوج می گیرد کنار بیایند. اگرچه ظاهراً ترس های کودکان خردسال بی شمار است، […]


ترس های کودکان 

یکی از دلایل اینکه بازی خیالی این قدر در میان بچه های چهار تا هفت ساله محبوبیت دارد این است که به آنها کمک می کند تا با نگرانی ها و اضطراب های متعددی که در اوایل کودکی اوج می گیرد کنار بیایند. اگرچه ظاهراً ترس های کودکان خردسال بی شمار است، ولی آنها را می توان به چند گروه دسته بندی کرد:

ترس از ناتوانی. زمانی حرف های دو پسر بچه ی پنج ساله را شنیدم که با هم «راجع به چیزهایی که می تواند آدم را بُکشد» بحث می کردند. آنها در مورد «دزدها، آدم های شرور، هیولاها»، و وحشتناک تر از همه، «کوسه ها» صحبت می کردند. بعد راجع به روش هایی که می توانند این چیزهای ترسناک را از بین ببرند بحث کردند. سپس درباره ی «چیزهای احمقانه ای مثل تاریکی» که در «دوران طفولیت» از آن می ترسیدند صحیت کردند. سرانجام کار به لاف زدن رسید که «حالا بزرگ شده ایم و دیگر از این چیزهای احمقانه نمی ترسیم»

گفتگوی این دو پسر مرا یاد این مسئله انداخت که حتی اگر ما به طریقی نگذاریم بچه ها از خطراتی که در زندگی واقعی تهدیدشان می کند آگاه شوند، آنها هیولاهایی در ذهن خودشان خلق می کنند. به همین خاطر است که خیالپردازی به آنها کمک می کند تا با احساس ناتوانی و آسیب پذیری خویش کنار بیایند. بچه ها در عین حال که از هیولاها می ترسند، دوست دارند در عالم خیال، چیزهای ترسناک را نابود کنند. این کار به آنها کمک می کند که بیشتر احساس قدرت و کمتر احساس ناتوانی کنند.

والدینِ مربی هیجان نیز می توانند به سهم خود بچه ها را یاری دهند که بیشتر احساس قدرت کنند. مانند کودکان نوپا، اگر به کودکان خردسال هم اجازه داده شود که هرچه می خواهند بپوشند و هرچه می خواهند بخورند یا هر جور می خواهند بازی کنند و، عزت نفسشان بیشتر می شود. اقدام مهم دیگر این است که به بچه ی خود اجازه دهید کارهایی را که برای آنها آمادگی دارد، خودش انجام دهد. کودکان خواه کاری را یاد گرفته باشند یا نگرفته باشند، به تشویق و راهنمایی والدینشان نیاز دارند و دوست ندارند آنها در کارشان دخالت کنند. باری، اگر فرزندتان نمی تواند بند کفشش را ببندد، شما این کار را انجام ندهید چون با این کار نشان می دهید که فکر می کنید او نمی تواند بند کفشش را ببندد. در عوض، با گفتن جمله ای مثل:« بعضی وقت ها گره زدن بندهای دراز سخت است» به او نشان دهید که درکش می کنید. در این صورت، حتی اگر بچه نتواند بند کفشش را ببندد و شما در این کار به او کمک کردید، به او نشان داده اید که احساسش را درک می کنید.

ترس از رها شدن. اینکه بچه ها در این سنین، مجذوب داستان هایی می شوند، مثل سفید برفی که در آن پدر می میرد و دختر به دست سرنوشت رها و گرفتار زن بابای بد جنس خود می شود، یا اولیور تویست، که در آن، نوجوانی یتیم می شود و باید با گدایی و دزدی زندگی خود را تأمین کند طبیعی است. چنین داستان هایی از ترسی که معمولاً بیشتر بچه ها در این سنین گرفتار آنند سخن می گویند؛ این ترس که ممکن است پدر و مادر روزی آنها را رها کنند.

چون بچه ها واقعاً از این مسئله می ترسند و وحشت دارند، به والدین اکیداً توصیه می کنم هرگز از آن برای تهدید، تنبیه، یا حتی «شوخی» با بچه استفاده نکنند. هر موقع شنیدید که فرزندتان از این ترس حرف می زند، از مهارت های پرورش هیجان استفاده کنید و احساسات آنها را مورد پذیرش و تأیید قرار دهید. به آنها اطمینان دهید که همیشه دوستشان دارید، پیش آنها خواهید ماند و از آنها مراقبت خواهید کرد و نیازهایشان را برآورده خواهید ساخت.

ترس از تاریکی. برای بچه ها تاریکی به منزله ی مکانی ناشناخته است که همه ی ترس ها و هیولاهای خیالی شان در آنجا قرار دارند. آنها وقتی که به سن بلوغ می رسند می فهمند که هیچ لزومی ندارد که این قدر از تاریکی بترسند. ولی در اوایل کودکی، کاملاً طبیعی است که از تاریکی بترسند و دوست داشته باشند شما نزدیک آنها باشید و در صورت نیاز به آغوش شما پناه ببرند. درست نیست که فکر کنید کودک باید شجاع باشد و ترس او را از تاریکی انکار کنید. پدری را می شناسم که چون می ترسید مبادا پسرش آدم « بزدل و ترسویی» بار بیاید،‌ حاضر نبود در اتاق فرزندش چراغ خواب بگذارد. اما بعد از چند شب متوجه شد که اضطراب و نگرانی فرزندش بیشتر شده است. حالا او علاوه بر وحشت از تاریکی، نگران این بود که پدرش دیگر از او راضی نباشد. همچنین، می ترسید که اگر شب بیدار بماند، روز بعد در مدرسه نتواند خوب به درس گوش دهد. بالاخره پدر انعطاف نشان داد و برای اتاق پسرش چراغ خواب خرید و از آن به بعد همه ی اعضای خانواده شب ها خواب آرامتری داشتند.

ترس از خواب های بد. کابوس ها برای بیشتر بچه ها ترسناک هستند، اما برای بچه های خردسال که هنوز نمی توانند تفاوت میان واقعیت و خیال را به خوبی تشخیص دهند وحشتناک ترند. اگر فرزندتان، به واسطه ی دیدن کابوس، گریه کنان از خواب پرید، او را بغل کنید و راجع به خوابی که دیده است با او صحبت کنید و برایش توضیح دهید که آن خواب واقعیت ندارد. پیش او بمانید تا آرام شود و به او اطمینان دهید که آن تصاویر بد رفته اند و او در امنیت است. به علاوه شنیدن داستان هایی که در آنها مفاهیم خواب و رؤیا توضیح داده شده است برای بچه ها مفید است. از جمله کتاب های خوب در این زمینه، داستان های آنی، نوشته دوریس برِت است، که این داستان ها را برای کمک به دخترش به منظور غلبه بر کابوس هایش، به رشته ی تحریر درآورده است. در این کتاب آنی برای مادرش راجع به ببر بدجنسی صحبت می کند که در رؤیاهای شبانه اش او را دنبال می کند. مادر یک حلقه ی جادویی نامریی به دخترش می دهد که با خود به درون خواب ببرد. وقتی ببر دوباره شروع به تعقیب آنی می کند، دخترک به یاد آن حلقه می افتد و آن را به طرف ببر می گیرد. بعد می فهمد که ببر فقط می خواهد با او دوست شود. حالا آنی یک همراه و پشتیبان دارد که به کمک او می تواند با سایر ترس های خود روبرو شود.

وقتی که داستان های آنی را برای دخترم، موریا، خواندم تصمیم گرفت اسم شخصیت اصلی داستان را عوض کند و موریا بگذارد. روز بعد متوجه شدم که روی کاسه توالت رفته و جلوی آینه ایستاده و همان داستان ها را برای خودش تعریف می کند. بعد از این ماجرا، وحشت شدید او از کابوس های شبانه اش کمتر شد. او باز هم گهگاه دچار آن کابوس ها می شد، ولی دیگر آن قدر برایش ترسناک نبودند.

ترس از دعوای والدین. دعواهای زناشویی برای کودکان بسیار ناراحت کننده و آنها اغلب هنگامی که پدر و مادرشان با هم دعوا می کنند امنیت خود را در مخاطره می بینند. و هنگامی که بزرگتر می شوند و از عواقب دعوای والدین آگاه می شوند باز هم می ترسند که مبادا دعوای والدین به جدایی و طلاق آنها منجر شود. به علاوه، بچه ها اغلب خود را مسئول دعوای پدر و مادر می پندارند و تصور می کنند که دعوای پدر و مادر تقصیر آنها است. آنها حتی ممکن است تصور کنند که می توانند مشکل را حل کنند و وظیفه دارند جلوی از هم پاشیدگی خانواده را بگیرند.

بنابراین، والدین باید همواره به یاد داشته باشند که بچه ها را از درگیر شدن بیش از حد در دعواهای خود دور نگه دارند. همچنین وقتی که فرزندانتان شاهد جر و بحث میان شما و همسرتان هستند، بعد از آنکه اختلاف تان برطرف شد، به آنها نیز نشان دهید که اختلافتان حل شده است. همان طور که نتایج تحقیقات دکتر ای. مارک کامینگز نشان می دهد، خردسالان ممکن است مصالحه و آشتی کلامی را خوب متوجه نشوند، اما وقتی که ببینند مادر و پدر همدیگر را صمیمانه در آغوش می گیرند آرامش پیدا می کنند.

ترس از مرگ. بچه ها در این سنین از مفهوم مرگ آگاهی دارند و ممکن است راجع به آن چیزهایی از شما بپرسند. موضوع مهم این است که با آنها صادق باشید و بگذارید بفهمند که شما نگرانی آنها را درک می کنید و آنها را احمق یا ساده فرض نمی کنید. اگر فرزندتان دوست، خویشاوند، یا حیوان خانگی خود را از دست داده است، غم و اندوه او را بابت مرگ آن دوست یا حیوان بپذیرید و تأیید کنید و او را در أغوش بگیرید و دلداریش دهید. نادیده گرفتن غم و ترس کودک یا اهمیت ندادن به آنها سبب از بین رفتن شان نمی شود. این رفتار فقط حامل این پیام برای کودک است که شما تمایل چندانی برای صحبت راجع به مرگ ندارید و باعث می شود فرزندتان از آن به بعد احساسات مهم خود را برای شما ابراز نکند.

صرف نظر از نوع ترسی که فرزندتان گرفتار آن است، بهتر است به خاطر داشته باشید که ترس یک هیجان طبیعی است و در حفظ سلامتی کودکان نقش دارد. هرچند که ترس کودکان نباید آن قدر شدید باشد که آنها را از کشف و یادگیری باز دارد، اما لازم است آنها بدانند که گاهی خطراتی نیز آنها را تهدید می کند. درواقع ترس می تواند عاملی باشد تا کودکان احتیاط را از دست ندهند.

یادتان باشد هنگام صحبت با فرزندان خود راجع به ترس های آنها، حتماً از اصول اساسی پرورش هیجان استفاده کنید. یعنی به فرزند خود کمک کنید که ترس را تشخیص دهد و آن را نامگذاری کند، با او همدلی کنید، و با کمک هم، راه هایی برای مقابله با تهدیدهای مختلف پیدا کنید. صحبت درباره ی روش های مقابله با خطرات واقعی زندگی مثل آتش سوزی، غریبه ها، یا بیمار، به شما فرصت می دهد که راجع به پیشگیری از آنها نیز بحث کنید. برای مثال، اگر فرزندتان از آتش سوزی می ترسد، می توانید به او بگویید:« فکر اینکه خانه ی ما آتش بگیرد ترسناک است. به همین خاطر است که ما یک آژير دود به سقف وصل کردیم که هر موقع چیزی آتش گرفت به ما هشدار بدهد.»

همچنین، با یاد داشته باشید که ممکن است بچه ها ترس خود را به شیوه های غیر مستقیم ابراز کنند. وقتی پسری می پرسد آیا هنوز هم یتیم خانه و پرورشگاه وجود دارد یا نه، احتمالاً نمی خواهد در مورد رفاه کودکان در جامعه صحبت کند بلکه ذهنش درگیر ترس از رها شدن است. بنابراین، همیشه به احساس نهفته در پس هر سؤال دقت کنید؛ به ویژه وقتی که فرزندانتان راجع به موضوعات ترسناکی، مثل رها شدن و مرگ، سوال می کنند.

 

برگرفته شده از کتاب: پرورش هوش هیجانی در کودکان 

نویسنده: دکتر جان گاتمن 

ترجمه: حمید رضا بلوچ

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.