پرورش هیجان همپای رشد کودک – بخش پنجم ــ اوایل کودکی ( چهار تا هفت سالگی )

اوایل کودکی ( چهار تا هفت سالگی ) در چهار سالگی، بچه ها معمولاً از خانه بیرون می آیند، دوستان جدیدی پیدا می کنند، اوقات خود را در محیط های مختلف می گذرانند، و چیزهای جدید و هیجان انگیز بسیاری یاد می گیرند. در کنار این تجارب، با مشکلات جدیدی نیز روبرو می شوند: « […]


اوایل کودکی ( چهار تا هفت سالگی )

در چهار سالگی، بچه ها معمولاً از خانه بیرون می آیند، دوستان جدیدی پیدا می کنند، اوقات خود را در محیط های مختلف می گذرانند، و چیزهای جدید و هیجان انگیز بسیاری یاد می گیرند.

در کنار این تجارب، با مشکلات جدیدی نیز روبرو می شوند: « مدرسه محیطی جالب و سرگرم کننده است، اما معلمان توقع دارند که در کلاس کاملاً ساکت باشیم و به درس توجه کنیم.» کودک می داند که با دوستان خود چگونه کنار بیاید، اما آنها هنوز بعضی اوقات او را عصبانی می کنند و احساساتش را جریحه دار می سازند. و اکنون که عقل وی به اندازه کافی رشد یافته است که حوادث و خطراتی همچون آتش سوزی، جنگ، دزدی، و مرگ را درک کند، باید با ترسِ حاصل از چنین وقایعی کنار بیاید و خود را نبازد.

کودک برای غلبه بر این موانع و چالش ها باید از توانایی تنظیم و کنترل هیجانات برخوردار باشد؛ دستیابی به این توانایی یکی از تکالیف رشدی عمده ی کودکان در اوایل کودکی است. یعنی کودک در این مرحله باید یاد بگیرد که از رفتار نامناسب خودداری کند، تمرکز خود را حفظ کند، و همه قوای خود را در جهت دستیابی به یک هدف بیرونی سازماندهی کند.

کودکان در روابط خود با همسالانشان، بهتر از هر جای دیگری، می توانند مهارت های تنظیم هیجان را کسب کنند. در این جا است که یاد می گیرند چگونه ارتباط برقرار کنند، چگونه به رد و بدل کردن اطلاعات بپردازند، و وقتی طرف مقابل پیام هایشان را نمی فهمد آنها واضح تر بیان کنند. در همین روابط است که یاد می گیرند هنگام صحبت کردن و بازی کردن، نوبت را رعایت کنند،‌ و با دیگران همکاری و مشارکت داشته باشند. همچنین، می آموزند چگونه در فعالیت ها و بازی های خود با دیگران زمینه های مشترک پیدا کنند، و در صورت بروز اختلاف، آن را حل کنند. این را نیز یاد می گیرند که احساسات، آرزوها، و تمایلات دیگران را درک کنند.

چون دوستی، زمینه ی مناسبی را برای رشد و تحول عاطفی بچه های خردسال فراهم می آورد، توصیه ی من به والدین این است که سعی کنند فرزندانشان به اندازه ی کافی با همسالان خود ارتباط داشته باشند. امروزه می دانیم که حتی بچه های بسیار خردسال نیز به بچه های دیگر دلبستگی پیدا می کنند و می دانیم که والدین باید این روابط را جدی بگیرند و به آن احترام بگذارند.

برای بچه ها در این سنین بهتر است که دو به دو بازی کنند. زیرا برای بچه های چهار تا هفت ساله تنظیم ارتباط با بیش از یک نفر در آن واحد، دشوار است. برای شما در مقامِ پدر (مادر) ممکن است پذیرش این مسئله دشوار باشد، به ویژه وقتی می بینید دو بچه که با هم بازی می کنند بچه ی سومی را که قصد دارد با آنها بازی کند به بازی راه نمی دهند. رفتار بچه ها از روی بدجنسی صورت نمی گیرد بلکه آنها فقط دلشان نمی خواهد که بازی دونفره شان به هم بخورد. چون این بچه ها قادر نیستند به هیچ طریقی منظور خود را به بچه ی سوم بفهمانند (مثلاً نمی توانند بگویند: « متأسفم بیلی، ولی در این مرحله از رشد، ما فقط می توانیم روابط دونفره برقرار کنیم»)، در نتیجه معمولاً روش خشونت آمیزی را در پیش می گیرند و مثلاً می گویند: «بیلی، پیش ما نیا،‌ تو دیگه دوست ما نیستی!» بعضی از بچه ها  حتی ممکن است همین معامله را با والدین خود نیز انجام دهند و مثلاً بگویند: « پیش من نیا بابا! من دیگه دوستت ندارم. فقط مامان را دوست دارم!» منظور واقعی کودک این است که در آن لحظه فقط می تواند با مادرش ارتباط برقرار کند. در این صورت، پدر نباید رفتار فرزندش را به دل بگیرد. درواقع، کودکان در این سنین کاملاً دمدمی مزاج هستند. نباید تعجب کرد اگر دو بچه، کودک سوم را از خود برانند و لحظاتی بعد تغییر عقیده بدهند و برای بازی یا فعالیتی دیگر، او را نیز به جمع خود راه دهند. بنابراین، وقتی که می بینیم فرزندانمان سایر کودکان را به بازی راه نمی دهند، بهتر است چه عکس العملی نشان دهیم؟ توصیه ی من این است که او را راهنمایی کنید که در روابط اجتماعی خود کمی مهربان تر باشد، به ویژه اگر برایتان مهم است که او محبت کردن به دیگران و توجه به احساسات آنها را فرا بگیرد. شما می توانید کلمات ساده ای را به او یاد دهید تا به کمک آنها بتواند موقعیت را برای بچه ی سوم توضیح دهد. برای مثال، فرزندتان می تواند بگوید:‌« من الآن فقط می خواهم با جنیفر بازی کنم. اما بعداً با تو هم بازی می کنم.»

اگر فرزند شما همان بچه ی سوم است که از بازی طرد شده، باید اول احساساتش را بپذیرید و درک کنید، به ویژه اگر دچار احساس ناراحتی یا خشم شده است، و سپس به او کمک کنید که مشکل را به طریقی حل کند. مثلاً او می تواند با بچه ی دیگری بازی کند، یا به تنهایی به فعالیتی که دوست دارد مشغول شود. گفتگوی مگان و مادرش که ذکر شد، نمونه ی خوبی از به کارگیری مهارت های پرورش هیجان از سوی والدین برای برخورد مؤثر با این گونه وضعیت ها است. دوستی با همسالان، علاوه بر آموزش مهارت های اجتماعی مهم به کودکان خردسال، آنها را به انجام بازی خیالی نیز ترغیب می کند. انجام این نوع بازی ها خلاقیت کودکان را تقویت می کند و سبب می شود آنها شخصیت های مختلفی را خلق کنند و به جای آنها نقش بیافرینند. دوستان خردسال اغلب با استفاده از خیالبافی به یکدیگر کمک می کنند تا بر مشکلات پیچیده فائق آیند و بر استرس های روزمره ی زندگی غلبه کنند. این نشان می دهد که بازی های خیالی، رشد عاطفی کودک را تسهیل می کند. زیرا دسترسی به احساسات سرکوب شده را برای او ممکن می سازد ـ درست همان گونه که هیپنوتیزم یا تجسم به افراد بزرگسال کمک می کند به احساسات سرکوب شده ی خود دست یابند. برای مثال، دانشجوی سابق من، لوری کرامر، پی برد که بازی خیالی با بچه های دیگر بهتر از هر روش دیگری به کودکان خردسال در کنار آمدن با استرس ناشی از تولد خواهر (برادر) جدیدشان کمک می کند. در تحقیق او، بچه هایی که به تازگی صاحب خواهر یا برادر شده بودند، نقش «برادر بزرگتر» یا «خواهر بزرگتر» و همبازی های آنها نقش خواهر (برادر) تازه متولد شده را بر عهده گرفتند و این مسئله به آنها امکان داد تا احساسات مختلف خود را به کودک تازه متولد ـ‌ از خصومت گرفته تا محبت ـ به همبازیشان ابراز دارند. آنها با پذیرفتن نقش پدر یا مادر نیز فرصت یافتند با بچه بازی کنند، به او چیز یاد بدهند، و او را سرزنش یا به او محبت کنند.

من خود در مطالعات شاهد بوده ام که بچه ها به هنگام بازی خیالی، احساسات عمیق و حیرت آوری را از خود بروز می دهند. ما دختر بچه ی خردسالی را دیدیم که هنگام بازی به همبازی اش گفت: « ما نباید مثل مامان و جیمی (پدر خوانده ی جدید) همیشه خواب باشیم. ما که مثل آنها خسته نیستیم.» چند لحظه بعد دوست دخترک پرسید: « وقتی که مامان تو به داخل اتاق می رود و در را می بندد چی می گوید؟» و او پاسخ داد: « می گوید: داخل اتاق نیا.» او که نمی دانست مادرش چرا نمی خواهد او داخل اتاق برود، اضافه کرد: « او دلش نمی خواهد من پیش او باشم. او مرا دوست ندارد.»

والدینِ مربی هیجان، با آگاهی از این موضوع که خیالپردازی می تواند دریچه ای به افکار و نگرانی های کودک باشد، می تواند از بازی خیالی به عنوان وسیله ای برای ارتباط با فرزندان خود در این سنین استفاده کنند. بچه ها معمولاً در جریان بازی خیالی، افکار، آرزوها، ناکامی ها و ترس های خود را به یک عروسک یا یک اسباب بازی دیگر نسبت می دهند. والدین می توانند با پیگیری حرفی که کودک از زبان عروسکش می گوید یا پذیرفتن نقش عروسک دیگر و حرف زدن از زبان او، فرزند خود را ترغیب کنند که بیشتر در مورد احساساتش حرف بزند. در این جا نمونه ای از این گونه مکالمات ارائه کرده ایم. توجه کنید که این چقدر ساده با استفاده از خیالبافی ها کودک با او صحبت می کند.

بچه: این خرس یتیم شده چون پدر و مادرش دیگر او را نمی خواهند.

پدر: مامان و بابای خرسه رفته اند؟

بچه: آره، آنها رفته اند.

پدر: آنها بر می گردند؟

بچه: هیچ وقت.

پدر: چرا آنها رفته اند؟

بچه: آخه بچه خرس بدی بود.

پدر: مگه چه کار کرده؟

بچه: سرِ مامانش داد کشیده.

پدر: من فکر می کنم عیبی نداشته باشد که آدم عصبانی بشود و داد بزند. مامان خرسه  حتماً‌ بر می گردد.

بچه: آره. دارد بر می گردد.

پدر: (خرس دیگری را بر می دارد و صدای خود را مثل مامان خرسه می کند): من باید می رفتم آشغال ها را جلوی در می گذاشتم. حالا برگشتم.

بچه: سلام مامان!

پدر: تو عصبانی شدی و داد زدی. اما اشکالی ندارد. من هم بعضی وقت ها عصبانی می شوم.

بچه: آره، می دانم.

تشویق و ترغیب کودکان به خیالپردازی یک مهارت واقعی است. اما وقتی آن را یاد گرفتید می توانید از آن به شیوه ای ساده و مفید استفاده کنید. برای مثال، ممکن است فرزندتان آرزو داشته باشد که بزرگتر و قوی تر باشد. از همین رو ممکن است بگوید:‌« من اگرچه خیلی کوچک ام، ولی حالا می توانم یک طرف این کاناپه را بلند کنم. می دانی که سوپرمن حتی می تواند پرواز هم بکند؟» بچه با این رؤیاپردازی انگار می خواهد از شما اجازه بگیرد که سوپرمن شود و احساس قدرت و اعتماد به نفس کند. شما به سهم خود می توانید او را در این خیالبافی یاری کنید و بگویید:« خوشحالم که با شما ملاقات می کنم، آقای سوپرمن. می خواهید الآن پرواز کنید؟»

بچه ها در حین بازی خیالی ممکن است حتی درباره ی موقعیت های واقعی زندگی نیز حرف هایی بزنند. بنابراین، اگر فرزندتان در وسط بازی، ناگهان گفت:« دلم نمی خواهد دوباره به آن مهد کودک بروم» یا « من در چند سالگی می میرم؟» زیاد تعجب نکنید.

اگرچه خاستگاه چنین افکاری ممکن است برای شما ناشناخته و مرموز باشد، ولی آنچه روشن است، این است که به هرحال چیزی در این بازی های خیالبافانه وجود دارد که هیجانی را در کودک بر می انگیزد که او دوست دارد آن را با شما در میان بگذارد. خودانگیختگی و صمیمیتی که در بازی خیالی وجود دارد باعث می شود که کودک احساس امنیت کند و به شما نزدیک شود و مسئله ی حساسی را با شما در میان بگذارد. چون بچه موقتاً از بازی خیالی دست کشیده تا احساس خودش را با شما درمیان بگذارد، بهتر است شما هم بازی را کنار بگذارید و درباره ی احساس فرزندتان با او صحبت کنید.

یکی از دلایل اینکه بازی خیالی این قدر در میان بچه های چهار تا هفت ساله محبوبیت دارد این است که به آنها کمک می کند تا با نگرانی ها و اضطراب های متعددی که در اوایل کودکی اوج می گیرد کنار بیایند. اگرچه ظاهراً ترس های کودکان خردسال بی شمار است، ولی آنها را می توان به چند گروه دسته بندی کرد:

ادامه دارد ….

برگرفته شده از کتاب: پرورش هوش هیجانی در کودکان 

نویسنده: دکتر جان گاتمن 

ترجمه: حمید رضا بلوچ

لطفا جهت دریافت خدمات روان شناسی و مشاوره با شماره های ۰۹۰۱۰۱۳۴۶۸۴ و ۰۲۱۸۶۰۱۵۵۹۱ تماس حاصل فرمایید.